نقد بررسی کامل سریال فصل دوم نارکوس محصول شبکه نتفلیکس

  • ۱۷:۱۰

نارکوس؛ رابین هود تبهکار


هفته نامه همشهری جوان - علی مسعودی نیا: زندگی پدرخوانده ها و گنگسترها و سردسته های گروه های تبهکار همیشه ماده خام خوبی بوده برای سینما و تلویزیون. شبکه نت فلیکس که یکی از پرکارترین فیلمسازان روزگار کنونی است هم از این امر مستثنا نمانده.
 
سریال «مارکوس» که فصل اول آن در سال 2015 تولید شد به زندگی سلطان کوکایین جهان - پابلو اسکوبار – می پردازد. نارکو در زبان اسپانیایی مخفف «قاچاقچی مواد مخدر» است. این سریال که در زادگاه اسکوبار – یعنی کلمبیا – فیلمبرداری شده، روایت خود را از دوران جوانی این قاچاقچی در دهه 70 میلادی آغاز می کند و نشان می دهد که او چگونه از یک بزهکار معمولی به یک میلیاردر قدرتمند بدل می شود.

فصل دوم سریال هم به دوران قدرت اسکوبار می پردازد و سلطه جهانی او بر کارتل مواد مخدر و درگیری سازمان هایی چون سیا و اف بی آی در پرونده اش و نهایتا توجه او به فقرا و زندگی جدیدش تا زمان مرگ.

استقبال از این مجموعه سبب شده که نت فلیکس پیشاپیش برای تولید فصول سوم و چهارم نیز با سازندگان آن به توافق برسد. مغز متفکر اصلی این سریال کریس برنکاتو نام دارد. یک نویسنده و تهیه کننده مشهور که سریال هایی چون «بورلی هیلز، 9021» و «پرونده های مجهول» را در کارنامه دارد. فصل نخست سریال توانست نامزد دریافت هشت جایزه معتبر شود که در میان آنها دو نامزدی امی در رشته های فیلمبرداری تک دوربین و تیتراژ دیده می شود. گلدن گلوب نیز این سریال را در دو رشته بهترین بازیگر مرد و بهترین سریال نامزد کرد. اینها در کنار استقبال بینندگان سریال در سراسر دنیا نشان از بازخورد موفق این مجموعه دارد.
 
نارکوس؛ رابین هود تبهکار

اطلاعات فوری

نارکوس

* کارگردان: ژوزه پادیلا
* فیلمنامه: Chris Brancato
* بازیگران: واگنر مورا، بوید هالبروک، پدرو پاسکال
* نمره در IMDB: 9.1 از 10
* تاریخ انتشار: 22 ژوئیه 2016
* تعداد فصل: 2 فصل
* تعداد قسمت: 20 قسمت
* شبکه تولیدکننده: نت فلیکس
* محصول: 2015 و 2016 آمریکا

اهمیت اسکوبار

یکی از برگ های برنده این سریال، بازیگر نقش اصلی است. «واگنر مورا» بازیگری مشهور از کشور برزیل این نقش را بر عهده دارد. وقتی عکس های معمولی مورا را می بینید، بعید است بتوانید باور کنید که از پس ایفای این نقش بر آمده است چون زیادی بچه مثبت به نظر می آید اما او در یک پروسه دشوار و طولانی توانست خودش را به نقش نزدیک کند؛ پروسه ای که از آن با عنوان «مسخ شدن» یاد می کند و می گوید کاری کرد تا اسکوبار نه فقط جسم که روح او را تسخیر کند.

او که بابت نقش های درخشان کارنامه اش بیش از 20 جایزه از جشنواره های سینمایی و تلویزیونی برزیل و آمریکای لاتین دریافت کرده، تمام هم و غم خود را صرف نزدیک شدن به نقش رابین هود تبهکار کرد.

اول از همه باید فیزیکش را به اسکوبار نزدیک می کرد، پس باید 20 کیلوگرم به وزن خود اضافه می کرد. از آن جا که برزیلی ها به زبان پرتغالی صحبت می کنند و کلمبیایی ها به زبان اسپانیایی، مورا خانه و خانواده اش را ترک کرد و یک سال در بوگوتا مقیم شد تا زبان اسپانیایی را با لهجه کلمبیایی یاد بگیرد. این اقامت البته باعث شد او بتواند با مردم کوچه و بازار هم درباره اسکوبار حرف بزند و شخصیت او را بهتر بشناسد. بعد به رژیم دشوار خام گیاهخواری روی آورد تا بتواند با تمرکز و مدیتیشن روح اسکوبار را در وجود خود بدمد.

این آمریکای لاتینی ها

این آمریکای لاتینی ها هم دست از این عقایدشان بر نمی دارند. نتیجه رژیمش این شد که کلی وزن کم کرد اما بالاخره انگار روح اسکوبار به سراغش آمد و او آماده زنده کردن این شخصیت شد. مورا اعلام کرد برای فصل دوم زیر بار افزودن وزن نمی رود و رژیم خام گیاهخواری خود را نمی شکند. به همین دلیل سازندگان سریال مجبور شدند برایش شکم و پهلوهای پروتز بسازند تا هیکلش شبیه پابلوی مخوف شود.

پیش از او البته بنیسیو دل تورو در فیلم «بهشت گمشده» نقش اسکوبار را بازی کرده و بابتش بسیار تحسین شده بود اما مورا چیز دیگری است. اصیل و درست و هوشمند، البته شاید قدری زیاده از حد در نقشش فرو رفته چون در آخرین اظهارنظرهایش مدعی شده که طی حضور در این سریال به این نتیجه رسیده که بهتر است مصرف مواد مخدر در دنیا قانونی و محدود شود تا بسیاری از تجارت های کثیف و نبردهای خونین تمام شود.
 
نارکوس؛ رابین هود تبهکار

دروغ های حقیقی

از ابتدا پیدا بود که پرداختن به زندگی این شخصیت که دیگر ماهیتی افسانه ای و اسطوره ای یافته و مدت زیادی هم از مرگش نمی گذرد، حرف و حدیث های بسیاری در پی خواهد داشت. بسیاری از اعضای درجه یک خانواده اسکوبار هنوز در قید حیات هستند و از بس رسانه ها درباره شخصیت سرپرست خانواده شان قصه های مختلف به خورد مردم داده اند، اعصاب شان حسابی به هم ریخته. روبرتو، برادر پابلو اسکوبار بعد از اتمام فصل اول به نت فلیکس گفته بود که می خواهد فصل دوم را پیش از پخش عمومی اش ببیند.

روبرتو اسکوبار که شخصیت عجیبی دارد و کتابی نیز درباره برادرش نوشته، نظریه ای هم در علم پزشکی دارد. او معتقد است نگهداری اسب و زندگی با این حیوان می تواند درمانگر ایدز باشد. او البته پیشنهاد تماشای سریال را به شکلی دوستانه مطرح کرد و گفت چون سریال درباره او، برادرش، زندگی اش و خانواده اش ساخته شده، هیچ کس مثل او محق نیست که صحت رخدادهای آن را تایید کند، البته درخواست او هرگز پاسخی نداشت.

پسر اسکوبار رو در روی سریال

پسر اسکوبار هم وارد میدان شد و سریال را پر از نکات غیرواقعی و جعلی دانست. بعضی نکات البته خیلی مهم هستند و زیاد ربطی به خلاقیت دراماتیک ندارند؛ مثلا برخلاف آنچه در «نارکوس» دیده می شود، کارلوس هرانو برادرخوانده پابلو – اصلا در کار قاچاق مواد مخدر نبود و سرش همیشه به خانه و خانواده اش گرم بود و کاری به کار قاچاق نداشت. او مهندس معماری بود و برای کشورش چندین پل و خانه و عمارت مهم ساخت.

در مورد خود شخصیت اسکوبار هم خطاهایی در سریال وجود دارد. اسکوبار که از هواداران فوتبال و خودش هم مالک یک باشگاه بود، برخلاف داستان سریال اصلا علاقه ای به تیم اتلتیکو ناسیونال نداشت و هوادار دپورتیوو ایندیچندنته مدلین بود. یا مثلا هنگام فرار اسکوبار از کندرال اصلا درگیری بزرگی رخ نداد. تنها یکی از نگهبانان به قتل رسید و اسکوبار نیز برای فرار هیچ رشوه ای به مسئولان قضایی و امنیتی پرداخت نکرد.

دیگر این که اسکوبار خودش کلنل کاربو را به قتل نرساند. او در اواخر دهه 80 به بسیاری از ماموران پلیس حمله کرد اما اتفاقا این یکی اصلا کار او نبود اما عصبانیت عمده پسر اسکوبار از این است که مادر او را هم یک نیمچه گنگستر تصویر کرده اند. او می گوید مادرش در کل عمرش هرگز دست به اسلحه نبرد. سازندگان سریال البته در جواب این نقدها تنها شانه ای بالا می اندازند و می گویند: «خب... این یک قصه است و مقتضیات خودش را دارد. واقعیت مال تاریخ است نه سریال.» با این حال یک نکته را نباید از نظر دور داشت. «نارکوس» هم مثل تمامی سریال های زندگینامه ای برای خودش محدودیت هایی دارد. زندگی واقعی پابلو اسکوبار حتی از چیزی که در سریال نشان داده می شود هم دیوانه وارتر بوده است.
 
نارکوس؛ رابین هود تبهکار

ستاره نیست

یکی از نکات جالب سریال «مارکوس» این است که حتی عواملش هم نمی توانند درباره این که چه کسی ستاره این سریال است، اظهار نظر کنند. پدرو پاسکال، بازیگر نقش خاویر پنا در این سریال، همان درخششی را که در نقش «اوبرین» سریال «بازی تاج و تخت» داشته، اینجا هم تکرار کرده است. او معتقد است سرگذشت اسکوبار همانند نمایشنامه های شکسپیر و تراژدی های یونان باستان است و در این درام، بازیگر هر نقشی باشی، ستاره خواهی بود. وقتی به او می گویند که ستاره واقعی این سریال خود اوست، نمی پذیرد و می گوید: «ستاره این سریال کلمبیاست، یک سرزمین خاص و بی همتا با زیبایی ها و مردمی بی نظیر.»

خوزه پادیلا، مجری طرح سریال، کوکایین را ستاره اصلی می داند. او می گوید خود اسکوبار نیز بدون کوکایین معنایی ندارد و معتقد است: «پابلو اسکوبار مردی بود که تجارت کوکایین می کرد. او پدر این تجارت در دنیا بود. پس سریال درباره کوکایین است و ستاره اش هم همین ماده مخدر است.»

چالش های پیش رو

سریال «نارکوس» هر چند مورد استقبال قرار گرفت اما برای ادامه چالش های بسیار پیش روی سازندگان قرار داشت. یکی از مهم ترین چالش ها این بود که «نارکوس» نمی توانست مثل سریالی چون «برکینگ بد» پیش برود؛ یعنی نمی شد همین طور بی حساب و کتاب و برای غافلگیر کردن تماشاگر شخصیت هایش را حذف کرد و به کشتن داد یا آدم تازه به داستان اضافه کرد. ضمن این که با روندی که سریال در پیش گرفته، نمی شود گفت اسکوبار مثل شخصیت اصلی «برکینگ بد» قرار است یک ضد قهرمان جذاب باشد یا به عنوان یک قهرمان معرفی شود. مشکل بزرگ این بود که تقریبا تمام مردم دنیا انتهای ماجرا – یعنی مرگ اسکوبار – را می دانستند و معلوم نیست سریالی که پایانش کاملا قابل پیش بینی بوده چگونه می تواند سه فصل دیگر را با موفقیت پشت سر بگذارد و مخاطبانش ریزش نکنند.

قسمت چالش برانگیز نارکوس

یکی از نکات مهم چالش برانگیز برای سریال، ماجرای مرگ اسکوبار است. هنوز که هنوز است جزییات دقیق نحوه کشته شدن پابلو اسکوبار مشخص نیست. طبق شواهد او در خاک کلمبیا و طی یک تیراندازی وسیع از چند جهت هدف گلوله پلیس قرار گرفته است اما شلیکی که عامل اصلی مرگ او بوده به نزدیکی گوشش اصابت کرده و شباهتی به گلوله های مورد استفاده پلیس ندارد.

روایتی هست که اسکوبار به برادرش سپرده بود که اگر زمانی دید او جایی گیر افتاده و ممکن است به دست اغیار کشته شود، خود برادر دست به کار شود و کارش را تمام کند و اگر تنها باشد هم خودش این وظیفه را بر عهده خواهد گرفت.

به هر حال متاسفانه اصلا معلوم نیست که آن تیر خلاص را چه کسی به اسکوبار شلیک کرده و نویسندگان سریال خودشان فکری برای حل این معضل کرده اند و درست و غلط اش معلوم نیست. با این حال سازندگان سریال فارغ از این قضایا، برای وفادار ماندن به واقعیت تاریخ صحنه مرگ اسکوبار را در همان جایی که واقعا رخ داده به تصویر کشیدند.

اسکوبار در دقایق آخر زندگی خود تحت محاصره پلیس کلمبیا قرار داشت و از روی بام خانه ها در حال فرار بود و تلاش می کرد به یک خیابان برسد که دررو داشته باشد.
 
نارکوس؛ رابین هود تبهکار

واکنش پابلو اسکوبار به سریال نارکوس

متهمی که شاکی شد

خانواده اسکوبار از منتقدان سرسخت سریال نارکوس هستند. آنها معتقدند که شبکه نت فلیکس تصویری غیرحقیقی از این قاچاقچی ارائه داده است. مشکل آنها با این سریال چیست و چرا با واقعیت همخوانی ندارد؟ اگر می خواهید جواب سوالات مطرح شده را بدانید، این مطلب را تا انتها بخوانید.

یک شخصیت مخوف

پابلو امیلیو اسکوبار گاویریا که در دنیا با نام پابلو اسکوبار شناخته می شود در سال 1993 کشته شد. این قاچاقچی کلمبیایی در طول دوران فعالیت های بزهکارانه خود توانست ثروتی بالغ بر 30 میلیارد دلار بیندوزد و عنوان ثروتمندترین قاچاقچی تاریخ بشریت را به خود اختصاص دهد.

اسکوبار شخصیتی عجیب بود. یک خلافکار حرفه ای و باهوش که در راه رسیدن به اهداف خود از هیچ جنایتی فروگذار نمی کرد اما او در سوی دیگر شخصیت مخوفش، چهره دیگری را هم به جهانیان نشان می داد.

اسکوبار حامی فقرای کلمبیا بود و همواره بخشی از درآمدهای عظیم خود را صرف آنان می کرد. او از یک سو با قاچاق محموله های بسیار بزرگ کوکایین مونوپل پخش این ماده مخدر در دنیا شده بود و پلیس و نیروهای امنیتی قاره آمریکا و حتی اروپا را به استیصال کشانده بود و از دیگر سو چنان اقشار فرودست جامعه را زیر چتر حمایت خود قرار می داد که مردم به او لقب «رابین هود» داده بودند.

یک جنگ تمام عیار

ارتش کلمبیا سرانجام پس از سال ها درگیری با اسکوبار و افرادش توانست او را به قتل برساند. این درگیری ها چهار هزار کشته بر جای گذاشت و دست کمی از یک جنگ تمام عیار نداشت اما با نمایش سریال «نارکوس» بر مبنای زندگی این شخصیت مرموز و مخوف، حالا خانواده اش لب به گلایه و اعتراض گشوده اند و تصویر ارائه شده از اسکوبار در این مجموعه را مخدوش و غیرواقعی توصیف کرده اند.

ایرادهای وارده

سباستین ماروکین، پسر این قاچاقچی کلمبیایی اعلام کرده روایت شبکه نت فلیکس از زندگی پدرش روایتی جعلی است. او پستی در صفحه فیس بوک خود گذاشت و طی آن به 28 مورد نادرست و غیرواقعی در این سریال اشاره کرد. جالب این است که این فهرست همزمان با نامزدی سریال در جایزه «امی» منتشر شد.

از جمله او معتقد است پدرش هرگز طی مراسم عروسی دختر گیلبرتو رودریگوئز – قاچاقچی مخدر – یا هر مراسم مشابهی به آنها حمله نکرده است. او همچنین معتقد است پدرش هرگز چنین خشم و خشونت دیوانه واری نداشته و بیهوده دست به کشتن کسی نمی زده، هر چند خود سازندگان از ابتدا اعتراف کرده بودند که برای دادن رنگ و لعاب دراماتیک به داستان زندگی اسکوبار، شخصیت ها و رخدادهایی تخیلی را نیز به ماجرا اضافه کرده اند.

پسر اسکوبار که یک آرشیتکت برجسته است، بعد از مرگ پدرش درباره سرگذشت او بسیار صریح و بی پرده سخن گفته است. شاید همین دلیلی باشد برای معترض شدنش به سازندگان سریال و انتقاد از آنها به خاطر تحریف واقعیت. با این حال مارکین تا به حال به طور رسمی شکایتی علیه آفرینندگان این مجموعه اقامه نکرده است.






مطالب مرتبط با موضوع



روزنامه شرق - ترجمه از هادی آذری: فصل نخست «وست ورلد» جدای از اینکه اقتباسی زیبا از یک فیلم سینمایی برای صفحه نمایش کوچک تلویزیون است، بیننده را با سؤال‌های بسیاری تنها می‌گذارد. با پایان هر قسمت و وقتی که صحنه برای نمایش اسامی دست‌اندرکاران این مجموعه سیاه می‌شود، سؤالات یکی پس از دیگری به ذهن هجوم می‌آورند. این پارک براساس چه سازوکاری عمل می‌کند؟ آیا پارک خاموش می‌شود؟ و اگر چنین باشد برای میهمانان در این زمان چه اتفاقی می‌افتد؟ مرکز فرماندهی پشت صحنه کجا قرار دارد؟ این پارک چقدر وسعت دارد؟ اینها بخشی از سؤال‌هایی است که با دیدن فصل نخست «وست ورلد» ممکن است ذهنتان را به خود مشغول کند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
وقتی برای اولین‌بار به محل فیلم‌برداری «ژوراسیک پارک» رفتم، طوری درباره این پارک علمی از سازندگان سؤال می‌پرسیدم، انگار که آن یک پارک واقعی است که وجود خارجی دارد. زیرا همه‌چیز آن‌قدر با دقت طراحی و تعبیه شده بود که نمی‌شد تصور کرد عنصری بدون دلیل در صحنه وجود داشته باشد. این همان چیزی است که به نظر درباره «وست ورلد» نیز با همه پیچیدگی‌هایش صادق است. جاناتان نولان که تعدادی از بهترین فیلم‌نامه‌های برادرش، کریستوفر نولان، را نوشته است، به نظر دوست دارد همه‌چیز از واقعیت ریشه بگیرد حتی وقتی که با ایده‌های علمی- تخیلی سروکار دارد.
 
لیزا جوی، همسر و دستیار او، در این رابطه با اشاره به اینکه آنها همه قوانین این پارک را به دقت چیده‌اند، بر این باور است که نباید انتظار داشته باشیم که به‌صراحت به همه آن قوانین ناظر بر این پارک پرداخته شود. او دلیل این امر را در این می‌داند که بینندگان قرار است به‌صورت تدریجی و از دریچه نگاه میزبانان با سازوکار این پارک آشنا شوند. بنابراین سازوکاری که برای ما اسرارآمیز به نظر می‌آید رفته‌رفته منطقش را بر ما هویدا می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید، پاسخ‌هایی است که من برای سؤالات خود از خلال گفت‌وگو با دست‌اندرکاران این سریال یافته‌ام.

«وست ورلد» کجا قرار دارد؟

 باید باور کنیم «وست ورلد» یک مکان فیزیکی واقعی است و نه یک دنیای مجازی. درحالی‌که بیشتر نماهای بیرونی سریال در «کسل ولی» یوتا فیلم‌برداری شده‌اند. بااین‌حال، طبق گفته نولان، اینکه ما دقیقا در کجا و چه زمانی قرار داریم، چیزی است که از دریچه نگاه میزبانان به آن پی خواهیم برد.
 
شلیک از پارک فراواقعی
 
چه زمانی دنیای بیرون را می‌بینیم؟

همه این حرف‌ها درباره خود پارک، ما را به این فکر می‌اندازد که این پارک کجا تمام می‌شود و اینکه در سرحدات آن چه چیزی انتظار ما را می‌کشد. آیا این آینده‌ای پساآخرالزمانی است؟ یا بیشتر نسخه‌ای است آینده‌گرا از جامعه مدرن امروزمان؛ چیزی شبیه آنچه در فیلم «گزارش اقلیت» به تصویر کشیده می‌شود؟
 
نولان در گفته‌هایش به ما یادآوری می‌کند که این نمایش تا حد زیادی به آن چیزی محدود است که میزبانان از دنیای خود درک می‌کنند و ما نمی‌توانیم خیلی بیشتر از آنچه آنها دیده‌اند را ببینیم. او در این رابطه می‌گوید: «آنها چیز زیادی درک نمی‌کنند؛ آنها نمی‌دانند که دنیای بیرون چگونه است؛ آنها نمی‌دانند که دنیای بیرون در چه زمانی است.
 
آنها رفته‌رفته دنیای بیرون را کشف خواهند کرد. بااین‌حال دنیای آنها مملو از ارجاعات فرهنگی است. دیالوگ‌های آنها به حقایقی بیرون از دنیای خودشان تلمیح و اشاره دارد؛ به‌عنوان‌مثال، موسیقی‌ای که در کافه پخش می‌شود. در یکی از موسیقی‌هایی که در سریال پخش می‌شود، به این مسئله اشاره می‌شود که میزبانان به وجود جهانی بیرون از جهان خود پی خواهند برد یا در قسمتی دیگر، یکی از شخصیت‌ها به عکسی نگاه می‌کند که انگار متعلق به جهان بیرون است.

اسلحه‌ها چگونه کار می‌کنند؟

در «وست ورلد»، میهمانان پارک می‌توانند با سلاح‌هایشان به‌راحتی میزبانان را بکشند، ولی سلاح‌های میزبانان به نظر تأثیر چندانی بر میهمانان ندارد. نولان این قضیه را این‌طور توضیح می‌دهد: «این قضیه نه به اسلحه‌ها، بلکه به گلوله‌ها مربوط می‌شود. ما خیلی دراین‌باره فکر کردیم. در فیلم اصلی، اسلحه میهمانان روی میهمانان کارگر نیست، ولی ما فکر کردیم که شاید میهمانان در اینجا خواهان تجربه‌ای هیجان‌انگیزتر باشند.
 
این‌گونه بود که ایده استفاده از گلوله‌های مشقی در سلاح‌های «میزبان‌ها» به ذهنمان خطور کرد؛ پس وقتی میهمان‌ها از سوی میزبان‌ها مورد اصابت گلوله قرار گیرند، نمی‌میرند، ولی رویشان تأثیر می‌گذارد»، ولی سؤال اصلی این است که اگر یکی از میزبان‌ها سلاح یکی از میهمان‌ها را بگیرد و با مهمات واقعی شلیک کند، چه اتفاقی می‌افتد؟
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
فیلم در چه زمانی می‌گذرد؟

جاناتان نولان در یک ویدئوی پشت صحنه افشا می‌کند که این مجموعه در قرن ٢١ به وقوع می‌پیوندد، اما اینکه در کجای قرن بیستم، چیزی است که ما نمی‌دانیم. یکی از شخصیت‌های «وست ورلد» ادعا می‌کند که ٣٠ سال است به اینجا سر می‌زند، اما به نظر این پارک تاریخچه طولانی‌تری دارد. آنتونی هاپکینز ٧٨ ساله، نقش شخصیتی به نام دکتر رابرت فورد را بازی می‌کند که ایده‌پرداز، سر‌برنامه‌نویس و مؤسس این پارک است. شاید او در ادامه به ما درباره عمر این پارک، سرنخ‌هایی بدهد.

چقدر از داستان‌های مربوط به «میزبانان» به نگارش درآمده است؟

ما در فصل اول می‌فهمیم که متخصصان تمام داستان‌های مربوط به «دنیای غرب» را نوشته‌اند. لیزا جوی به ما گفت که هر شخصیت خاص دارای مجموعه‌ای از خطوط داستانی است که به صورت چرخه‌ای مدام تکرار می‌شود. او در این رابطه می‌گوید: «مطمئنا تئوری علمی قصه در طراحی و تدوین چرخه‌های میزبانان مختلف نقش داشته است که برخی از این میزبان‌ها جزء شخصیت‌های اصلی و برخی‌شان نیز جزء شخصیت‌های فرعی‌اند.
 
از لحاظ تئوری، داستان می‌تواند چنان اشکال به‌مراتب پیچیده‌تری به خود بگیرد که آنچه در فیلم می‌بینیم صرفا نوک کوه یخ محسوب می‌شود. سپس بحث متوجه شکل واقعی «وست ورلد»، شهر‌های مختلف آن و داستان‌هایی که در آنها جریان دارد، می‌شود. ورود به چنین موضوعی همیشه جالب است. درست مثل بازی‌کردن با مجموعه عظیمی از لگوهای فکری و ساختن الگوها و اشکال مختلف با آنهاست».
 
شلیک از پارک فراواقعی 

چرخه‌ها کی پایان می‌یابند؟

در این سریال با صحنه‌ها یا به عبارت بهتر، با چرخه‌هایی مواجهیم که به‌کرات تکرار می‌شوند؛ اما این چرخه‌ها قرار است تا کی تکرار شوند؟ هر شخصیت چه مقدار از این چرخه‌ها دارد؟ صحنه دزدی قرار است چندین‌بار رخ دهد؟ کسی دراین‌باره به ما اطلاعاتی نمی‌دهد. جاناتان نولان گفته که بازی‌های ویدئویی الهام‌بخش او بوده‌اند.

جوی در این خصوص این‌طور بیان می‌کند: «خود ایده نوشتن داستانی که اعمال شخصیت اصلی بخشی از داستان نیستند، برایم جالب بود. در بازی‌هایی مثل «کتیبه‌های کهن: اسکایریم»، «سرخ‌پوست مرده: رستگاری»، یا بازی‌های آزاد (بدون محدودیت برای بازیگر نقش اصلی) که استودیوی بازی‌سازی بایوور (Bioware) سازنده‌شان هست، اخلاق یک متغیر است.
 
چگونه می‌شود داستانی نوشت که ویژگی اخلاقی قهرمانش نه یک امر ثابت، بلکه طیفی متغیر را دربر گیرد؟ چالش جالبی است. اینکه کسانی غیر از کاربران بازی هم می‌توانند در جریان حوادث مداخله کنند برای من جالب است. در «اسکایریم»، وقتی در یک روستا قدم می‌گذارید، لزوما مهم‌ترین شخص آنجا نیستید.
 
شلیک از پارک فراواقعی
 
زندگی شخصیت‌های کامپیوتری جریان دارد؛ چه شما آنجا باشید، چه نباشید، آنها کار خود را می‌کنند. داشتم به اظهارات کن لوین، طراح بازی «بیوشوک اینفینیت»، گوش می‌دادم درباره نحوه ساختن آن و علاقه‌ای که سازندگان و طراحان بازی‌ها، صرف پردازش شخصیت‌ها می‌کنند.
 
این رابطه‌ای است که به‌لحاظ کیفی کاملا متفاوت است با رابطه نویسندگان نمایش‌های رادیو- تلویزیونی با شخصیت‌هاشان، زیرا شخصیت‌ها در بازی‌های ویدئویی فقط دیالوگ حفظ نمی‌کنند - کارهای کثیف هم انجام می‌دهند و کاربران بازی هم با آنان تعامل می‌کنند. این رابطه‌ای است که فکر می‌کنم تا حدی «کریچتون» آن را پیش‌بینی کرده بود، اما پیچیده‌تر از آن چیزی شده که حتی خود او فکر می‌کرد».

آیا مرد سیاه‌پوش کلید معماست؟

به نظر می‌رسد که «اد هریس» در نقش مرد سیاه‌پوش، «وست ورلد» را مثل یک بازی ویدئویی تجربه می‌کند و در تلاش برای کشف رازهای پنهان جهان است. هریس پیش‌تر به ما گفت که در قسمت‌های بعدی با شخصیت او در جهان بیرون و همچنین گذشته‌اش، آشنا می‌شویم و خواهیم فهمید که او چرا اینجاست و دقیقا چه کسی است. 
 
خود هریس در این رابطه می‌گوید: «او ٣٠ سال است که اینجا می‌آید، ولی بار اولی که آمد، سیاه نپوشیده بود. این شخصیتی است که وی در سالیانی که به این مکان می‌آمده برای خود ساخته و پرداخته است. فکر می‌کنم وقتی اولین‌بار اینجا آمد، داشت بررسی می‌کرد که این مکان چه‌جور جایی است. من می‌توانم هر کاری که بخواهم بکنم. می‌توانم اگر لازم باشد آدم بکشم یا با روسپی‌های رباتیک عجیب‌و‌غریب عشق‌بازی کنم.
 
شلیک از پارک فراواقعی 
 
فکر می‌کنم در مقطعی، اتفاقی برای مرد سیاه‌پوش افتاده که ناگهان فهمیده این بخش تیره و خشنش بخشی واقعی از وجودش بوده که هیچ‌گاه در جهان واقعی تجربه‌اش نکرده است؛ بخشی که سال‌ها جامعه مدنی سرکوبش کرده و حالا می‌خواهد به آن میدان بدهد و ببیند چه پیش خواهد آمد، اما او از اینجابودنش، هدف بسیار ژرف‌تری نیز دارد.
 
فکر می‌کند آنچه در این پارک رخ می‌دهد لایه‌ای عمیق‌تر هم دارد. نمی‌دانم چه‌چیزی هست و چرا، شاید شخصیت «تونی» مسئول چیزی است که در سطح نمی‌توان به آن‌ پی برد. فکر می‌کنم که او بر این نظر است که هرچه به آشوب بیشتری دامن بزند و تخریب هرچه وسیع‌تری با جماعت هوش مصنوعی (A.I.) انجام دهد بهتر است؛ اما این تصادفی نیست. همیشه روایتی هست که در پی‌اش می‌رود. کسی سر راهش قرار می‌گیرد و او باید منهدمش کند.

بازدیدکنندگان پارک چقدر امنیت دارند؟

با وجود استفاده از فشنگ‌ها و مهمات مشقی، امکان زخمی یا کشته‌شدن میهمانان پارک بسیار زیاد است. امکان دارد میهمانان به همدیگر حمله کنند، امکان دارد از اسب یا تصادفا در دره بیفتند. طبق تصور نولان، متقاضیان قبل از ورود به «وست ورلد»، باید یک رضایت‌نامه جامع را امضا کنند. در قسمت‌های اول، فرم پرکردن «میهمانان» نشان داده نمی‌شود، اما نولان از وجود چنین چیزی به ما می‌گوید. همه‌چیز طراحی شده تا «میهمانان» امنیت داشته باشند. به نحوی برنامه‌ریزی شده که «میزبانان» نه‌تنها بخش مربوط به خود را در این داستان پرشاخ‌وبرگ بازی کنند که مهم‌تر از آن، در صورت به‌خطرافتادن امنیت «میهمان»، براساس برنامه و سناریوی ازپیش‌تعیین‌شده، عمل نکنند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 

نولان دیدگاه خود در این رابطه را این‌طور تشریح می‌کند: «ویژگی‌ای در این برنامه هست به نام «واکنش یا کارکرد سامری نیکوکار» که ایفای چنان نقشی را برای «میزبانان» فراهم می‌کند. پارک پر از «میزبانان»ی است که هم به‌خاطر مسئولیتشان و هم به دلیل برنامه‌ریزی ناخودآگاهشان، هرجا بتوانند همه‌جوره از «میهمانان» حمایت می‌کنند. بنابراین، اگر «میهمان» مستی، تلوتلوکنان به طرف یک پرتگاه می‌رود، حتما سروکله یک «میزبان» در آن اطراف پیدا می‌شود که بدون قطع روند داستان می‌کوشد به شیوه ملایمی مانعش شود. آنان از یک‌سو «گوشت دم‌توپ»‌ند و از سوی دیگر، نگهبانان همه‌کاره این سرزمین».

 بهای هر بلیت چقدر است؟

برای ورود به «دنیای غرب» در کسوت یک «میهمان» چقدر باید هزینه کرد؟ آیا همه می‌توانند در این پارک تماتیک حضور یابند یا فقط مختص پولدارترین‌هاست؟ بازاریابی آن که نشان می‌دهد حضور در آنجا، روزانه ٤٠٠‌هزار دلار برای هر «میهمان» خرج برمی‌دارد. به نظر می‌رسد خلق چنین دنیای عظیمی خیلی‌خیلی گران تمام می‌شود. مطمئنم با بررسی بیشتر انگیزه‌های شرکت سازنده، این هم مشخص می‌شود.

از آنجا که روایت «وست‌ورلد» در زمان‌های مختلف جریان دارد و شخصیت‌های مختلف و متنوعی را به تصویر می‌کشد، طراحی صحنه و لباس، برای آن کربتری، طراح لباس و گروهش، کار بسیار عظیم و دشواری بوده. هرچند فیلم‌های وسترن منبع خوبی برای الهام می‌توانند باشند، ولی نقطه شروع و آغاز کربتری نبوده‌اند.
 
منبع اصلی او، تصاویر باقی‌مانده از افرادی است که در دهه‌های ١٨٥٠ و ١٨٩٠ به‌راستی در «غرب وحشی» می‌زیسته‌اند. بخش وسیعی از این منابع تصویری، عکس‌های آدم‌های معمولی است که در آلبوم‌های خانوادگی به یادگار مانده است. در‌این‌باره می‌گوید: «عکس‌ها جالب‌ترین و فردی‌ترین روش پژوهشند و در این عکس‌هاست که شما شخصیت حقیقی آدم‌ها را می‌بینید».

لباس آبی دُلارس

آبی به عنوان رنگ معصومیت و پاکی، تاریخی طولانی دارد. کافی است به تصاویر مریم مقدس نگاهی بیندازید تا ببینید او همواره لباسی آبی به تن دارد. بااین‌حال، کربتری می‌گوید دلیل اصلی سازندگان از انتخاب رنگ آبی برای لباس دُلارس را که قدیمی‌ترین ساکن این پارک است، نمی‌داند. از نظر او، این رنگ که در غرب وحشی نیز وجود داشته، به بهتر دیده‌شدن او در صحنه‌ها کمک می‌کند.
 
شلیک از پارک فراواقعی 

مقوله بغرنج دیگر برای کربتری انتخاب کلاه برای بازیگران مرد سریال بوده است که در غرب وحشی آن روزگار شاید مهم‌ترین پوشاک مردانه محسوب می‌شده؛ چیزی که به مرد شخصیت می‌داده است. کربتری دراین‌باره می‌گوید: «در غرب، آدم‌خوب‌ها کلاه‌های سفید و آدم‌بدها کلاه سیاه به سر می‌کردند و این به قانونی نانوشته در فیلم‌های وسترن بدل شده بود. برای مثال، کلانتر همیشه کلاه سفید به سر داشت همین‌طور جان وین یا‌ گری کوپر». او هم چنین توضیح می‌دهد که چطور از لباس برای کمک به شخصیت‌پردازی هاپکینز و هم‌بازی جوانش بهره گرفته. آنتونی هاپکینز در نقش رابرت فورد که حکم کارگردانی هنری «وست‌ورلد» را دارد، مردی باهوش و بسیار خلاق است؛ شخصیتی پدرگونه در پارک و مرموز.


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مجله اینترنتی سیمرغ شهر اخبار بازیگران بیوگرافی بازیگران اخبارسینمای ایران اخبار سینمای جهان اخبار تلوزیون ایران اخبار تلوزیون جهان اخبار موسیقی ایران اخبار موسیقی جهان


مجله اینترنتی سیمرغ شهر حذف
اخبار روز حذف
اخبارسینما حذف
اخبار موسیقی حذف
اخبارتلویزیون حذف
اخبار فناوری مصالب طنز وسرگرمی حذف
بیو گرافی بازیگران حذف
اخبار داغ سلبریتی های ایرانیx
بیوگرافی بازیگران سینما و تلویزیون ایرانx
فرهنگ وهنر ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
نویسندگان
موضوعات
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan