- شنبه ۱۶ بهمن ۹۵
- ۱۴:۳۸
حمیدرضا ابک روزنامه نگار نوشت:
سرور ارجمند جناب آقای اصغر فرهادی. بالاخره متن شما منتشر شد و مخاطبان
مطلع شدند که در مراسم اسکار شرکت نخواهید کرد. اما متن شما برای عوامی چون
من پرسشی پدید آورده.
شما در مقدمه فرمودهاید: «در روزهای گذشته علیرغم شرایط غیرمنصفانهای که
برای ورود مهاجران و مسافران چند کشور به ایالات متحده پیش آمد، همچنان
تصمیمم بر حضور در این مراسم بود و ابراز نظراتم به رسانهها درباره این
شرایط و به هیچ عنوان قصد عدم حضور و یا تحریم مراسم را به نشانه اعتراض
نداشتم چون آگاهم که بسیاری از اهالی سینمای آمریکا و اعضای آکادمی مخالف
افراطیگری و تندرویهایی هستند که این روزها بیش از گذشته در حال اعمال
است و همانگونه که روز اعلام نتایج آکادمی به پخش کنندهام در آمریکا
اعلام کردم به همراه مدیرفیلمبرداریام در این مراسم حضور خواهیم داشت،
همچنان تصورم همراه بودن در این اتفاق بزرگ فرهنگی بود».
اما پس از ذکر این مقدمه ادامه دادهاید: «اما امروز به نظر میآید که این
امکان حضور با اما و اگرهایی همراه است که برایم به هیچ عنوان پذیرفتنی
نیست حتی اگر برای سفر من به آمریکا استثنایی قایل شوند».
راستش بنده اصلا منظورتان را از این «امروز» نفهمیدم. همین امروزِ امروز
اتفاقی افتاده که ما بیخبریم؟ چون «کل یوم» ماجرا دو روز است رخ داده. این
روزهای گذشته کدام روزها بودهاند که شما «علیرغم» آنها تصمیم داشتید در
مراسم شرکت کنید؟ آن وقت امروز چه شده که علیرغم آن علیرغم، نمیخواهید
در مراسم شرکت کنید؟
شما افتخار سینمای ایرانید و چون منی را نشاید که از متنتان نیتخوانی کنم
و تاخیرتان در صدور این پیام و حسابشده بودن سطرسطرش را به حساب دیگری
بگذارم.
اما آنچه این پرسش را به ذهن من آورد، بخش پایانی پیامتان بود: محکوم کردن تندروی چه در این طرف اقیانوس و چه در آن طرف.
شما احتمالا یکی از مشهورترین ایرانیان جهانید و گفتار و رفتارتان برای جمع
کثیری از آدمیان، مصداق تام «هر چه آن خسرو کند شیرین کند». اما سخن گفتن
به گونهای که سخنی نگفته باشی، موضع گرفتن در عین رعایت همزمان حقوق
شهروندی سیخ و کباب به گونهای که تهش هم موضع گرفته باشی و هم نگرفته
باشی، مواظب همه بودن و گاهی اگر شد «نامه»ای نوشتن تا به قیمت مراقبت از
«جایگاه» خود جهانوطن شده باشی، بزرگِ یک صنف شدن اما تا بن دندان مراقب
بودن که به «حاشیه» آلوده نشده باشی، هرچه باشد شایستهی روشنفکران نیست که
آغاز راهشان برگزیدن زمینی است که بر آن ایستادهاند و موضعی که بر آن پای
میفشارند.
شما حق دارید به اسکار بروید یا نروید. حق دارید بیانیه بدهید یا ندهید.
حتی حق دارید خود را در شمول دایره روشنفکران این سرزمین ندانید و اعلام
کنید ایهاالناس من فقط یک فیلمسازم، از من توقع خاصی نداشته باشید. شما
کافی بود یک جمله بگویید «من به اسکار نمیروم». حتی حق داشتید بگویید من
دوست دارم به اسکار بروم حتی اگر راهم ندهند؛ یقینا صداقتتان را میستودیم.
اما حال که بر خود فرض دانستهاید سوار بر مادیان شهرتی (به حق) جهانی، در
زمین روشنفکران چوگان بزنید و بیانیه صادر کنید و موضعتان را اینگونه
بلند بالا ابراز کنید و نگران فردای کائنات باشید، احتمالا به ما هم حق
میدهید که «علیرغم» علاقه و احتراممان به شما، از خودمان بپرسیم «خب
بالاخره تهش چی استاد؟». محکوم کردید؟ پس چرا میخواستید بروید؟ رفتار این
سوی اقیانوسیها را معادل آن سوی اقیانوسیها میدانید؟ خب چرا اینسو را
معمولا محکوم نمیکنید؟ نگرانِ نگرانی «بسیاری از اهالی سینمای امریکا و
اعضای آکادمی» شدهاید؟ واضح بگویید ما هم تکلیفمان را بدانیم. فقط با
تندروها مشکل دارید و بقیهی ماجرا حل است؟ خب چرا آدرس روشن نمیدهید؟
یک آزمون فیصلهبخش پیشنهاد بدهم؟ فرض کنید شما یک کارگردان مشهور امریکایی
بودید و میخواستید به این اتفاقی که برای ایرانیان و بقیه افتاده اعتراض
کنید. متنتان چه تفاوتی میکرد؟ کدام جملهاش لازم بود کلمهای بالا و
پایین شود؟ من که گمان میکنم حتی یک کلمهاش هم نیاز به تغییر نداشت.
سرور ارجمند جناب آقای فرهادی. فرمودهاید: «من باور دارم ریشهی بسیاری از
خشونتهای امروز جهان در میان ملتها را باید در تحقیرهای دو سویه
دیروزشان جستجو کرد و تحقیرهای امروز ملتهای دیگر به یقین بذریست برای
خشونتهای فردا».اینجانب کوچکتر از آنم که «باور داشته باشم»؛ آن هم در
زمانهای که انگار هر باوری هر چقدر سخت و استوار، به آنی دود میشود و به
هوا میرود. اما «احتمال» میدهم، اگر در تمام این قرنها و هزارهها،
ذرهای از خشونت جهان و رنج آدمیان کمتر شده باشد، علتی نداشته جز جسارت
همان روشنفکرانی که پایان را در آغاز دیدهاند و درست در همان لحظهای که
«باید»، فریاد کشیدهاند بر سر جهان دیوانه و هزینهاش را هم (در صورت
لزوم) دادهاند؛ باقی همه مغازله بوده است با آنچه ما اسمش را می گذاریم
زندگی و آیندگان، علیرغم رای ما، احتمالا آن را «حسابگری» خواهند نامید؛
تازه اگر با ما مهربان باشند.