- جمعه ۱۵ بهمن ۹۵
- ۱۵:۱۸
- سید آریا قربشی: فیلم ترسویی است و به همین خاطر معلق میماند. تلاش فیلمنامهنویس این است که مدام به یاد ما بیاورد که متعلق به هیچ کدام از جناحهای درگیر ماجراهای سال 88 نیست و از موضع بالاتری به ماجرا نگاه میکند: پس سعی میکند در ازای متلکی که نثار یک طرف میکند، تکهای هم به جناح مخالف بیاندازد. اما در ایران خیلی بعید است که یک فیلم حقیقتاً مستقل در مورد ماجرایی چنین ملتهب ساخته شود. پس فیلمنامهنویس و کارگردان در نهایت ناچارند به همان قطبسازیهای همیشگی روی بیاورند و قهرمان فیلم را از هر گونه ارتباط با جناح مطرود از دید نگاه رسمی و ارزشی مبری میکند. ماهگرفتگی از این جنبه اثری کاملاً ریاکارانه است: در نیمه اول ژست دموکراتمنشی میگیرد و در انتها همان نگاه از بالا را به ما حقنه میکند.
- آریان گلصورت: آیا این فیلم توانسته است در یک لحظه تاریخی خاص، موضوع مهمی را از دیدگاه درست مطرح کند؟ قطعا خیر. بنابراین نمیتوان چنین اثری را یک فیلم سیاسی صریح و موفق در نظر گرفت. ماهگرفتگی در بهترین حالت جلوههایی از سیاست دارد و اتفاقات سال 88 را دستمایهای برای تعریف کردن داستانش قرار میدهد. در نقد چنین آثاری باید میزان وفاداری فیلمساز در به تصویر کشیدن موضوع مورد بحث به دقت سنجیده شود. سنجشی که ماهگرفتگی چندان از آن سر بلند بیرون نخواهد آمد. از سوی دیگر، به عنوان یک فیلم ماجرایی نیز ماهگرفتگی اثری ضعیف و دمدستی است. فیلمی با ضعفهای آشکار به ویژه در فیلمنامه، که اگر چه میخواهد شخصیت بسازد و داستانش را از زاویهای جذاب تعریف کند، اما شکست میخورد.
- احسان دبیروزیری: فیلم چیزی به ما اضافه نمیکند و یک نیمه دوم بد دارد. گویا فیلمساز فیلم را رها کرده یا فیلمنامه دیگری را در کشوی میزش گذاشتهاند.
- محسن شرف الدین: ساخت چنین آثاری با تم سیاسی و مهتر از آن، در ژانر معمایی - ماجراجویی، به هوش سینمایی وافری نیازمند است که متاسفنه در این فیلم و از این فیلمساز چنین هوشمندی دیده نمی شود. اثری محافظه کار که حتی بعد از گذشت این سال ها، وقایع سال 88 را با ترس بیشتر از آنچه آثار قبلی در این زمینه مطرح کرده اند بیان می کند. فیلم از بیم اینکه متهم به جانبداری از جناح خاصی شود یک فیلم با زمینه سیاسی را به اثری خنثی و بی موضع تبدیل می کند.
- فریار حسینی: تریلر سیاسی ناموفق که از جانب بازیگری، البته به غیر از بازیگر دختری که در فیلم برای هادی (پسر گمشده قصه) هدیه می آورد، ضربه خورده است.
- مصطفی رضائی: فیلم ادعای تحلیل حوادث انتخاب سال ۸۸ را دارد و قرار بوده با فیلمی سیاسی مواجه شویم، اتفاقی که البته رخ نمی دهد. در واقع، فیلم به مثابه دکمه ای ست که برایش پیراهن دوخته باشند. گویی فیلم ساخته شده تا به سکانس ملاقات پدر و پسر در زندان برسیم. از همین رو، با فیلمنامه ای خام دستانه با حفره های بسیار، اجرایی دم دستی و شلخته که حتی توان پرداخت یک سکانس شلوغی و درگیری را ندارد و بازی هایی کلیشه ای و بسیار بد، مواجه می شویم.
ماهگرفتگی (سید مسعود اطیابی)
اگر جسارت ساخت یک فیلم معمایی با ارجاع به یکی از مهمترین حوادث سیاسی دهه اخیر را ندارید، بهتر است از قید ساخت آن بگذرید. وگرنه ممکن است حاصل کار شما فیلم سطح پایینی همچون ماهگرفتگی باشد. ماهگرفتگی ماجرای ناپدید شدن جوانی دانشجو به نام هادی در بحبوحه درگیریهای پس از انتخابات سال 1388 و تلاش اطرافیان او برای یافتن ردی از او است. ایده بنا کردن داستان بر محور شخصیتی که در فیلم حضور ندارد، تمهیدی جالب برای خلق پایههای یک اثر معمایی ناب است. اما نکته عجیب این است که فیلمنامهنویس فیلم (مهدی آذرپندار) از جایی به بعد بیخیال الگوهای معمایی چیده شده در نیمه اول فیلم شده و رو به قطبسازیهای تکراری و همیشگیِ ایدئولوژیک میآورد. فیلمنامهنویس در نیمه اول سعی میکند روایتی با فاصله از شخصیتهای فیلم ارائه دهد و اتفاقاً در این راه تا حدی موفق نشان میدهد. نیمه اول ماهگرفتگی در اکثر دقایق فیلمی است که کم و بیش بدون حب و بغض با افرادی متعلق به طیفهای مختلف جامعه روبهرو میشود و سعی میکند دغدغههای همه آنها را به عنوان مقدمهای برای نتیجهگیری نهایی مورد توجه قرار دهد. البته در این میان خرده داستانهایی مثل دایی – ظاهراً – خیانتکار هادی و اختلاف همسرش با او به خاطر ارتباط مشکوک دایی با زنی دیگر وجود دارند که از همان اول رها و بیربط به نظر میرسند و ظاهراً هر وقت که فیلم دچار کمبود ایده میشود، فیلمنامهنویس گریزی هم به این قضیه زده و دوباره آن را رها میکند تا در نهایت سر در نیاوریم که چرا باید چنین ایده غیر مرتبطی وسط چنان فیلمنامهای سبز شود. اما اگر کلیت فیلم درست و حسابشده پیش رود، میتوان این خرده ایرادها را نادیده گرفت یا لااقل تحمل کرد. عجبا که فیلمنامه ماهگرفتگی در همین حد هم فیلمنامه استانداردی نیست. سازندگان ماهگرفتگی ژست دموکراتمنشانه نیمه اول را در نیمه دوم کنار گذاشته و وجه ایدئولوژیک خود را آشکار میسازند. میزان قابل پذیرش بودن تفکر غالب در نیمه دوم فیلمی مثل ماهگرفتگی، کار تحلیلگران سیاسی است و نه نویسنده این مطلب. اما از نظر سینمایی این سؤال پیش میآید که تکلیف مقدمه چیده شده در نیمه اول چه میشود؟ تمام معماهای شکل گرفته در نیمه اول فیلم یا به سرعت باطل میشوند، یا حاصل یک سوءتفاهم سادهلوحانه هستند و یا اساساً بدون پاسخ به حاشیه میروند. وقتی قرار نیست از هیچ کدام از مقدمات داستان استفاده شود چرا این همه مدت به تماشای این همه مقدمهچینی نشستهایم؟ همه اینها به جز مشکلات ریز و درشت در شخصیتپردازی فیلم هستند (چرا عموی هادی که مثلاً فرمانده است این قدر سر در گم است و فقط گاهی با موتور سری به تظاهرات میزند و وقتی خیالش راحت میشود که تظاهرات همراه با آتش زدن و واژگون کردن موتورها کماکان ادامه دارد دوباره به خانه بازمیگردد؟! چرا زندایی هادی گاهی به خاطر تردید به همسرش گریه میکند و فریاد میزند و بعد دوباره مهربان میشود و سپس ماجرا را فراموش میکند و دقایقی بعد مجدداً از ابتدا شروع میکند؟ چرا باز هم فیلم به آدمها در درجه اول به عنوان نماینده جریانهای فکری نگاه میکند و نه به عنوان «فرد»؟ و...) با این همه مشکل، چطور میتوان انتظار داشت که فیلمنامهنویس و کارگردان دغدغه پاسخ دادن به پرسشهای تماشاگران را داشته باشند؟