نقد بررسی کامل سریال خانه پوشالی (هوس اف کاردز)

  • ۱۶:۵۹

«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا


ماهنامه گفتمان الگو - ترجمه زهرا گریبان: من در حال بررسی تئوری هایی هستم که ثابت می کنند چرا سریال خانه پوشالی علی رغم سرگرم کننده بودن و حتی اعتیاد آور بودن، به طرزی واضح رویکرد بسیار نادرستی نسبت به سیاست آمریکا دارد. شاید این اثر یک کمدی است، شاید فیلمنامه نویس آن یک سیاست دان بدطینت است که کاملا به سیستم سیاسی این کشور آشناست اما می خواهد به طرزی مستقیم سایر سیاست دانان را بازی دهد! و شاید هم این نمایش، اقتباسی است سهل انگارانه از نمای بیرونی سیاست بریتانیا. راستش خودم هم هنوز مطمئن نیستم.

قطعا بخش بزرگی از این مشکل بر می گردد به رابطه بسیار نزدیک من با موضوع سریال؛ درست مانند اشتباهی که پیش تر مرتکب شدم و با همراهی یک پزشک به تماشای سریال پزشکی ER نشستم. معمولا در این گونه سریال ها، نکات بسیار معمولی و روزمره به مسائل دراماتیک تبدیل می شوند تا احساسات مخاطبان را هر چه بیشتر درگیر خود کنند.
 
اگر شخصی دچار بیماری های باکتریایی شود، به راحتی و در طول مدت چند روز می توان با استعمال دُز مشخصی آنتی بیوتیک وی را درمان کرد؛ در عالم واقع این درست ترین تصویری است که می توان از یک موضوع پزشکی به مردم نشان داد اما از لحاظ سیستماتیک، چنین نمایشی بسیار خسته کننده خواهد بود. اینجاست که یک تشخیص اشتباه، استعمال داروی فاسد و یا حمله شدید باکتریایی می تواند ورق را برگردانده و مخاطبین را پای سریال میخکوب کند!
 
«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا

اما به طور قطع تماشای این نمایش برای یک پزشک آزار دهنده خواهد بود، چرا که بسیار دور از واقعیت است. علی رغم علم به این نکته، باز هم تکنیک استفاده شده در سریال خانه پوشالی را بسیار فراتر از یک اغراق ساده در اصول و روزمرگی های سیاسی می دانم و معتقدم این سریال به طرز واضحی حقایق را وارونه نشان می دهد. در ذیل برخی نکات سیاسی که در این سریال به بینندگان آموزش داده می شود را با هم مرور می کنیم.

در سرتاسر واشنگتن فقط یکی دو آدم باهوش پیدا می شود!

فرانک آندروود و همسرش کلیر، بازیگران نقش اول سریال در ابتدای فصل اول به عنوان حامیان حزب دموکرات و مدیریت یک موسسه غیر انتفاعی کوچک و فعال در زمینه محیط زیست ظاهر می شوند؛ اما تنها در عرض دو سال و بدون برگزاری هیچ مراسم انتخاباتی، می شوند رییس جمهور و بانوی شماره یک کشور! جالب است بدانید که تنها دلیل این امر، توانایی آنها در بازی با احساس و رفتار مردم است؛ کاری که ظاهرا هیچ کس دیگر بلد نیست!

بخش بیشتر جمعیت واشنگتن از یک مشت آدم ناجور تشکیل شده که می خواهند به هر قیمتی در پست خود باقی بمانند و از خبرگزاری ها و افشاگری ها سخت پرهیز می کنند. در این میان، فرانک و کلیر تنها کسانی هستند که می توانند این اشخاص را هر وقت و هر طور می خواهند به بازی بگیرند.

در طول تاریخ سیاسی آمریکا، جناح چپ در موقعیت های بسیاری دریافته بود که می تواند خود را حق به جانب و جانماز آب بکش نشان دهد اما این را هم می دانست که بسیاری از مردم واشنگتن از هوش سرشاری برخوردارند و تمام تلاش خود را برای تخریب و به زیر کشیدن یکدیگر به کار می گیرند.

رهبران کنگره، نامزدهای انتخاباتی را گلچین می کنند!

در اوایل فصل سوم این نمایش، رهبران دموکرات کنگره ملی طی دیداری با پرزیدنت آندروود، از وی می خواهند برای کاندیداتوری مجدد در انتخابات پیش رو اقدام نکند؛ چرا که آنان قصد دارند شخص دیگری را برای این منظور انتخاب و معرفی کنند. این در حالی است که نوع سازوکار انتخاباتی از دهه 1820 منقرض شده است!

شاید تصمیم و نظر کنگره در این زمینه تاثیرگذار باشد (درست مانند اسناد و شواهدی که نشان می دهد سناتور هری ریدر (Harry Reid) و تد کندی (Ted Kennedy) مشوقان اصلی باراک اوباما در سال 2008 بوده اند و حمایت آنان باعث تصمیم قطعی اوباما برای شرکت در انتخابات شده بود) اما آنها فقط بخشی جانبی از صدها یا هزاران شخص تاثیرگذار در این زمینه هستند.
 
«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا

رهبران دو جناح، فهرستی پنهانی از اسامی رییس جمهور آن بالقوه دارند!

آندروود به این نتیجه رسیده است که رهبران حزب دموکرات، فهرستی پنهانی از افراد دارای پتانسل ریاست جمهوری در اختیار دارند و حاضر است برای به دست آوردن این فهرست دست به هر کاری بزند! هر کس هر چقدر هم سطحی با مسائل سیاسی آمریکا آشنا باشد می داند که هیچ فهرستی در کار نیست.
 
اگر کسی کنجکاو است بداند که پیشنهاد هر کدام از احزاب برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری بعدی چه کسی است، باید اسامی سناتورها، دولتی ها و نخست وزیرهای اسبق و حال حاضر را لیست کند، افراد 75 سال به بالا، بیماران مزمن، سابقه دارها و کسانی که از لحاظ روانی مشکل دارند را خط بزند و دور کسانی که از محبوبیت و البته روحیه رقابتی بالایی برخوردارند، خط بکشد. این همان فهرستی است که آنها نیاز دارند.

آخرین باری که یکی از احزاب اصلی، شخصی را برای ریاست جمهوری پیشنهاد داد، بر می گردد به سال 1952 و آن شخص کسی نبود جز دوایت آیزن هاور. بنابراین اگر بخواهیم واقع نگر باشیم، حتی بر فرض وجود داشتن چنین فهرستی، جز اسامی بلندبالای سناتورها، دولتی ها و معاونان، نام دیگری در آن دیده نمی شود.

یک مشاور حقوقی دولتی می تواند یک نامزد تمام عیار بسازد!

آیا می توانید مشاور حقوقی ارشد حال حاضر آمریکا را نام ببرید؟ خیر؟ من هم نمی توانم و اتفاقا منظورم همین است. اگر بخواهیم واقع بین باشیم، مشاور حقوقی که در خانه پوشالی می بینیم تمام زیر و بم زندگی رییس جمهور سابق را بیرون کشیده؛ بنابراین چنین شخصی باید ترکیبی از النا کاگان (Elena Kagaan)، قاضی دیوان عالی و (Kenneth Starr) سیاستمدار معروف باشد.
 
«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا

جناح های مختلف، معمولا چنین روشی را در انتخاب و معرفی کاندیداهای ریاست جمهوری اتخاذ نمی کنند. حتی روش مورد استفاده آنان به این روش نزدیک هم نیست! دلیل اصلی اش هم این است که در کل، نامزد کردن شخصی برای انتخابات اقدامی پر ریسک است. آیا نامزد مورد نظر می تواند در این نقش عملکرد خوبی داشته باشد و آرای کافی را اخذ کند؟ آیا می تواند سیاست های مد نظر را پیاده کرده و موجب تشویش اذهان عمومی نشود؟ اینها دلایلی است که باعث می شوند تمامی جناح ها، معرف کاندیداهایی باشند که پیشینه سیاسی دارند و به دلیل حضور در عرصه های سیاسی مختلف، برای مردم شناخته شده اند.

برخی نمایندگان این قابلیت را دارند که رأی گروه های مختلفی از مردم مانند سیاه پوست ها، طبقه کارگر، مسیحیان، پروتستان، جنوبی ها و ... را اخذ کنند که این امر خود، کار احزاب را در راستای تلاش برای پای صندوق آوردن نیمی از مردم راحت تر می کند اما یک مشاور حقوقی یک رأی هم با خود به صندوق نخواهد آورد! احزاب به هیچ وجه نمی توانند در ظرف کمتر از یک سال، یک فرد کاملا ناشناس را تا مرحله ریاست جمهوری بالا ببرند؛ و حتی اگر بتوانند، مایل به انجام چنین کاری نیستند.

مردم حاضرند سود تأمین اجتماعی خود را صرف کمک به افراد بیکار کنند

به شخصه هنوز در تلاشم از منطقی که پشت برنامه شغلی مد نظر آندروود با نام America Work وجود دارد، سر در بیاورم. پیش از هر چیز همان طور که دن درنزر (Dan Drezner) گفته است، این که عده ای را فدای دیگری کنیم، از هیچ منطقی پیروی نمی کند. قطع حقوق بازنشستگان و صرف هزینه جمع آوری شده برای دست و پا کردن شغلی برای جوانان فقیر و بیکار اصلا عقلانی به نظر نمی رسد؛ چرا که بازنشستگان بخش عظیمی از درآمد خود را در ازای هیچ از دست خواهند داد. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که گمان کنیم این دورنمای کاری، مورد تایید و تحسین مردم خواهد بود.

لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه تحت عنوان Obamacare هم چندان مورد تایید مردم نیست؛ چرا که هزینه بسیار زیادی صرف اقلیتی از مردم که تا سال 2010 بیمه سلامت نداشته اند شده است؛ در حالی که با صرف هزینه ای بسیار کمتر از این می شد برای جماعت بیکار آمریکا ایجاد شغل کرد.
 
 «خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا
 
درست مانند برنامه شغلی مورد نظر آمریکا که کلی هزینه بر می دارد و در نهایت تعداد افرادی که از آن سود می برند، بسیار ناچیز است اما مشکل اصلی اینجاست که اتفاقا اعضای حزب دموکرات علاقه و اصرار شدیدی به ابقای قانون تامین اجتماعی دارند؛ و حتی اگر بتوان مردم را قانع کرد که سازمان ورشکست شده (که البته دروغ بزرگی است)، آنها باز هم زیر بار برنامه ای که حقوق دریافتی آنان را قطع کند نخواهند رفت. نتیجتا هیچ احداالناسی با چنین دورنمای مدیریتی حتی نمی تواند نزدی مجلس سنا شود چه برسد به کاخ سفید! رؤسای جمهوری هم که سعی به انجام چنین کاری کرده باشند، در انتخابات بعدی هیچ شانسی نخواهند داشت.

رییس جمهور می تواند بانوی اول را مسئول یکی از مناصب مهم کند

اقدام کلینتون برای انتخاب هیلاری به عنوان مدیر غیر رسمی طرح اصلاح تامین سلامت در کاخ سفید، انتقاد شدید عموم مردم را به دنبال داشت. مردم به میشل اوباما نیز تهمت مارکسیست بودن زدند؛ تنها به این دلیل که آنان را به گیاه خواری و فعالیت بدنی تشویق کرده بود.

ایده قرار دادن همسر رییس جمهور در مناصب مهم دولتی همچون سفیر یا چنین چیزی، آن هم بدون شایستگی کامل و مناسب برای چنین مناصبی سرتاسر ایراد و مشکل است و هیچ کس از این تصمیم حمایت نخواهد کرد، چرا که علاوه بر غیر عقلانی بودن غیر قانونی نیز هست.
 
«خانه پوشالی»؛ بدترین نمایش از آمریکا

افراد جاه طلب الزاما از اختلالات اجتماعی مانند روان آزاری رنج می برند

فرانک آندروود قادر است فقط و فقط از طریق بازی دادن مردم و گاها حتی کشتن آنان در واشنگتن به هر چه می خواهد برسد. هیچ احداالناس دیگری این کار را نمی کند چرا که نه تنها تا این اندازه جاه طلب نیستند، بلکه به اصول اخلاقی پایبندند. این تصویری است بسیار غم انگیز از اوضاع سیاسی آمریکا. حال آن که اصول و قواعد سیاسی به ما یاد داده است که جاه طلبی، اتفاقا خصوصیت پسندیده ای است.
 
سیاستمداران سعی می کنند با وعده و وعید توجه مردم و البته آرای آنان را اخذ کنند و پس از رسیدن به قدرت در راستای عمل به آن وعده ها تلاش می کنند. قسم می خورم که چندی پیش در کتابی به نام «یادداشت های یک فدرالیست» یا چنین چیزی خواندم که جاه طلبی می تواند بدون کمک گرفتن از سایر خصیصه های اخلاقی منفی، شخصی را در رقابت با دیگران جلو بیندازد. جاه طلبی یک بیماری نیست و اتفاقا ما در حکومت به افراد جاه طلب نیاز داریم.

شما می توانید با واداشتن یک نویسنده به نوشتن کتابی در مورد شما، قانون را بفروشید!

هیچ سر در نمی آورم که طرح اصلی این سریال می خواهد چه چیزی را ثابت کند و فکر می کنم حتی خود سازندگان آن نیز هنوز نمی دانند! تصور کنید پرزید نت اوباما در سال 2009 و در سایه حمایت جان گریشام (John Grisham) وکیل، سیاستمدار و نویسنده آمریکایی سعی می کرد لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرون به صرفه Obamacare را بفروشد. هدف از این کار چه می توانست باشد؟ چه کسی حاضر بود نظرش را صرفا به دلیل یک کتاب (حتی اگر پیش از مطرح شدن لایحه به بازار می آمد) عوض کند؟
 


آیا واقعا می شود نویسنده ای را صرفا به دلیل تحلیلی که از یک بازی کامپیوتری در یک سایت نوشته است، برای انجام این مهم انتخاب کرد؟ در نهایت باید گفت که خانه پوشالی، مقاصد و عملکرد افراد پست فطرت را به شکل خوبی نشان می دهد اما اگر بیننده ای علاقه دارد واقعا در مورد سیاست آمریکا اطلاعات کسب کند، بهتر است دنبال چیزهای دیگری بگردد!

منبع: www.washingtonpost.com

نویسنده: سث مسکت




مطالب مرتبط با موضوع


امتیاز خبر: 36 از 100 تعداد رای دهندگان 1786
روزنامه شرق - ترجمه از هادی آذری: فصل نخست «وست ورلد» جدای از اینکه اقتباسی زیبا از یک فیلم سینمایی برای صفحه نمایش کوچک تلویزیون است، بیننده را با سؤال‌های بسیاری تنها می‌گذارد. با پایان هر قسمت و وقتی که صحنه برای نمایش اسامی دست‌اندرکاران این مجموعه سیاه می‌شود، سؤالات یکی پس از دیگری به ذهن هجوم می‌آورند. این پارک براساس چه سازوکاری عمل می‌کند؟ آیا پارک خاموش می‌شود؟ و اگر چنین باشد برای میهمانان در این زمان چه اتفاقی می‌افتد؟ مرکز فرماندهی پشت صحنه کجا قرار دارد؟ این پارک چقدر وسعت دارد؟ اینها بخشی از سؤال‌هایی است که با دیدن فصل نخست «وست ورلد» ممکن است ذهنتان را به خود مشغول کند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
وقتی برای اولین‌بار به محل فیلم‌برداری «ژوراسیک پارک» رفتم، طوری درباره این پارک علمی از سازندگان سؤال می‌پرسیدم، انگار که آن یک پارک واقعی است که وجود خارجی دارد. زیرا همه‌چیز آن‌قدر با دقت طراحی و تعبیه شده بود که نمی‌شد تصور کرد عنصری بدون دلیل در صحنه وجود داشته باشد. این همان چیزی است که به نظر درباره «وست ورلد» نیز با همه پیچیدگی‌هایش صادق است. جاناتان نولان که تعدادی از بهترین فیلم‌نامه‌های برادرش، کریستوفر نولان، را نوشته است، به نظر دوست دارد همه‌چیز از واقعیت ریشه بگیرد حتی وقتی که با ایده‌های علمی- تخیلی سروکار دارد.
 
لیزا جوی، همسر و دستیار او، در این رابطه با اشاره به اینکه آنها همه قوانین این پارک را به دقت چیده‌اند، بر این باور است که نباید انتظار داشته باشیم که به‌صراحت به همه آن قوانین ناظر بر این پارک پرداخته شود. او دلیل این امر را در این می‌داند که بینندگان قرار است به‌صورت تدریجی و از دریچه نگاه میزبانان با سازوکار این پارک آشنا شوند. بنابراین سازوکاری که برای ما اسرارآمیز به نظر می‌آید رفته‌رفته منطقش را بر ما هویدا می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید، پاسخ‌هایی است که من برای سؤالات خود از خلال گفت‌وگو با دست‌اندرکاران این سریال یافته‌ام.

«وست ورلد» کجا قرار دارد؟

 باید باور کنیم «وست ورلد» یک مکان فیزیکی واقعی است و نه یک دنیای مجازی. درحالی‌که بیشتر نماهای بیرونی سریال در «کسل ولی» یوتا فیلم‌برداری شده‌اند. بااین‌حال، طبق گفته نولان، اینکه ما دقیقا در کجا و چه زمانی قرار داریم، چیزی است که از دریچه نگاه میزبانان به آن پی خواهیم برد.
 
شلیک از پارک فراواقعی
 
چه زمانی دنیای بیرون را می‌بینیم؟

همه این حرف‌ها درباره خود پارک، ما را به این فکر می‌اندازد که این پارک کجا تمام می‌شود و اینکه در سرحدات آن چه چیزی انتظار ما را می‌کشد. آیا این آینده‌ای پساآخرالزمانی است؟ یا بیشتر نسخه‌ای است آینده‌گرا از جامعه مدرن امروزمان؛ چیزی شبیه آنچه در فیلم «گزارش اقلیت» به تصویر کشیده می‌شود؟
 
نولان در گفته‌هایش به ما یادآوری می‌کند که این نمایش تا حد زیادی به آن چیزی محدود است که میزبانان از دنیای خود درک می‌کنند و ما نمی‌توانیم خیلی بیشتر از آنچه آنها دیده‌اند را ببینیم. او در این رابطه می‌گوید: «آنها چیز زیادی درک نمی‌کنند؛ آنها نمی‌دانند که دنیای بیرون چگونه است؛ آنها نمی‌دانند که دنیای بیرون در چه زمانی است.
 
آنها رفته‌رفته دنیای بیرون را کشف خواهند کرد. بااین‌حال دنیای آنها مملو از ارجاعات فرهنگی است. دیالوگ‌های آنها به حقایقی بیرون از دنیای خودشان تلمیح و اشاره دارد؛ به‌عنوان‌مثال، موسیقی‌ای که در کافه پخش می‌شود. در یکی از موسیقی‌هایی که در سریال پخش می‌شود، به این مسئله اشاره می‌شود که میزبانان به وجود جهانی بیرون از جهان خود پی خواهند برد یا در قسمتی دیگر، یکی از شخصیت‌ها به عکسی نگاه می‌کند که انگار متعلق به جهان بیرون است.

اسلحه‌ها چگونه کار می‌کنند؟

در «وست ورلد»، میهمانان پارک می‌توانند با سلاح‌هایشان به‌راحتی میزبانان را بکشند، ولی سلاح‌های میزبانان به نظر تأثیر چندانی بر میهمانان ندارد. نولان این قضیه را این‌طور توضیح می‌دهد: «این قضیه نه به اسلحه‌ها، بلکه به گلوله‌ها مربوط می‌شود. ما خیلی دراین‌باره فکر کردیم. در فیلم اصلی، اسلحه میهمانان روی میهمانان کارگر نیست، ولی ما فکر کردیم که شاید میهمانان در اینجا خواهان تجربه‌ای هیجان‌انگیزتر باشند.
 
این‌گونه بود که ایده استفاده از گلوله‌های مشقی در سلاح‌های «میزبان‌ها» به ذهنمان خطور کرد؛ پس وقتی میهمان‌ها از سوی میزبان‌ها مورد اصابت گلوله قرار گیرند، نمی‌میرند، ولی رویشان تأثیر می‌گذارد»، ولی سؤال اصلی این است که اگر یکی از میزبان‌ها سلاح یکی از میهمان‌ها را بگیرد و با مهمات واقعی شلیک کند، چه اتفاقی می‌افتد؟
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
فیلم در چه زمانی می‌گذرد؟

جاناتان نولان در یک ویدئوی پشت صحنه افشا می‌کند که این مجموعه در قرن ٢١ به وقوع می‌پیوندد، اما اینکه در کجای قرن بیستم، چیزی است که ما نمی‌دانیم. یکی از شخصیت‌های «وست ورلد» ادعا می‌کند که ٣٠ سال است به اینجا سر می‌زند، اما به نظر این پارک تاریخچه طولانی‌تری دارد. آنتونی هاپکینز ٧٨ ساله، نقش شخصیتی به نام دکتر رابرت فورد را بازی می‌کند که ایده‌پرداز، سر‌برنامه‌نویس و مؤسس این پارک است. شاید او در ادامه به ما درباره عمر این پارک، سرنخ‌هایی بدهد.

چقدر از داستان‌های مربوط به «میزبانان» به نگارش درآمده است؟

ما در فصل اول می‌فهمیم که متخصصان تمام داستان‌های مربوط به «دنیای غرب» را نوشته‌اند. لیزا جوی به ما گفت که هر شخصیت خاص دارای مجموعه‌ای از خطوط داستانی است که به صورت چرخه‌ای مدام تکرار می‌شود. او در این رابطه می‌گوید: «مطمئنا تئوری علمی قصه در طراحی و تدوین چرخه‌های میزبانان مختلف نقش داشته است که برخی از این میزبان‌ها جزء شخصیت‌های اصلی و برخی‌شان نیز جزء شخصیت‌های فرعی‌اند.
 
از لحاظ تئوری، داستان می‌تواند چنان اشکال به‌مراتب پیچیده‌تری به خود بگیرد که آنچه در فیلم می‌بینیم صرفا نوک کوه یخ محسوب می‌شود. سپس بحث متوجه شکل واقعی «وست ورلد»، شهر‌های مختلف آن و داستان‌هایی که در آنها جریان دارد، می‌شود. ورود به چنین موضوعی همیشه جالب است. درست مثل بازی‌کردن با مجموعه عظیمی از لگوهای فکری و ساختن الگوها و اشکال مختلف با آنهاست».
 
شلیک از پارک فراواقعی 

چرخه‌ها کی پایان می‌یابند؟

در این سریال با صحنه‌ها یا به عبارت بهتر، با چرخه‌هایی مواجهیم که به‌کرات تکرار می‌شوند؛ اما این چرخه‌ها قرار است تا کی تکرار شوند؟ هر شخصیت چه مقدار از این چرخه‌ها دارد؟ صحنه دزدی قرار است چندین‌بار رخ دهد؟ کسی دراین‌باره به ما اطلاعاتی نمی‌دهد. جاناتان نولان گفته که بازی‌های ویدئویی الهام‌بخش او بوده‌اند.

جوی در این خصوص این‌طور بیان می‌کند: «خود ایده نوشتن داستانی که اعمال شخصیت اصلی بخشی از داستان نیستند، برایم جالب بود. در بازی‌هایی مثل «کتیبه‌های کهن: اسکایریم»، «سرخ‌پوست مرده: رستگاری»، یا بازی‌های آزاد (بدون محدودیت برای بازیگر نقش اصلی) که استودیوی بازی‌سازی بایوور (Bioware) سازنده‌شان هست، اخلاق یک متغیر است.
 
چگونه می‌شود داستانی نوشت که ویژگی اخلاقی قهرمانش نه یک امر ثابت، بلکه طیفی متغیر را دربر گیرد؟ چالش جالبی است. اینکه کسانی غیر از کاربران بازی هم می‌توانند در جریان حوادث مداخله کنند برای من جالب است. در «اسکایریم»، وقتی در یک روستا قدم می‌گذارید، لزوما مهم‌ترین شخص آنجا نیستید.
 
شلیک از پارک فراواقعی
 
زندگی شخصیت‌های کامپیوتری جریان دارد؛ چه شما آنجا باشید، چه نباشید، آنها کار خود را می‌کنند. داشتم به اظهارات کن لوین، طراح بازی «بیوشوک اینفینیت»، گوش می‌دادم درباره نحوه ساختن آن و علاقه‌ای که سازندگان و طراحان بازی‌ها، صرف پردازش شخصیت‌ها می‌کنند.
 
این رابطه‌ای است که به‌لحاظ کیفی کاملا متفاوت است با رابطه نویسندگان نمایش‌های رادیو- تلویزیونی با شخصیت‌هاشان، زیرا شخصیت‌ها در بازی‌های ویدئویی فقط دیالوگ حفظ نمی‌کنند - کارهای کثیف هم انجام می‌دهند و کاربران بازی هم با آنان تعامل می‌کنند. این رابطه‌ای است که فکر می‌کنم تا حدی «کریچتون» آن را پیش‌بینی کرده بود، اما پیچیده‌تر از آن چیزی شده که حتی خود او فکر می‌کرد».

آیا مرد سیاه‌پوش کلید معماست؟

به نظر می‌رسد که «اد هریس» در نقش مرد سیاه‌پوش، «وست ورلد» را مثل یک بازی ویدئویی تجربه می‌کند و در تلاش برای کشف رازهای پنهان جهان است. هریس پیش‌تر به ما گفت که در قسمت‌های بعدی با شخصیت او در جهان بیرون و همچنین گذشته‌اش، آشنا می‌شویم و خواهیم فهمید که او چرا اینجاست و دقیقا چه کسی است. 
 
خود هریس در این رابطه می‌گوید: «او ٣٠ سال است که اینجا می‌آید، ولی بار اولی که آمد، سیاه نپوشیده بود. این شخصیتی است که وی در سالیانی که به این مکان می‌آمده برای خود ساخته و پرداخته است. فکر می‌کنم وقتی اولین‌بار اینجا آمد، داشت بررسی می‌کرد که این مکان چه‌جور جایی است. من می‌توانم هر کاری که بخواهم بکنم. می‌توانم اگر لازم باشد آدم بکشم یا با روسپی‌های رباتیک عجیب‌و‌غریب عشق‌بازی کنم.
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
فکر می‌کنم در مقطعی، اتفاقی برای مرد سیاه‌پوش افتاده که ناگهان فهمیده این بخش تیره و خشنش بخشی واقعی از وجودش بوده که هیچ‌گاه در جهان واقعی تجربه‌اش نکرده است؛ بخشی که سال‌ها جامعه مدنی سرکوبش کرده و حالا می‌خواهد به آن میدان بدهد و ببیند چه پیش خواهد آمد، اما او از اینجابودنش، هدف بسیار ژرف‌تری نیز دارد.
 
فکر می‌کند آنچه در این پارک رخ می‌دهد لایه‌ای عمیق‌تر هم دارد. نمی‌دانم چه‌چیزی هست و چرا، شاید شخصیت «تونی» مسئول چیزی است که در سطح نمی‌توان به آن‌ پی برد. فکر می‌کنم که او بر این نظر است که هرچه به آشوب بیشتری دامن بزند و تخریب هرچه وسیع‌تری با جماعت هوش مصنوعی (A.I.) انجام دهد بهتر است؛ اما این تصادفی نیست. همیشه روایتی هست که در پی‌اش می‌رود. کسی سر راهش قرار می‌گیرد و او باید منهدمش کند.

بازدیدکنندگان پارک چقدر امنیت دارند؟

با وجود استفاده از فشنگ‌ها و مهمات مشقی، امکان زخمی یا کشته‌شدن میهمانان پارک بسیار زیاد است. امکان دارد میهمانان به همدیگر حمله کنند، امکان دارد از اسب یا تصادفا در دره بیفتند. طبق تصور نولان، متقاضیان قبل از ورود به «وست ورلد»، باید یک رضایت‌نامه جامع را امضا کنند. در قسمت‌های اول، فرم پرکردن «میهمانان» نشان داده نمی‌شود، اما نولان از وجود چنین چیزی به ما می‌گوید. همه‌چیز طراحی شده تا «میهمانان» امنیت داشته باشند. به نحوی برنامه‌ریزی شده که «میزبانان» نه‌تنها بخش مربوط به خود را در این داستان پرشاخ‌وبرگ بازی کنند که مهم‌تر از آن، در صورت به‌خطرافتادن امنیت «میهمان»، براساس برنامه و سناریوی ازپیش‌تعیین‌شده، عمل نکنند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 

نولان دیدگاه خود در این رابطه را این‌طور تشریح می‌کند: «ویژگی‌ای در این برنامه هست به نام «واکنش یا کارکرد سامری نیکوکار» که ایفای چنان نقشی را برای «میزبانان» فراهم می‌کند. پارک پر از «میزبانان»ی است که هم به‌خاطر مسئولیتشان و هم به دلیل برنامه‌ریزی ناخودآگاهشان، هرجا بتوانند همه‌جوره از «میهمانان» حمایت می‌کنند. بنابراین، اگر «میهمان» مستی، تلوتلوکنان به طرف یک پرتگاه می‌رود، حتما سروکله یک «میزبان» در آن اطراف پیدا می‌شود که بدون قطع روند داستان می‌کوشد به شیوه ملایمی مانعش شود. آنان از یک‌سو «گوشت دم‌توپ»‌ند و از سوی دیگر، نگهبانان همه‌کاره این سرزمین».

 بهای هر بلیت چقدر است؟

برای ورود به «دنیای غرب» در کسوت یک «میهمان» چقدر باید هزینه کرد؟ آیا همه می‌توانند در این پارک تماتیک حضور یابند یا فقط مختص پولدارترین‌هاست؟ بازاریابی آن که نشان می‌دهد حضور در آنجا، روزانه ٤٠٠‌هزار دلار برای هر «میهمان» خرج برمی‌دارد. به نظر می‌رسد خلق چنین دنیای عظیمی خیلی‌خیلی گران تمام می‌شود. مطمئنم با بررسی بیشتر انگیزه‌های شرکت سازنده، این هم مشخص می‌شود.

از آنجا که روایت «وست‌ورلد» در زمان‌های مختلف جریان دارد و شخصیت‌های مختلف و متنوعی را به تصویر می‌کشد، طراحی صحنه و لباس، برای آن کربتری، طراح لباس و گروهش، کار بسیار عظیم و دشواری بوده. هرچند فیلم‌های وسترن منبع خوبی برای الهام می‌توانند باشند، ولی نقطه شروع و آغاز کربتری نبوده‌اند.
 
منبع اصلی او، تصاویر باقی‌مانده از افرادی است که در دهه‌های ١٨٥٠ و ١٨٩٠ به‌راستی در «غرب وحشی» می‌زیسته‌اند. بخش وسیعی از این منابع تصویری، عکس‌های آدم‌های معمولی است که در آلبوم‌های خانوادگی به یادگار مانده است. در‌این‌باره می‌گوید: «عکس‌ها جالب‌ترین و فردی‌ترین روش پژوهشند و در این عکس‌هاست که شما شخصیت حقیقی آدم‌ها را می‌بینید».

لباس آبی دُلارس

آبی به عنوان رنگ معصومیت و پاکی، تاریخی طولانی دارد. کافی است به تصاویر مریم مقدس نگاهی بیندازید تا ببینید او همواره لباسی آبی به تن دارد. بااین‌حال، کربتری می‌گوید دلیل اصلی سازندگان از انتخاب رنگ آبی برای لباس دُلارس را که قدیمی‌ترین ساکن این پارک است، نمی‌داند. از نظر او، این رنگ که در غرب وحشی نیز وجود داشته، به بهتر دیده‌شدن او در صحنه‌ها کمک می‌کند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 

مقوله بغرنج دیگر برای کربتری انتخاب کلاه برای بازیگران مرد سریال بوده است که در غرب وحشی آن روزگار شاید مهم‌ترین پوشاک مردانه محسوب می‌شده؛ چیزی که به مرد شخصیت می‌داده است. کربتری دراین‌باره می‌گوید: «در غرب، آدم‌خوب‌ها کلاه‌های سفید و آدم‌بدها کلاه سیاه به سر می‌کردند و این به قانونی نانوشته در فیلم‌های وسترن بدل شده بود. برای مثال، کلانتر همیشه کلاه سفید به سر داشت همین‌طور جان وین یا‌ گری کوپر». او هم چنین توضیح می‌دهد که چطور از لباس برای کمک به شخصیت‌پردازی هاپکینز و هم‌بازی جوانش بهره گرفته. آنتونی هاپکینز در نقش رابرت فورد که حکم کارگردانی هنری «وست‌ورلد» را دارد، مردی باهوش و بسیار خلاق است؛ شخصیتی پدرگونه در پارک و مرموز.


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مجله اینترنتی سیمرغ شهر اخبار بازیگران بیوگرافی بازیگران اخبارسینمای ایران اخبار سینمای جهان اخبار تلوزیون ایران اخبار تلوزیون جهان اخبار موسیقی ایران اخبار موسیقی جهان


مجله اینترنتی سیمرغ شهر حذف
اخبار روز حذف
اخبارسینما حذف
اخبار موسیقی حذف
اخبارتلویزیون حذف
اخبار فناوری مصالب طنز وسرگرمی حذف
بیو گرافی بازیگران حذف
اخبار داغ سلبریتی های ایرانیx
بیوگرافی بازیگران سینما و تلویزیون ایرانx
فرهنگ وهنر ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
نویسندگان
موضوعات
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan