- سه شنبه ۱۹ بهمن ۹۵
- ۰۹:۱۵
گشت ارشاد(2) قطعا در سطحی پایین تر از دنباله قبلی خودش قرار دارد، چرا که در ادامه داستان موفق نیست و فیلم یک سر در چنگ هجو و لودگی گرفتار می آید. گشت ارشاد (1) به دلیل دست گذاشتن روی سوژه ای مناقشه برانگیز در جامعه ایران، قصه ای جذاب با موقعیت های خنده آور برای تماشاگر خلق می کند. اما اینبار از داستان پیشین خود تنها همان گروه سه نفرِ باقی مانده اند و ماجرا به گونه ای دیگر رقم میخورد و قصه به سرعت و معمولی به پایان می رسد. گروه قدیمی دوباره تشکیل می شود. عباس و حسن و عطا مدتی دنبال کار می گردند اما موفق نمی شوند و تصمیم می گیرند مسیر گذشته اشان را به شکلی دیگر پیش ببرند و اتفاقات داستان از همین جا آغاز می شود . در طول داستان شوخیهای سرگرم کنندهای از رفتارهای این سه نفر دیده میشود که مخاطب را به خنده وا میدارد، دیالوگ ها به اندازه قسمت قبل طنز نیست. و هدف سازنده بیشتر بازی گرفتن از این تیپهای آشنا، لااقل برای تودهی مردم، و نزدیک شدن به خطوط قرمز رسانهای، عاملی تجاری است تا اینکه فیلمساز خواسته باشد دست به یک نقد اجتماعی همه جانبه بزند. اشارات و نیش های شعاری و بی پرده هم بخشی از روند فیلمنامه است که برای خودش حرف دارد و عموما روایتی که مشکلات اجتماعی را به هر شکلی بیان کند که اندک جذابیتی داشته باشد، با اقبال رو به رو خواهد شد و اوج این اتفاق در پلانی که عباس (حمید فرخ نژاد) به علت رَمّالی موقتا دوباره بازداشت میشود به چشم میخورد، گویای نوعی بی عدالتی اجتماعی است با این مضمون که بروید کله گنده های گناهکار جامعه را در بند کنید و ضعیف کشی ممنوع. البته بیشتر جنبه مظلوم نمایی و تحریک احساسات مخاطب را دارد تا یک انتقاد معقول، هرچند به علت طنز بودن شاید یافتن روابط علی و معلول در داستان غیرمنطقی به نظر رسد اما در کنار این ها میشود این سوال مطرح شود که این سه نفر چرا هیچگاه با جدیت به دنبال یک شغل و کار مناسب نرفته اند و همیشه میخواهند با دغل بازی کسب درآمد و امرار معاش کنند؟! فیلم «گشت ارشاد» دقیقاً از الگوهای مد روز سینمای سطحی گرا پیروی می کند که تنها در اندیشه قلقلک دادن پست ترین غرائز مخاطب است و این همه در حالی رخ می دهد که بعضا چنین آثاری ادعای پیام های اخلاقی را هم در خود دارند اما به چیز خاصی پایبند نیستند نه اخلاق، نه شعور مخاطب و نه حتی سینما. اثبات شده است که فروش فیلم و "بسیار پسندیدم ها" در هر شرایطی، همیشه معیار و نشانه ای دالِّ بر ارزش های خلاقانه نبوده ، بلکه به عکس چه بسا بیانگر سلیقه عامیانه ای شده که به هنر و خلاقیت ربطی ندارد و خندیدن به هرچیز هجوی را با خود تمرین کرده است، می باشد. و در سینمایی که "سلام بمبئی ها" نیز جزء رکورد داران فروش هستند، احتمالا این فیلم در فصل اکران خود باید منتظر گیشه بسیار شلوغی هم باشد.
شکی در این نیست که سینما صنعت است و از مهمترین کارکردهایش وجه سرگرمی؛ اما سرگرمی و کمدی در سینمای ایران مساویست با ابتذال. با فیلمی مواجه هستیم که بیشتر دیالوگها شوخیهای جنسی و جنسیتیِ کمر به پایین است و با لودگی هرچه تمامتر فحش میپاشد توی صورت مخاطب. متاسفانه، اغلب فیلمهای جشنواره بهقدری سرد و افسرده هستند که کافیست مردم بدانند فیلمی در ژانر کمدی وجود دارد تا به سمت آن هجوم ببرند ولو آنکه لمپنیزم به معنای واقعی کلمه باشد. سعید سهیلی، با ساخت این فیلم حتی امور جدی که با زبان طنز میتوان آنها را به زیر گیوتین نقد برد را دستمالی میکند. از شهدا میگوید، از فقر، از فساد اقتصادی، جنتی را به سخره میگیرد و دست به هر حربه و ضربهای میزند تا به هر قیمتی شده از مخاطب خنده بگیرد و در انتها، پایان فیلم را باز میگذارد تا هوادارنش را تشنهی تماشای گشت ۳ بگذارد. کلمات هم شرافت دارند نباید بیش از این برای چنین فیلمی، خرجشان کرد.