معرفی جذابترین شخصیت های جهان کمیک (3) | پرطرفدارترین کارکترهای کتابهای کمیک بوک

  • ۱۳:۱۲

معرفی کاراکتر | ثور Thor



خاستگاه


ثور اودینسان - فرزند اودین، خدای رعد و شاهزاده ازگارد

ثور اودینسان – فرزند اودین، خدای رعد و شاهزاده ازگارد

ثور پسر اودین، خدای خدایان ازگاردی‌ها، و پسر الهه سالمند زمین، گایا می‌باشد. ثور قرن‌ها پیش در غاری در نروژ متولد شد. به محض اینکه ثور، سنش از شیر خوارگی گذشت، اودین او را به ازگارد جاییکه او در آن رشد کرد برد تا بعدها جانشین پادشاه و خدای تندر شود. بعنوان خدای ازگاردی تندر، ثور با پتکش، میونر، تندر و صاعقه و تمام عناصر طوفان را به خدمت خودش درمیاورد. پتک ثور، از فلز افسانه‌ای و نابود نشدنی ازگاردی، ارو Uru، ساخته شده است. پتک به او قدرت پرواز و هدایت می‌دهد و بخش‌های مختلف قدرت‌های خدادادی‌اش را تشدید می‌کند. با اینکه پتک، از نظر استانداردهای انسانی بسیار سنگین است؛ با صرف نظر از نیروی فیزیکی، توسط کسانی که به معنای واقعی کلمه لایق هستند به راحتی بلند می‌شود. بعد از قرن‌ها دفاع از ازگارد در برابر دشمنانش، ثور خود رای و لجباز شد. به همین دلیل بود که توسط پدرش به زمین (میدگارد Midgard) تبعید شد. با تبدیل شدن به یک دکتر معلولین فانی، دکتر «دونالد بلیک Donald Blake» آموخت که ضعیف و کوچک بودن چه حسی دارد و اینکه می‌توان با وجود فانی بودن باز هم به خود افتخار کرد. ثور زمانیکه در لباس مبدل دکتر بلیک بود می‌توانست با تکان دادن عصایش (در واقع همان پتکش ولی در شکلی دیگر) در هر سطح جامدی، باعث تغییر شکلش به ثور و تغییر شکل عصایش به میونر شود. (البته این قابلیت مربوط به گذشته است و الان امکان این کار وجود ندارد.)

آفرینش


رویارویی دو تایتان مارول، ثور در مقابل هالک

رویارویی دو تایتان مارول، ثور در مقابل هالک

ثور، بر اساس ثور «خدای تندر  اساطیر اسکاندیناوی»، توسط استن لی (نویسنده) و جک کربی (طراح) خلق شد و اولین حضورش در شماره ۸۳ کمیک «سفری به درون رمز و راز Journey Into Mystery» بود.

استن لی توضیح می‌دهد که چرا ثور را بعد از «هالک Hulk» خلق کرده است:

شما چه طوری فردی را قدرتمندتر از قدرتمندترین فرد دنیا می‌کنید؟ سرانجام من راهش را فهمیدم: نباید انسان باشه… باید خدا باشه. من تصور کردم که خواننده‌ها مطمئنا با خدایان رومی و یونانی آشنایی دارند، پس شاید جالب باشه که بریم سراغ اساطیر قدیمی اسکاندیناوی… همچنین، تصور کردم که خدایان اسکاندیناوی شبیه به وایکینگهای قدیمی باشند: ریش‌های بلند، کلاه خودهای شاخدار و گرزهای جنگی. Journey Into Mystery نیاز به یک محرک و انگیزه داشت، بنابراین من ثور رو برای موضوع اصلی کتاب انتخاب کردم. بعد از اینکه طرح کلی داستان و کارکترهایی که در ذهنم بود را به تصویر کشیدم و چونکه وقت کافی نداشتم از برادرم «لری Larry » خواستم که اسکریپت‌ها رو بنویسه و کار همیشگی منه که طراحی رو به جک کربی ارجاع بدم…




معرفی کاراکتر | مرد آهنین Iron Man

توسط : در تاریخ : دوشنبه, سپتامبر 14th, 2015

به‌روزرسانی: زره آهنی اضافه شد.

با استقبال بی نظیری که از مقالات معرفی کاراکترها صورت گرفت و در راستای معرفی کاراکترهای ناشران معروف این‌بار با معرفی شخصیت آیرون من یا همان مرد آهنی از شرکت مارول در خدمت شما عزیران هستیم.


خاستگاه


زره اصلی ایرون من

آنتونی ادوارد استارک ملقب به تونی استارک، فرزند هاوارد آنتونی استارک و ماریا کالینز کاربونل استارک، در بخش لانگ آیلند شهر نیویورک به دنیا آمد. او در جوانی از باهوشی پیشرسی برخوردار بود. در سن هفت سالگی تونی را به یک مدرسه شبانه روزی فرستادند، و در آنجا متوجه شد نمی‌تواند با دیگران ارتباط بر قرار کند. در این هنگام بود که مسحور ماشین آلات شد. در سن ۱۵ سالگی در ام.آی.تی(موسسه تکنولوژی ماساچوست) ثبت نام کرد و در سن ۱۹ سالگی با دریافت دو مدرک فوق لیسانس در رشته‌های فیزیک و مهندسی با رتبه اول در کلاس خود فارغ التحصیل شد. 

در سن ۲۱ سالگی پدر و مادرش به طور دلخراش در تصادف اتومبیل کشته شدند. به دنبال آن، تونی وارث شرکت صنایع استارک شد، که یک مجتمع تولیدی عظیم بود و عمدتا تسلیحات سفارش ارتش ایالات متحده را تولید می کرد. یکی از اولین پروژه های او به عنوان مدیر ارشد شرکت، خریداری شرکتی تولیدی بود که مدل اتومبیل والدین او را طراحی کرده بود. تونی دستور داد سیستم معیوب ترمز تمام اتومبیل های این مدل، که ظاهرا عامل مرگ پدر و مادرش شده بود، باز طراحی شود تا از تصادفات دیگر پیشگیری گردد، و از این طریق جان افراد زیادی را نجات داد. عامل اصلی مرگ پدر و مادر او ، که تونی از آن خبر نداشت، اقدامی بازرگانی از طرف شرکت ریپابلیک اویل Republic Oil بود  (که بعدا نام آن به رُکسون اویل Roxxon Oil تغییر یافت). تونی که مهارتی در بازرگانی نداشت، به منشی خود پپر پاتس Pepper Potts ارتقا مقام داد، او را دستیار اجرایی خود کرد و قسمت عمده بار کاری خود را روی دوش او گذاشت تا بتواند از انجام کاری اجتناب کند که برای او شاق به نظر می آمد. 

در طول جنگ افغانستان، استارک در یکی از کارخانجات تسلیحاتی خود فناوری جدیدی را برای ارتش آزمایش می کرد که یک مین زمینی ساخته خودش منفجر شد و او را زخمی کرد و یک ساچمه نزدیک قلبش قرار گرفت. پس از آن، یکی از سرداران محلی بنام وانگ چو Wong-Chu (که از نوکران مندرین Mandarin بود) تونی را دستگیر کرد و با تهدید نمودن او به مرگ وادارش ساخت با یک زندانی دیگر، فیزیکدان مشهور و برنده جایزه نوبل یین سن Yin Sen، سلاحی برای نابودی کره زمین  بسازد. در عین حال ساچمه نیز داشت وارد قلبش می شد و او را می کشت اما او و فیزیکدان یک راکتور قوسی ساختند که نمی گذاشت ساچمه به  قلب او برسد. در عوض، تونی یک دست زره کامل ساخت تا به کمک آن از اسارت بگریزد. استارک با این زره با سردار و افرادش مبارزه کرد و انتقام مرگ یین سن را گرفت، و به این ترتیب مرد آهنین Iron Man به وجود آمد.   


 آفرینش


تونی استارک اولین بار در سال ۱۹۶۳ در نشریه شماره ۳۹ داستان های تعلیقی Tales of Suspense معرفی شد. خالقان او استن لی، لاری ایبر، دان هک، و جک کربی بودند. شخصیت تونی شباهت هایی با هاوارد هیوز داشت که مرد عیاش،  ثروتمند، و موفقی بود. می توان ادعا کرد مرد آهنین نماد شایسته سالاری در رژیم سرمایه داری بود. در دهه ۱۹۶۰ که مرد آهنین خلق شد، تهدید کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی تهدیدی عظیم بود. در آن زمان مرد آهنین نه تنها با کمونیست ها و مردم بلوک شرق مبارزه کرد بلکه این پیام را هم داد که با صرفه جویی، ریسک پذیری و پرکاری می توان به چیز های بزرگی دست یافت، چیزی بر خلاف داستان اسپایدرمن که یک سال پیش از مرد آهنین به چاپ رسید و در آن یک عنکبوت پیتر پارکر را گاز گرفت و او قدرت خارق العاده ای پیدا کرد.


تحولات شخصیت


هنگامی که مارول در عصر نقره‌­ای دوباره در صحنه‌­ی کتاب­های کمیک ظاهر شد (برخی معتقدند ظهورِ دوباره‌­ی مارول نشانه‌­ای از آغاز عصر نقره‌ای کمیک­‌هاست) عامل بزرگ محبوبیت آنها ساختن شخصیت­های بازگوپذیر بود. در بسیاری موارد این امر از یک قهرمان نوجوان شکل گرفت که دیگران با او همدلی می­‌کردند(زیرا در آن زمان مطالب روزنامه‌ها، مجلات یا کتاب‌ها در درجه­‌ی اول برای جوان­ترها بود). ایکس­ من و اسپایدرمن جزو چنین قهرمان­هایی هستند. وقتی کار به به تصویر کشیدن شخصیت­های بالغ رسید، هنوز هم تأکیدی بر به تصویر کشیدن انسانیت شخصیت به اندازه­‌ی قهرمان بودن او وجود داشت. در مورد تونی استارک این مسئله به دو جنبه‌­ی اساساً متفاوت تبدیل شد. او باید با اعتیاد به الکل مبارزه می‌­کرد و کمپانی خود را دوباره سازماندهی می­‌کرد تا دیگر بعنوان یک استفاده‌­چی از جنگ نباشد. او در طول دوره­‌ی تاریخ انتشارش می­ بایست با هر دو جنبه­‌ در زندگیش مقابله می­‌کرد.

آرک‌های داستانی مهم


جیمز رودز

تونی پس از فرار از قلمرو دشمن با خلبان جیمز رودز James Rhodes که در هلی­کوپترش سرنگون شده بود آشنا و دوست شد. آنها با همکاری یکدیگر توانستند فرارشان را عملی کنند و پس از بازگشت به ایالات متحده، تونی تصمیم گرفت برای مبارزه با بی­ عدالتی به مرد آهنی بودن ادامه دهد. او به این باور رسید که بخاطر مصدومیتش زمان محدودی برای زندگی برایش باقی مانده است و بنابراین تصمیم گرفت که بهترین استفاده را از آن بکند. پس شروع کرد به ارتقای وسیع تکنولوژی زره قدرت خود.

هویت مخفی

وقتی که تونی بالاخره هویت دوگانه­‌اش را برای نامزدش جوانا نیوِنا Joanna Nivena آشکار کرد، او تونی را به استفاده از زره برای تبدیل شدن به یک ابر قهرمان و نجات زندگی انسان­ها تشویق کرد. مرد آهنی شروع کرد به معرفیِ خودش بعنوان یکی از بزرگترین ابر قهرمان­های ایالات متحده، اما درحالی که مشغول متوقف کردنِ شیرها و ببرهایی که از یک سیرک بیرون آمده بودند بود، متوجه شد که زره او چقدر مردمی را که در حال دفاع از آنها بود می­ترساند. تونی با سؤال از دوستش ماریون که اگر او مرد آهنی بود چه کار می­کرد، زره‌­اش را با طلای ضد زنگ رنگ کرد. تونی استارک به عموم مردم اجازه داد تا باور کنند که او چیزی بیش از یک دختربازِ ثروتمند نبود و هویتش به عنوان مرد آهنی یک راز باقی بماند. از آنجا که مرد آهنی اغلب در صنایع استارک دیده می‌­شد، تونی این ایده را منتشر کرد که مرد آهنی، محافظ شخصی او است. البته استارک هنوز هم بیماریِ قلبی اش را داشت و هر روزی ممکن بود آخرین روز او باشد. خوشبختانه عموم از وضعیت قلبی او آگاه شدند و در نهایت از طریق پیوند قلب مصنوعی شفا پیدا کرد.

تونی هنگام تست ماشین مسابقه‌­ای خود، «مخصوص استارک Stark Special» تصادف بسیار شدیدی کرد اما در آخرین لحظه، بوکسورِ سابق هری «هپی» هوگان نجاتش داد. برای جبران این کارِ هپی، تونی او را بعنوان راننده استخدام کرد، اگرچه هپی بیشتر به یک محافظ تبدیل شد که از مرد آهنی انزجار داشت. در همین زمان گرگور شاپانکا Gregor Shapanka دانشمندِ سابق صنایع استارک، تونی را از طریق جک فراست (که بعدها بلیزارد نام گرفت) تهدید کرد، تبه­کاری که می‌­توانست یخ تولید کند. هپی اغلب برای جلب محبت پپر تلاش می‌­کرد، اما پپر بیشتر به تونی علاقه داشت. با این حال چون قلب تونی هر لحظه ممکن بود از کار بیفتد او نمی­خواست خود را به یک رابطه‌­ی جدی متعهد کند؛ زیرا ممکن بود به شکل غیر منتظره­ای بمیرد. هپی بشدت به تونی وفادار ماند و در طول دوره‌­ای که گمان می‌­شد مرد آهنی تونی را کشته است، مستقیماً به مرد آهنی می­‌گفت که اگر به تونی آسیبی برساند پشیمان خواهد شد. هپی حتی در حینِ رساندن یک دستگاه به مرد آهنی که مرد تیتانیومی Titanium Manرا متوقف می­‌کرد تا نزدیکی مرگ رفت.

تشکیل انتقام‌جویان

آیرون‌من در کنار اونجرها

آیرون‌من در کنار انتقام‌جویان

هنگامی که لوکی به خاطر تخریب قطار برای هالک پاپوش درست کرده بود به این امید که ثور با او مبارزه کند، ریک جونز که دوست هالک بود پیامی به چهار شگفت انگیز فرستاد و از آنها تقاضای کمک کرد. لوکی این پیام را برای ثور نیز ارسال کرد. آنچه او نمی دانست آن بود که مرد آهنی، مرد مورچه‌ای و واسپ (زنبورک) Wasp نیز این پیام را گرفته بودند. بعد از آنکه ثور، هالک، مرد مورچه ای، زنبورک و مرد آهنی به همراه هم لوکی را شکست دادند، مرد مورچه‌ای پیشنهاد داد که هر پنج نفر آنها به عنوان یک تیم در کنار هم باقی بمانند و مدت کوتاهی پس از آن زنبورک به آنها لقب اونجرها یا انتقام‌جویان را داد. بعد از یک جنگ با فانتوم فضایی، هالک تصمیم گرفت از گروه خارج شود چون عقیده داشت هیچ کس به وی اعتماد ندارد. انتقام‌جویان در حین تعقیب هالک و نامور (که با هم یک گروه را تشکیل داده بودند) به بدن کاپیتان آمریکا Captain America که یک جنگجوی افسانه ای جنگ جهانی دوم بود رسیدند. انتقام‌جویان او را به عنوان عضوی از گروه خود پذیرفتند و او دوست بسیار نزدیک مرد آهنی شد. مرد آهنی حتی ترانزیستورهایی به کاپیتان آمریکا برای کنترل پرواز سپر خود داد، هرچند کاپیتان آمریکا بعدا آنها را دور انداخت زیرا تعادل سپر او را بر هم می‌زدند. پس از جنگ با استاد شیطان اصلی که با کشته شدن بارون هلموت زمو  Baron Helmut Zemo پایان یافت، مرد آهنی، مرد غولی Giant-Man، زنبورک و ثور همگی تصمیم به جدایی از گروه گرفتند چون نیاز به استراحت داشتند. کاپیتان آمریکا در گروه باقی ماند و رهبر جدید گروه انتقام‌جویان شد که اکنون متشکل بود از کاپیتان آمریکا، شاهین چشم Hawkeye، نقره سریع Quicksilver و اسکارلت جادوگر Scarlet Witch.

رویارویی‌های اولیه

هنگامی که تونی توسط آقای عروسکی Mr. Doll، تبه‌کار مرموزی که میلیونر‌ها را مجبور کرده بود سرمایه‌هایشان را به او بدهند، مورد هدف قرار گرفت، کاملا در برابر قدرت آقای عروسکی ناتوان بود که باعث شد به خاطر استفاده از یک عروسک مرموز (شبیه وودو) احساس درد کند. با هدف شکست آقای عروسکی، تونی زره خود را کاملا بازطراحی کرد و یک زره سبک متناسب را جایگزین زره سنگین و بزرگ قبلی خود کرد. با این زره جدید او می‌توانست آقای عروسکی را در نبرد پیش‌رو شکست دهد.

مرد آهنی ابتدا در درجه اول با دشمنانی جنگید که تهدیدی برای او و یا شرکت او بودند، مانند ماندارین The Mandarin، ذوبگر The Melter، شبح The Ghost و ارباب جاسوس Spymaster. او همچنین با دشمنان کمونیست نیز جنگید (در دهه ۱۹۶۰، هنگامی که مرد آهنی برای اولین بار معرفی شد، یک دوره زمانی بی نظیر از ضد کمونیسم بود) مانند کریمسون داینامو Crimson Dynamo (شخصیت اولی که به آمریکا پناهنده شد و سپس زندگی خود را در راه متوقف کردن دومین کریمسون داینامو  فدا کرد)، بیوه سیاه Black Widow (همان که بعدا به آمریکا پناهنده شد) مرد تیتانیومی The Titanium Man و دیگران. مرد آهنی همچنین یکی از اعضای مؤسس گروه انتقام‌جویان بود و به واسطه ثروت تونی بود که وی می توانست گروه را از طریق بنیاد ماریا استارک، که یک سازمان خیریه غیر انتفاعی بود که نام مادر مرحوم وی بر آن بود، تأمین مالی نماید. او همچنین خانه دوران کودکی خود را نیز به گروه اهدا کرد که تبدیل به کاخ انتقام‌جویان شد و توسط ادوین جرویس اداره می شد.

مشکلات الکل

تونی معتاد به الکل

تونی معتاد به الکل

با گذشت زمان تونی تبدیل به شخصیتی پیچیده تر و آسیب‌پذیرتر شد به طوری که زندگی دوگانه وی به عنوان یک ابرقهرمان مشکلات شخصی فراوانی برای او ایجاد کرد. او قربانی تصاحب شرکت‌ها شد و ثروت خود را برای چندین بار از دست داد و دوباره آن را بازسازی کرد. تونی همچنین در نهایت هنگامی که فهمید شیلد، که زمانی آن را پشتیبانی کرده بود، به دنبال خرید سهام های تأثیرگذار شرکت اوست تا بتواند توسعه پیوسته اسلحه برای آنها را تضمین کند، به سمت اعتیاد به الکل رفت.

بعد از آن تونی در اثر شکست با رقیب خود ابدیا استین Obadiah Stane که برای مدتی احساسات تونی را نیز تحت کنترل گرفته بود ورشکست شد و تقریبا بی‌خانمان گشت. در این مدت دوست تونی جیمز «رودی» رودز نقش آیرون من را ایفا می‌کرد. تونی با راه‌اندازی شرکتی به نام بزرگترین مدار Circuits Maximus که فعالیتش در زمینه تکنولوژی‌های کامپیوتری بود توانست دوباره آینده‌اش را از نو بسازد. در جریان این اتفاقات رودز بر اثر استفاده از زره آیرون من  که مختص دستگاه عصبی تونی طراحی شده بود تا مرز دیوانگی پیش رفت. او در نهایت از پای افتاد و شروع به آشوب کرد. این مسئله تونی را مجاب کرد برای متوقف کردن رودز و خساراتی که به جا آورده بود از زره‌ای که در نمونه اولیه قرار داشت استفاده کند.

پس از این حادثه رودز مکررا از تونی خواست تا نقشش را به عنوان آیرون من ادامه دهد، اما او مخالفت کرد. با ترس از گذشته می‌ خوارگی‌اش و این که چطور استین از او سوء استفاده کرد، تونی احساس کرد که بیش از پیش به زره وابسته شده بود و این قضیه او را از درون فاسد کرد. به همین دلیل خود را لایق پوشیدن زره بسیار پیشرفته‌ای که رودز استفاده می‌کرد ندانست و برای خود زره‌ای خاکستری ساخت که دقیقا شبیه زره قبلی خود اما پیشرفته‌تر از آن بود. زمانی که تونی با این زره با جرم و جنایت مبارزه می‎کرد، استین دریافت که تونی آن‌طور که فرض می‌کرده ادب نشده است و دوباره تاکتیک‌های قبلی‌اش را برای معتاد کردن دوباره تونی به سمت اعتیاد و نابودی‌اش پیاده کرد. تمام این قضایا زمانی به اوج خود رسید که استین بسیاری از دوستان و آشنایان تونی را ربود و در ساختمان «بزرگترین مدار» بمب‌گذاری کرد. نتیجه این بمب‌گذاری به جراحت شدید رودز و مرگ دوست تونی مورلی اروین Morley Erwin انجامید. ابدیا استین به اشتباه فرض کرد این‌ اتفاقات به شکست تونی و اعتیاد دوباره او به الکل ختم می‌شود.

به‌روزرسانی

زره نقره‌ای

زره نقره‌ای تونی

زره نقره‌ای تونی

تونی ساخت یک زره جدید (ملقب به «سنتوریون۱ نقره ای Silver Centurion») را تمام کرد. زره‌ای که ماه‌ها رویش کار کرد تا با استین روبرو شود. استین از زره خودش که آن را «ابزار آهنی Iron Monger» می‌نامید استفاده کرد تا با تونی مبارزه کند. با اینکه استین چندین راه و چندین نقشه برای شکست دادن تونی در سر داشت، تونی از تمام موانع عبور کرد و استین را مجبور به فرار و عقب نشینی کرد. در نتیجه استین با در آوردن کلاهش و منفجر کردن سرش با پرتویی که در زره‌اش تعبیه کرده بود خودکشی کرد به این عنوان که او بالاخره دشمنی را یافت که توان شکستش را ندارد.

با دسترسی یافتن بسیاری از مردم به زره‌ها و طرح های او، تونی باید راهی را پیدا می‌کرد که تمام سوء استفاده‌ها از تکنولوژی سلاح‌هایش را متوقف کند. تونی راهی را میابد که با استفاده از آن می‌تواند تمام زره‌هایی که بر اساس تکنولوژی و طرح‌های او ساخته شده است را متوقف کند. تونی حتی زره‌های شیلد که خودش برای آنها طراحی کرده بود و به «مندروید Mandroid» معروفند را غیر فعال کرد. این کار باعث شد که او به تهدیدی برای جامعه و دشمنی مهم برای دولت تبدیل شود. تونی با دیوانه نشان دادن خود و فریب دادن آنها، از دستگیری فرار کرد. دوست خوب تونی، کاپیتان آمریکا، فریب نخورد و سعی کرد تونی را راضی کند که با دولت ایالات متحده آمریکا همکاری کند. تونی تظاهر به همکاری کرد ولی در آخر راه خود را ادامه داد و حتی پایش را فراتر گذاشت؛ وقتیکه کاپیتان آمریکا سعی در متوقف کردن تونی بصورت فیزیکی داشت تونی به او شوک برقی وارد کرد. با اینکه کپ آنچنان آسیب ندید ولی بین این دو دوست کدورتی بوجود آمد که مدتی باقی ماند. سپس تونی به Stingray حمله کرد، کارمند زره پوش دولت و یکی از متحدان انتقامجویان. تونی بعد از اینکه مشاهده کرد زره او محصول تکنولوژی دزیده شده خود نیست متوجه اشتباهش شد و آیرون من را کنار گذاشت تا از شر انتقادات عموم و مطبوعات خلاص شود. در جریان نبردش با Firepower، آخرین شروری که از تکنولوژی او استفاده می‌کرد، تونی مرگ آیرون من دیوانه را جعل کرد. او بعدها با زره جدید آیرون من به صحنه برگشت و ادعا کرد که فردی کاملا جدید در پشت آن ماسک است.




معرفی کاراکتر | واسپ Wasp

توسط : در تاریخ : چهار شنبه, سپتامبر 23rd, 2015

بروزرسانی: آرک‌های داستانی مهم (پیدایش انتقام‌جویان) اضافه شد.

زنبور وحشی.

خاستگاه


در حال تبدیل شدن به واسپ

در حال تبدیل شدن به واسپ

ژانت دختر دانشمند مشهور  «ورنون ون داین Vernon Van Dyne» است. در اوایل دوران زندگیش او دختری زیبا ولی دمدمی مزاج، خود محور و ناشی بود که زیر سایه شهرت پدرش، زندگی راحت و دور از مشکلی داشت. او بعضی اوقات با سرباز مزدوری با نام «پالادین Paladin» روابطی عاشقانه و رمانتیکی بر قرار می‌کرد. وقتیکه در نتیجه یکی از آزمایشات پدر ژانت، یک بیگانه مرگبار به نام Kosmosian به زمین آورده شد، تراژدی غمناکی رخ داد: ورنون توسط این بیگانه به قتل رسید. ژانت عزادار با همکار پدرش، دکتر هنری پیم تماس برقرار کرد و راجع به تصمیمش برای اجرای عدالت در حق قاتل پدرش صحبت کرد. پیم که به ژانت علاقه‌مند شده بود و از طرفی هم راجع به کمک به او دو به شک و مضطرب بود، هویت مخفی‌اش بعنوان «مرد مورچه ای Ant-Man» را برای او افشا کرد و به او پیشنهاد داد تا قدرت‌هایی مانند قدرت خودش را بدست بیاورد. ژانت تحت فرایندهای پیشرفته شیمیایی قرار گرفت که شامل «ذرات پیم» هم می‌شد. ذرات پیم، ذرات زیر اتمی بود که پیم کشف کرده بود و در اثر استفاده صحیح به فرد قابلیت تغییر اندازه می‌دهد. ذرات پیم باعث شد بال‌های شفاف مخصوص حشرات روی کمرش رشد کنند و به او نیرویی داد که خود را به اندازه یک حشره کوچک کند. علاوه بر این پیم برای او دستگاه‌هایی ساخت که روی مچش نصب شدند و به او قابلیت پرتاب انفجارهایی با انرژی بیو الکتریک بخشید. ژانت این انفجارها را «نیش‌های زنبور Wasp Stings» نامید. او برای خود لباسی رنگارنگ طراحی کرد و به ابر قهرمانی به نام «زنبور بی عسل Wasp» نبدیل شد.

آفرینش


Wasp در اصل در سال ۱۹۶۳ توسط استن لی و جک کربی ، بعنوان شاگرد و معشوقه «هنک پیم Hank Pym» خلق شد. هنک پیم در آن زمان بعنوان شخصیت مرد مورچه‌ای در سری کمیک‌های «داستان‌هایی برای تحیر Tales to Astonish» ظاهر شد. اولین حضور ژانت در این کمیک در شماره ۴۴ آن بود. او بعدها به یکی از اعضای اصلی و اولین عضو مونث گروه انتقامجویان تبدیل شد.

سیر تکاملی کاراکتر


در دوران نقره‌ای او به یک الگوی واقعی در میان کاراکترهای مونث تبدیل شد. به علت قابلیت‌های فوق العاده‌اش به طور کلی او خودش را وابسته به شریک مذکرش (هنک پیم) می‌دانست و بیشتر مواقع هم از درک علم قابلیت‌ها و قدرت‌هایش ناتوان بود. او اکثر اوقاتدر نقش دختر به دردسر افتاده۱  ظاهر می‌شد که البته یک ویژگی مشترک بین شخصیت‌های مونث دوران نقره‌ای بود. از دیگر ویژگی‌های رایجش در آن دوران، اخلاق سرد و غیر دوستانه با کسانی بود که بخاطر ثروتش در کنارش بودند. بعدها، همزمان با مشارکت Wasp در فعالیت‌های ماهانه تیم ابر قهرمانانه‌اش بیشتر اخلاقیات کلیشه‌ای او از بین رفت و به جای آن او به متحدی قدرتمند و هم تیمی‌ای وفادار برای اعضای تیمش تبدیل شد. با فرا رسیدن دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی و کمرنگ شدن کمیک‌ها و تغییر یافتن مضمون آن‌ها برای قشر بزرگسالان، کاراکتر او تحت تغییراتی زیادی قرار گرفت تا واقع گرایانه‌تر جلوه کند.

بروزرسانی

آرک‌های داستانی مهم


 

پیدایش انتقام‌جویان

لباس اصلی جنت در نقش واسپ

لباس اصلی جنت در نقش واسپ

با استفاده از قدرت‌هایشان، جنت و هنک رد Kosmosian را که پدر جنت را به قتل رسانده بود گرفتند، او را شکست دادند و به جهان خودش تبعید کردند. بعد از گذراندن ماجراجویی‌های دیگر، هنک و جنت به تدریج عاشق همدیگر شدند؛ جنت هنک را یاد همسر مرده‌اش، ماریا می‌انداخت. جنت و هنک با یکدیگر تیم مبارزه با جنایت تشکیل داده بودند و تبدیل شدند به دو موسس انتقام‌جویان (به همراه ثور، مرد آهنین و هالک). در واقع این واسپ بود که نام انتقام‌جویان را برای گروه پیشنهاد داد و پذیرفته شد. یکی دیگر از افتخارات برجسته در طول تاریخ انتقام‌جویان این بود که جنت و بقیه موسسین (به غیر از هالک) کاشفان قهرمان جنگ جهانی دوم، کاپیتان آمریکا بودند که از آخرین روزهای جنگ تا آن روز در یخ منجمد بود. چونکه جنت یک طراح مد بود، در کمیک‌ها واسپ را به مرتبا تغییر دادن لباس‌هایش می‌شناسند.

ادامه دارد…


۱- موضوعی کلاسیک و روتین در ادبیات تمامی کشورها که در آن، دختر زیبا و یکی یک دانه (بیشتر مواقع دختر پادشاه) در چنگال دیو سیاه و بد ذات اسیر می‌شود و درخواست کمک می‌کند. سپس پهلوانی رشید و جوان با اسبش می‌تازد و دیو را قلع و قمع می‌کند و در اکثر مواقع با او ازدواج می‌کند و تا پایان عمر زندگی شیرینی را با یکدیگر می‌گذرانند.



معرفی کاراکتر | اسپاون Spawn

توسط : در تاریخ : پنجشنبه, فوریه 12th, 2015

سربازی از جهنم.


 خاستگاه


اسپاون مردی بود به نام آل سیمونز یک قاتل آموزش دیده و در کارش بهترین شناخته می شد. او یک سرباز شناخته شده بود که اوج موفقیتش زمانی بود که رییس جمهور را از یک ترور برنامه ریزی شده نجات داد. بعد از این اتفاق به یک مامور عالی رتبه “سیا” ارتقا یافت که با چیزهایی سر و کار داشت که دولت باید از عموم مردم مخفی نگه می داشت. با این حال آل زود فهمید که دولت همیشه درست کار نیست و درستکاری آن‌ها را مورد پرسش قرار داد. این مسئله توجه مقام‌های بالادست را به همراه داشت.

آل سیمونز در جهنم

آل سیمونز در جهنم

جیسون وین Jason Wynn که مدت زیادی مافوق او بود متوجه این موضوع شد و دانست که آل زیادی می‌داند. بنابراین او “چپل” که دوست و همکار آل بود را استخدام کرد تا او را بکشد. در یک دوزخ سوزان آل سیمونز به قتل می رسد و به خاطر گرفتن جان انسان‌های بی‌گناه در روزهای خدمتش در CIA روحش به جهنم فرستاده می شود.

آل معامله ای می کند که روحش به یک موجود شیطانی به نام مالگبولیا Malebolgia فروخته شود تا بتواند همسرش “واندا فیتزجرالد Wanda Fitzgerald” را یک بار دیگر ببیند. به او اجازه داده شد تا برگردد، اگرچه او پنج سال بعدش و آن هم به شکل یک هلزپاون و بدون هیچ خاطره‌ای از گذشته بازمی‌گردد. بعد از اینکه به یاد آورد که چه کارهایی کرده است به دنبال همسرش رفت و او را دید که با بهترین دوستش تری فیتزجرالد Terry Fitzgerald ازدواج کرده است و حتی بچه ای به نام “ساین Cyan” دارند.

بعد از این واقعه بود که راهنمای شیطانی اش به نام “متجاوز Violator” در شکل یک دلقک پدیدار شد. او به اسپاون هدف زندگی اش را نشان داد و با او جنگید اما جنگشان به وسیله مالبولگیا ناتمام ماند. حالا که اسپاون هدفش را می‌داند برای نجات یافتن باید با هر دو نیروی بهشتی و جهنمی مبارزه کند.

عمده آرک های داستانی


یک زندگی جدید

اسپاون کلاسیک

اسپاون کلاسیک

مبارزات اولیه اسپاون بسیار مانند ضد قهرمان ها بود به صورتی که او در مقابل گنگسترها و اوباش قرار می‌گرفت. او بعدا به طرز فجیعی یک متجاوز و قاتل کودک به نام “بیلی کینکید Billy Kincaid” را به قتل رساند. این حرکت او بود که پای کارآگاهان “سم بورک Sam Burke” و “توییچ ویلیامز Twitch Williams” را به زندگی اسپاون وارد کرد.

بعد از آن او توسط یک فرشته به نام “آنجلا Angela” که اسپاون را تفریحی دنبال می کرد تسخیر شد.

حوالی این زمان بود که اسپاون به ” پادشاه شهر موش ها ” تبدیل شد، چند محله که افراد ولگرد و بی خانمان در آن زندگی می کردند. آنجا بود که او با فرد ولگردی به نام “کوگلیوسترو Cogliostro” آشنا شد که چیزهای زیادی درباره اسپاون می دانست. بعد از آن او با رییس اوباش سایبورگ به نام “اوورتکیل  Overtkill” که تقریبا داشت اسپاون را می‌کشت مبارزه کرد و توانست از این مبارزه پیروز بیرون آید. او دوباره توسط آنجلا تسخیر شد و باید با فرشته ای جنگجو به نام “آنتی اسپاون Anti-Spawn” یا “نجات دهنده Redeemer” که همان جیسون وین بود مبارزه می کرد.

اولین دگردیسی

بعد از یک مبارزه تقریبا خطرناک با نجات دهنده، لباس اسپاون جهش یافت و پیشرفته تر شد. شنل غیرمعمولی کاملا پاره شد و خط قرمز روی لباس از بین رفت و به سیاه وسفید تبدیل شد. اسپاون قبلا بوت و دستکش هم داشت اما فهمید که آن ها با میخ عوض شده اند. لباس اسپاون بسیار قدرتمندتر از لباس قبلی شده بود. حالا لباس او شنل و زنجیر هم داشت و می‌توانست با تبدیل شدن به چیزهای مختلفی دشمنان خود را گیج کند. پس از دگردیسی لباسش اسپاون از شمشیرهایش استفاده کرد تا دست نجات دهنده را قطع کند. بعد از شکست دادن نجات دهنده او فکر می کرد که نبرد تمام شده است اما آن موقع بود که او با کسی بسیار قوی تر از نجات دهنده به نام “عجیب Freak” ملاقات کرد.

اسپاون با عجیب جنگید اما از قدرت های او بی خبر بود. عجیب قدرتی داشت که می توانست کابوس تولید کند که او اسپاون را با گذشته اش شکنجه داد. در هنگام نبرد موجودی ظاهر شد که کاملا شبیه به اسپاون بود. او با موجودات دیگر می جنگید و اسپاون را بیهوش کرد. وقتی اسپاون به هوش آمد آن موجود به اسپاون گفت که لباس او ارواح را تغذیه می کند. بعد از این اتفاق اسپاون خود را در شهر نیویورک می بیند. او باید با «نفرین The Curse» بجنگد و با هری هودینی ملاقات کند تا به او جادوگری یاد بدهد و همچنین با بتمن Batman ملاقات کند.

 بعد از این تونی توییست یک اوورتکیل از نو برنامه ریزی شده را به دنبال تری می فرستد. تونی، تری را برای حملات اخیر به اوباش مقصر می‌داند و اسپاون در هنگامی که داشت دوست خود را نجات می داد مجبور شده بود تا هویت خود را آشکار کند. هر چند یک شلیک بسیار دقیق از توییچ ویلیامز Twitch Williams بود که اوورتکیل را به هلاکت رساند. او بعدا باید دوستش بابی Bobby را که در یک درگیری با چپل کشته شده بود بازمی گرداند. اسپاون بخشی از محاکمه آنجلا شد و او بعدها به جنوب سفر کرد و یک رویارویی با “ک ک ک” و پدر فحاش دو پسر داشت. وقتی به نیویورک بازگشت مورد حمله یک نجات دهنده جدید قرار گرفت. این باعث شد تا لباسش پیشرفته تر شود و نجات دهنده را با قدرت جدیدی بکشد. بعد از یک رویارویی دیگر با نفرین اسپاون کنترل خود با لباس را از دست داد و بعد از نجات دادن تری از سرطان او به جهنم فرستاده شد اما مالگبولگیا او را با کنترل کامل روی لباس به زمین برگرداند.

به‌روزرسانی 

دنیای سبز و اوریزن

با توجه به تشدید حملات از طرف بهشت و جهنم اسپاون تقریبا خودش را به شیطان باخته بود اما با دخالت به موقع “هیپ The Heap ” او توانست دوباره موقعیت خود را به دست آورد.

هیپ فرستاده‌ای از دنیای سبز Greenworld بود، بُعدی از دنیا که قدرتش برابر با بهشت و جهنم بود و اهمیتی به جنگ آن ها نمی داد اما می خواست تا خرابی هایی که از این جنگ به وجود آمده بود را متوقف کند. آن ها قدرت جدیدی به اسپاون دادند تا بتواند جهان و مردمانش را بهتر بشناسد.

حوالی این زمان بود که اسپاون با یک خدای قدرتمند به نام “اوریزن Urizen” جنگید. اسپاون زمانی جلوی یک فرقه را که می خواستند اوریزن را احضار کنند گرفته بود اما این بار او توسط دو شیطان نگهبان در به نام های “اب Ab” و “زب Zab” احضار شده بود.

اوریزن در زمین خرابی های زیادی به بار آورده بود و بعد از شکست خوردن اسپاون از او، اسپاون با استفاده از قدرت جدیدش کاری کرد زمین اوریزن را بلعید و او را زندانی کرد.

پادشاه جدید جهنم

بعد از مبارزه اش با اوریزن اسپاون فهمید که مالبولگیا باعث آزاد شدن اوریزن شده است تا “روز قیامت Armageddon” را به وجود آورد و با توجه به بیشتر شدن نیروهای جهنمی آن ها را برتری دهد. اسپاون و آنجلا راهی سفری به جهنم شدند تا مالبولگیا را بکشند و نقشه های او را متوقف کنند، در هنگام مبارزه آنجلا مالبولگیا را به شدت زخمی می کند اما او آنجلا را با آخرین قدرت خود می کشد و اسپاون از روی خشم سر مالبولگیا را از تنش جدا می کند.

بهشت و جهنم

اسپاون به عنوان یک فرشته

اسپاون به عنوان یک فرشته

زمانی که اسپاون برای خلاص کردن خود از دست جهنم تقلا می کرد فهمید که حملات از هر دو جناح بهشت و جهنم می آید. اسپاون خود را با توجه به رستگاری که در قالب هیپ برایش به وجود آمده بود در حال باختن می دید. موجودی از دنیای سبز که یکی از نقاط ضعف اسپاون محصوب می شد. قدرت هیپ برابر با قدرت بهشت و جهنم بود قدرتی که اسپاون هیچوقت تجربه نکرده بود. قدرتی که می توانست او را از بدی های بهشت و جهنم مصون نگه دارد. اما این قدرت طوری نبود که او را قویترین موجود عالم جلوه دهد. توضیح داده شد که دنیای سبز هیچ علاقه ای به جنگ میان بهشت و جهنم نشان نمی داد اما از خرابی های این جنگ به ستوه آمده بودند. دنیای سبز زمین را در درد فرو برد و اسپاون از این موضوع مطلع شد. اسپاون قدرت هایش را تا زمان حمله اوریزن عوض نکرد. بعد از دوران نقاهت اسپاون فهمید که دنیای سبز به او قدرتی داده است تا بتواند زمین را از هم جدا کند و اوریزن را در آن زندانی کند.

بعد از کشتن اوریزن بود که اسپاون فهمید تخت پادشاهی جهنم، قانوناً به او تعلق دارد و توسط شیطانی به نام مامون Mammon به او پیشنهاد داده شده است اما اسپاون این پیشنهاد را قبول نکرد اما بعد از مشورت با استادش “کاگ Cog ” تصمیم گرفت به جهنم برگردد و آنجا را به بهشتی تازه تبدیل کند. کاگ به او گفت که او “قابیل Cain” بوده است که برادرش را به خاطر حسادت کشته و اولین قاتل و انسانی بوده که وارد جهنم شده است. اولویت کاگ این است که جهنم را مال خود کند و از یک هلزپاون برای رسیدن به هدفش کمک می گیرد. او به اسپاون خیانت می کند و تخت پادشاهی را برای خودش برداشت اما در عوض هدیه ای به اسپاون داد : شکل انسانی خودش

سرگردانی

اسپاون پس از بازگشتش به زمین با ویکان جوانی به نام نیکس Nyx آشنا می شود. با کمک او لباس خود را پس می گیرد اما لباسش قدرت زیادی را به خاطر انسان بودن از دست داده است. اما مامون به نیکس خیانت می کند و از او استفاده می کند تا اسپاون را نابود کند. مامون لباس اسپاون را از او می گیرد و حافظه اش را کاملا پاک می کند. اسپاون بدون هیچ خاطره ای از گذشته در زمین سرگردان می شود تا این که گروهی از فرشتگان بنام “فراموش شدگان Forgotten” به زمین فرستاده می شوند که هیچ وابستگی به بهشت و جهنم ندارند. اسپاون در می یابد که مامون عضوی از گروه افتادگان Fallen است که به جهنم فرستاده شده و قدرتش بسیار بیشتر از مالبولگیا است.

آخرالزمان

اسپاون در آخرالزمان

اسپاون در آخرالزمان

اسپاون خاطرات گذشته‌اش را به لطف نیروی دنیای سبز بدست می‌آورد. لباس او بار دیگر پیشرفت می‌کند و به نظر می‌رسد حالا شبیه بدنش است اما با گذشت زمان او از خودش متنفر می‌شود. جهنم و بهشت هر دو او را طرد کرده‌اند و حالا او در کوچه‌های پشتی و خانه‌های امن ترک شده می‌نشیند در حالی که سوسک‌ها و جانوران وحشتناک دیگر وارد بدنش می‌شوند و در آن بدن خالی و رقت انگیز لانه می‌کنند. حال او باید به کجا برود؟ اولین فکری که به ذهن او می‌رسد این است که به منطقه مرده برگردد اما آن منطقه جزء قلمرو بهشت محسوب می‌شود و یک هلزپاون اجازه ورود به آنجا را ندارد. به محض ورود اسپاون با سالکانی مواجه می‌شود که مغز او را در می‌آورند و قلب او را به دنیای سبز پرتاب می‌کنند و بدن او را در جهنم می‌اندازند. اسپاون توسط مامون دستگیر و شکنجه می‌شود تا بتواند اسرار درونش را بفهمد.
در همان زمانی که قلب اسپاون به دنیای سبز انداخته شده بود یکی از ارواحی که در زمان مرگ آل وارد لباس اسپاون شده بود آزاد شد (به همین دلیل بود که مالگبولیا نمی‌توانست اسپاون را کنترل کند). بعد از زمانی که مرد معجزه‌ها Man of Miracles کریس را راهنمایی می‌کند و به همراه سم بورک و توییچ ویلیامز به جهنم می‌روند تا اسپاون را از دست مامون نجات دهند، کریس بار دیگر با مادرش ملاقات می‌کند. اسپاون فرار می‌کند و هنگامی که به زمین بر می‌گردد نشانه‌های آخرالزمان شروع به پدیدار شدن می‌کنند و اسپاون به دنبال راهی برای جلوگیری از آن می‌گردد. اسپاون می‌فهمد که فرزندان دو قلوهای واندا مسئول این اتفاق هستند و او آنها را از کشتن همه ی خانواده شان متوقف می کند اما نمی تواند آنها را نابود کند. زرا Zera آشکار می‌سازد که جیک Jake خدا و کیتی Katie شیطان است.

اسپاون می‌فهمد که مادر آنها را به دلیل تنفر از یکدیگر و دعوا های مداوم از قدرت و منصب‌های‌شان عزل و به زمین فرستاده است. او به اسپاون می‌گوید که نمی‌تواند از آخرالزمان جلوگیری کند اما پتانسیل آن را دارد که به قدرت یک خدا برسد و حافظ نسل انسان باشد.

او باید قطعه‌ای از میوه‎ی ممنوعه‌ی باغ عدن را بخورد تا به چنین قدرتی برسد. مادر به اسپاون می‌گوید که او اول باید خود را اثبات کند و بتواند با سالکان بجنگد. ۱۲ سالک وجود دارند که هر کدام نماینده یکی از سالکان عیسی مسیح است. قدرت‌های او به عنوان اهریمن ضعیف شده است به طوری که نمی‌تواند وارد باغ شود و پایان زندگی او به شمارش معکوس افتاده است اما با راهنمایی‌های ساین او می‌تواند همه‌ی سالکان را شکست دهد به غیر از آخرین آنها که ساین به او می‌گوید که نباید بکشد اما در آخر آن سالک به قلب اسپاون چاقو می‌زند که در نهایت مادر به اسپاون تکه‌ای از میوه ممنوعه می‌دهد و او را به زندگی بر می‌گرداند. او شکل و شمایل فرشته‌ای و قدرت بیشتری می‌گیرد.

زمانی که اسپاون به زمین بر می‌گردد می‌بیند که زمین توسط چهار اسب سوار نابود شده است و همه‌ی مردم زمین مرده‌اند و فرشتگان و شیاطین در محل خود هستند تا نبرد نهایی را آغاز کنند. بعد از آنکه زرا را شکست می‌دهد اسپاون جنگجویان مرده‌ای از بهشت را پیدا می‌کند که بین آنها گرنی بلیک Granny Blake را می‌بیند که سرنوشتش به او خیانت کرده است. اسپاون سپس با نیروهایی از بهشت و جهنم می‌جنگد. او از همه‌ی قدرتی که مادر به او داده است استفاده می‌کند تا نیروهای بهشت، جهنم و حتی انسانیت را نابود کند. او با نابود کردن ارتش آنها، آخرالزمان را متوقف می‌کند. او بعدا توسط دو جنگجو که تنها در زمین می‌جنگیدند کشته می‌شود.





کمیک 3

کاپیتان آمریکا Captain America

ناشر : Marvel

خالق : جو سایمون، جک کربی

اولین حضور : شماره 1 Captain America Comics (مارس 1941)

نام واقعی : استیون «استیو» راجرز

توانایی خاص : توان بدنی بالا، بهره‎گیری از سپری با جنس آلیاژ ویبرانیوم، رزم آور ماهر و فرمانده نیروی زمینی

نژاد : انسان


در جریان جنگ جهانی دوم، سرباز ارتش آمریکا، استیو راجرز Steve Rogers برای دریافت سرم ابر سرباز آزمایشی، داوطلب شد. به دلیل دست یافتن به اوج پتانسیل فیزیکی انسان، او به کاپیتان آمریکا تبدیل شد. بعد از یک عملیات ناموفق و دفن شدنش در یخ برای دهه‎ها، کاپیتان آمریکا توسط انتقام‌جویان Avengers پیدا و احیا و بعدها تبدیل به رهبر آن گروه شد.


معرفی کاراکتر | کاپیتان آمریکا Captain America

توسط : در تاریخ : جمعه, آگوست 21st, 2015

در دوران تیره و تار جنگ جهانی دوم، اِستیو راجِرز جوان تصمیم گرفت تا به جای ارتش در پروژه‌ی فوق سرّی ابر-سرباز دولت، که عملیات احیا نام داشت داوطلب شود. با تزریق این سرم او به انسانی با بدنی بی نقص، به کاپیتان آمریکا تبدیل شد.

خاستگاه


921103-108_the_marvels_project_4_epting_variant_

ابر-سرباز آمریکا: کاپیتان آمریکا

بعد از طغیان جنگ جهانی دوم در اروپا، یک آمریکایی جوان و وطن پرست به نام استیو راجرز، شوق خدمت به کشورش به وسیله پیوستن به ارتش ایالات متحده آمریکا را داشت.

استیو هنگامیکه قصد نام نویسی داشت، به علت لاغری بیش از حد و هیکل ضعیف و نحیفش، طبق درجه‎بندی اف-۴ توسط ارتش آمریکا رد صلاحیت شد. در هر حال، او توجه افراد سرشناسی را جلب کرد؛ افرادی چون دکتر آبراهام ارسکین Abraham Erskine دانشمند که در جستجوی داوطلبانی برای یک برنامه آزمایش فوق سری طراحی شده برای ساخت ارتشی از ابر سربازان بود. در نتیجه این عملیات که عملیات احیا Operation: Rebirth نام گرفت استیو راجرز دوباره متولد شده، سرعت، قدرت، انعطاف پذیری، پایداری و چابکی نزدیک به ابرقهرمانان را به دست آورد. سرانجام این توانایی‌های تشدید شده به همراه نگرش «هرگز نگو مرگ» و رشادت تزلزل ناپذیرش، او را به کاپیتان آمریکا تبدیل کرد، یک اسطوره زنده.

آفرینش


طرح جلد شماره 1 کمیک Captain America Comics

طرح جلد شماره ۱ کمیک Captain America Comics

کاپیتان آمریکا توسط جو سایمون و جک کربی، در پاسخ به شهرت بمب مانند ابرقهرمان‌هایی با زمینه میهن دوستی در دهه ۱۹۴۰، خلق شد. او برای اولین بار در شماره یک کمیک کاپیتان آمریکا در مارس ۱۹۴۱ معرفی شد؛ گر چه برای هر کاراکتری، مخصوصا کاراکترهای جدید سخت بود که بخواهد در آن روزها شهرتی برای خودش دست و پا کند. او روی طرح جلد این کمیک در حالی به تصویر کشیده شد که شخصا در حال مبارزه با آدولف هیتلر بود، درحالیکه آن زمان ایالات متحده هنوز وارد جنگ نشده بود و تا ۹ ماه آینده هم وارد نشد. همراه او، همکار جوانش باکی و دشمن اصلی‌اش رد اسکال یا جمجمه سرخ Red Skull هم معرفی شدند. این شماره نزدیک به یک میلیون نسخه فروش داشت و طولی نکشید که کاپیتان آمریکا تبدیل به پرفروش‎ترین کاراکتر مارول شد.

«کپ» (لقبی که او از روی محبت با عام برای خود انتخاب کرد) جنگ جهانی را با مشت و لگد زدن و شکست دادن نازی‌ها، ژاپنی‌ها و دیگر اعضای متحدین سپری می‌کرد. علاوه بر کمک باکی، او به همراه دیگر بی‌­باکان کمیک‌های مارول (که آن روزها با نام تایملی شناخته می‎شد) به جنگ با نیروهای متحدین می‌‌پرداخت. بی باکانی چون: ساب – مارینر Sub-Mariner و هیومن تورچ Human Torch. سایمون و کربی ده شماره از این کمیک را کار کردند تا اینکه برای کار به دی‌سی ملحق شدند. هنگامیکه سرانجام جنگ به پایان رسید، ابر قهرمان‌ها رضایت عمومی را از دست دادند و فروششان کاهش یافت. کمیک‌های کاپیتان آمریکا ۷۵ شماره چاپ شد، ولی پس از آن به یک کتاب کمیک با ژانر ترسناک تبدیل شد و طولی نکشید که منحل شد.

کاپیتان آمریکا توسط استن لی و یکی از دو خالق اصلی‌اش، جک کربی در طی سال ۱۹۶۴ در شماره ۴ کمیک انتقام‌جویان احیا شد. این شروع کار همان کاراکتری است که امروز می‌شناسیم. او سریعا مشهور شد و به موفقیت رسید و طولی نکشید که رهبر گروه انتقام‌جویان شد. کمی بعد او در کمیکی به نام Tales of Suspense (داستان‌های معلق) به همراه دوست انتقام‌جویش، آیرون من (مرد آهنین) شریک شد. او بعدها به یکی از پایه‌های اصلی یونیورس مارول تبدیل شد و حتی پایش را فراتر گذاشت و به یک نماد آمریکایی واقعی بدل گشت. ضمناً، کاپیتان آمریکا بارها در طی سال‌ها در کمیک‌هایی به همراه داستان‌هایی که در جهان‌های موازی اتفاق می­افتند، از نو خلق شده. یکی از شناخته شده‌ترین نسخه‌های جهان موازی کاپیتان آمریکا، کاراکتر او در دنیای آلتیمت یا نهایی Ultimate Universe  است.





معرفی کاراکتر | سایکلاپس Cyclops

توسط : در تاریخ : یکشنبه, آگوست 23rd, 2015

معرفی و نگاهی به تاریخچه اولین ایکس من.

خاستگاه


پایان دوران کودکی

اسکات یتیم می‎شود

اسکات یتیم می‎شود

اسکات پسر بزرگ خلبان آزمایشی نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا، «کریستوفر سامرز Christopher Summers» و همسرش «کاترین آن Katherine Anne» است. او به همراه برادر کوچکترش، الکس، متولد و بزرگ شده شهر آنکوریج آلاسکا است. وقتیکه اسکات ۱۲ سالش بود، خانواده‌اش سوار بر هواپیمای شخصی‌شان، درحال برگشت به خانه بودند که هواپیما مورد حمله سفینه فصایی شائر Shi’ar قرار گرفت. حمله همه چیز را نابود کرد جز یک چتر نجات که کاترین آن را درحالی به اسکات بست که  الکس هم در آغوش او بود. کاترین و کریستوفر با فرزندانشان آخرین خداحافظی را کردند و به امید نجات، آن‌ها را به بیرون از هواپیما پرت کردند. انفجار هواپیما باعث مرگ والدین اسکات و سوختن چتر نجات شد.

نیروی انفجاری چشمی اسکات برای اولین بار در هنگام سقوطشان ظاهر شد. او هنگامیکه با بدن خود از  الکس محافظت می‌کرد، با این نیرو، سرعت سقوطشان را کمتر کرد. با اینکه پسرها نجات یافتند، ولی در جریان فرود، اسکات به سرش آسیب وارد شد. این آسیب، باعث آسیب مغزی خفیفی به بخش کنترل نیروی چشمی پنهانش شد. این دو برادر در بیمارستان بستری شدند. جفتشان بر اثر آن حادثه، دچار فراموشی پس از حادثه شدند. آنها باعث جلب توجه زنتیک شناس بد ذات، «آقای سینیستر Mr. Sinister» شدند که وسواس و علاقه خاصی به خانواده سامرز داشت.

بیداری نیروی جهش‎یافتگی اسکات

بیداری نیروی جهش‎یافتگی اسکات

سینیستر تحت عنوان «مایکل میلبیوری Michael Milbury» یک یتیم خانه دولتی برای کودان سرراهی شهر اوماها را اداره می‌کرد. او پس از اینکه از قدرت اسکات مطلع شد و اعتقاد داشت که او پتانسیل بیشتری نسبت به برادرش دارد، الکس را برای فرزند خواندگی به خانواده‌ای سپرد تا دو برادر را از یکدیگر جدا کند و به اسکات از لحاظ احساسی آسیب وارد کند و او را تسلیم خود کند. شبی، اسکات بیدار می‌شود و سهواً سقف بیمارستان را با نیروی خود نابود می‌کند. سینیستر که شاهد این ماجرا بود، او را به کمایی یک ساله می‌برد. به محض بهبودی، اسکات در یتیم خانه سینیستر مستقر می‌شود و در معرض آزمایش‌های پیچیده او قرار می‌گیرد.

سینیستر باعث فراموشی اسکات شد و خود در نقش یتیمی قلدر به نام نیت Nate، یا چپ دست Lefty ظاهر شد تا او را عذاب دهد. او حتی ناپدری و نامادری اسکات را به قتل رساند تا او را در یتیم خانه نگه دارد. اما در نهایت سینیستر در خرد کردن اسکات شکست خورد. ولی با این حال، با بزرگ شدن اسکات، بعلت زیاد شدن قدرت جهش یافتگی، از سر درد و چشم درد سخت رنج می‌برد و به همین دلیل او را نزد یک متخصص چشم در واشنگتن انتقال دادند. نیتن مسترز Nathan Masters (سینیستر تحت نامی جعلی) چشم پزشک، پس از آزمون و خطاهای فراوان متوجه شد یاقوت کوارتز تنهای شیئی است که گلوله‌های آتشین چشمی که او از خود ساطع می‌کند را مهار کرده و مشکلات بینایی‌اش را بهبود می‌بخشد. او به اسکات یک عینک از جنس یاقوت کوارتز  مخصوص داد که بتواند به راحتی زندگی کند.

اولین ایکس من

اسکات در سن ۱۵ سالگی، پس از اینکه قدرتش در بین عموم پدیدار شد، از یتیم خانه فرار کرد. سوخت و ساز قدرتش در وضعیت بحرانی قرار گرفت، که باعث شد سهوا یک پرتو انفجاری را شلیک کند و اتفاقی یک جرثقیل ساختمانی را نابود کند. جرثقیل پیش پای چند عابر پیاده سقوط کرد و اسکات سریعا از یک انفجار دیگر برای نابود کردن آوار و نجات جان عابران پیاده استفاده کرد. به هر حال، آن‌ها از قدرت غیر طبیعی او ترسیدند و یک جمعیت خشمگین تشکیل دادند. اسکات با استفاده از یک قطار باربری فرار کرد. سپس جک وینترز Jack Winters جنایتکار جهش یافته او را پیدا کرد که بعدها ناپدری او شد.

اسکات در آغوش مربی خود، چارلز اگزاویر

اسکات در آغوش مربی خود، چارلز اگزاویر

به منظور سوء استفاده از قدرت اسکات، جک از او خواست که به او کمک کند تا وارد یک نیروگاه اتمی شود، نیروگاهی که مهارت‌های جهش یافته جک در آن‌جا توسط مواد رادیواکتیوی بوجود آمدند. اسکات تنها به این دلیل قبول کرد که به او کمک کند و نگهبانان را از پا درآورد چون می‌دانست اگر اینکار را نکند، جک آن‌ها را می‌کشد. «پروفسور چارلز اگزاویر» با کمک FBI اسکات را ردیابی کرده بود و برای نجات دادن او پا پیش گذاشته بود. پس از شکست دادن جک با کمک اسکات، پروفسور به او پیشنهادی داد مبنی بر اینکه اسکات اولین دانش آموز او در مدرسه اگزاویر شود. مدرسه‌ای برای نوجوانان استثنایی.

اسکات قبول کرد تا اگزاویر به او آموزش دهد که چطور مهارت‌هایش را کنترل کند. پس از انتخاب لقب «سایکلاپس Cyclops» او به اولین ایکس من تبدیل شد. نام رمز سایکلاپس از عینک محافظی از جنس یاقوت کوارتز که پروفسور اگزاویر برای کنترل پرتوهای نوری ویران کننده اسکات طراحی کرد، نشأت می‌گیرد. سایکلاپس هیچ وقت موفق نشد کنترل کامل قدرتش را به دست بگیرد، اما سرانجام راهی پیدا کرد که با اعتماد به نفس کامل از قدرت‌هایش استفاده کند.

طولی نکشید که  اسکات با هم تیمی‌های جدیدش، با دیگر هم سن‌های جهش بافته‌اش آشنا شد. اسکات ارتباط خوبی با گروه برقرار کرد. گروه بخاطر هیکل لاغرش به او لقب «سامرز لاغر» را دادند. آن ها گروه ۵ ایکس من اصلی را ساختند. سایکلاپس به لطف پروفسور اگزاویر نقش رهبر گروه در میادین را داشت و در طی این سال‌ها آن‌ها رابطه پدر پسری قدرتمندی را شکل دادند. در پایان او به مهمترین شاگرد اگزاویر تبدیل شد و انتخاب کرد که راه او را ادامه دهد.

آفرینش


سایکلاپس نوشته استن لی و جک کربی و طراحی جک کربی در سال ۱۹۶۳ است که برای اولین بار در شماره اول کمیک X-Men حضور پیدا کرد. او با این‌که در ابتدا با نام «سامرز لاغر Slim Summers» حضور پیدا کرد، اما در شماره ۳ کمیک نامش به اسکات تغییر پیدا کرد و لاغر به لقب او تبدیل شد.

سیر تکاملی کاراکتر


اولین ایکس من

اولین ایکس من

از زمان تشکیل X-Men، سایکلاپس یک رهبر قوی و وفادار و یکی از مهمترین اعضای تیم جهش یافته‌ها بوده است. همزمان با رهبر شناخته شدنش در چشمان پروفسور اگزاویر و ادامه دادن راه او، بار زیادی در جوانی بر شانه های او قرار گرفت. در طی سال‌ها او از جوانی کم حرف و دارای کمبود اعتماد به نفس در خودش و در مهارت‌هایش به یک رهبر توانا و قدرتمند و یکی از مهمترین شخصیت‌های یونیورس مارول تبدیل شد. ثابت قدم، متکی به خود و وفاداری بدون ترس، سایکلاپس را تبدیل به رهبری بزرگ کرد. همچنین او دارای مهارت‌های استراتژیک و تاکتیکی بزرگی است. سایکلاپس تجلی آرمان‌های X-Men است. فدا کردن خود برای بخشیدن رنگ حقیقت به رویای اگزاویر، مبنی بر وجود یک همزیستی صلح آمیز بین جهش یافته‌ها و انسان‌ها، برای سال‌ها عامل حرکت او به سمت جلو بوده است.

سرانجام، اسکات از شاگرد پروفسور اگزاویر، به رهبر بی چون و چرای X-Men منصوب شد. همچنین او در کنار معشوقه‌اش، «اما فراست Emma Frost» بعنوان یکی از مدیران موسسه اگزاویر در بخش آموزش‌های سخت‌تر منصوب شد. پروفسور ایکس بعنوان شخصیتی مقتدر در X-Men تغییرات مهمی را در شخصیت سایکلاپس بوجود آورد. اعتماد به نفسش، بی پروایی‌اش و واقع گرایی‌اش بیشتر شد. بعنوان رهبر X-Men، او مجبور بود ایده خود درباره آینده نسل جهش یافته‌ها را باور داشته باشد. آینده‌ای که دیگران از آنها متنفراند و وحشت دارند.



معرفی کاراکتر | اسپایدرمن Spider-Man

توسط : در تاریخ : دوشنبه, آگوست 24th, 2015

به‌روزرسانی: مهم‌ترین مجموعه‌های داستانی (بخش ۱)

همسایه مهربان شما.


خاستگاه


اسپایدرمن متولد می‌شود

اسپایدرمن متولد می‌شود

پیتر بنجامین پارکر از دو مأمور سی.آی.اِی به نام‌های ریچارد Richard و مری پارکر Mary Parker متولد شد که در زمان کودکی او به قتل رسیدند. بعد از مرگ والدینش، پیتر توسط عمویش بن Uncle Ben و زن عمویش مِی Aunt May در خانه‌ای کوچک در فارست هیلز Forest Hills نیویورک بزرگ شد. دز زمان دبیرستان پیتر در یک بازدید از نمایشگاه علمی با موضوع رادیولوژی توسط یک عنکبوت رادیواکتیو شده نیش می‌خورد و تمام قابلیت‌های یک عنکبوت، از جمله قابلیت “حس عنکبوتی Spider-Sense” که در زمان خطر به او هشدار می‌دهد، را بدست می‌آورد. پیتر برای تست کردن توانایی‌های جدیدش و برای بدست آوردن پول وارد یک مبارزه‌ی زیرزمینی با “کراشر هوگان Crusher Hogan” می‌شود. او به راحتی هوگان را شکست می‌دهد و توجه رسانه‌ها را نیز به خود جلب می‌کند. بعد از مبارزه، با دزدی مواجه می‌شود که از کنار او می‌گذرد و پیتر به او توجهی نمی‌کند. در عصر یکی از روزها زمانی که پیتر به خانه می‌رسد، مشاهده می‌کند که عمویش توسط دزدی که به خانه‌ی آنها دستبرد زده بود کشته شده است، پلیسی که در صحنه جرم است به پیتر می‌گوید که رد دزد را در یک انبار گرفته‌اند. پیتر با عصبانیت لباس مبارزه‌ی خود را بر تن می‌کند و به دنبال دزد می‌رود. بعد از رسیدن به محل انبار و مغلوب کردن قاتل عمویش متوجه می‌شود که دزد همان مردی است که پیتر با بی‌تفاوتی از کنارش رد شد و جلوی او را نگرفت… این‌گونه است که پیتر پارکر درک می‌کند که

“قدرت زیاد، مسئولیت زیادی را نیز می‌طلبد”.

 آفرینش


اولین حضور اسپایدی

اولین حضور اسپایدی

در سال ۱۹۶۲، ویراستار و سرپرست نویسندگان مارول کامیکس، استن لی Stan Lee به دنبال یک ایده‌ی جدید ابرقهرمانانه بود. او به دنبال نیاز بازار برای کمبود داستان‌های نوجوانان تصمیم گرفت کاراکتری با نام اسپایدرمن را خلق کند که نوجوانان بتوانند با او همزاد‌پنداری کنند، در واقع ایده‌ی خلق این شخصیت بعد از دیدن یک عنکبوت که در حال راه رفتن روی دیوار بود به ذهن لی خطور کرد.

لی ناشر مارول یعنی مارتین گودمن Martin Goodman را متقاعد کرد که اسپایدرمن را در آخرین قسمت‌های کمیک کنسل شده‌ی فانتزی بزرگسال شگفت‌انگیز Amazing Adult Fantasy، که در قسمت ۱۵ این کمیک در آگوست ۱۹۶۲ به فانتزی شگفت‌انگیز Amazing Fantasy تغییر نام داد، قرار دهد. سپس لی با طراح افسانه‌ای جک کربی Jack Kirby برای کشیدن اولین طرح شخصیت صحبت کرد. اما او از طرح‌های اولیه این شخصیت از سوی کربی ناراضی بود زیرا این طرح‌ها به هیچ وجه به یک شخصیت نوجوان نزدیک نبود و یک قهرمان به تمام معنا بود. بعد از آن لی با استیو دیتکو Steve Ditko وارد مذاکره شد و ظاهر معروف اسپایدرمن خلق شد.

سیر تکاملی کاراکتر


در اصل پیتر پارکر در نظر داشت تا از توانایی‌های خود برای پول درآوردن استفاده کند اما بعد از مرگ عمویش او تصمیم می‌گیرد تا از قدرت‌هایش در راه درست استفاده کند همین موضوع که پیتر از قدرتش برای پول درآوردن استفاده کند در وهله اول باعث شد تا مخاطبین راحت‌تر با او همزادپنداری کنند و ذهنیت آن‌ها از یک کاراکتر پیش‌آهنگ تغییر کند. در ابتدا پیتر پارکر پسری خجالتی و ترسو بود و همه او را به عنوان پسری بی‌دست و پا می‌شناختند، بعد از تبدیل شدن به اسپایدرمن او به پسری با اعتماد به نفس بالا، ترکیبی از آزادی و شجاعت بدل می‌شود. اسپایدرمن از او شخصیتی باهوش و بذله‌گو ساخت. پیتر پارکر با توجه به مهارت ذایتش در علوم موفق می‌شود دستگاهی به نام تارانداز (Web-Shooter) بسازد و از آن برای تاب خوردن و شلیک تار استفاده کند.

اسپایدرمن شخصیتی به شدت اخلاقی است که فقط در راه مثبت از قدرت‌هایش استفاده می‌کند، به عوامل بالا دست نمی‌پیوندد و در کنار بی‌تجربگی از ارشاد و راهنمایی دوستانش بهره می‌جوید.

همچنین او به شدت خلقی مهربان و دلسوز دارد که این امر اسپایدرمن را به یکی از دلسوزترین شخصیت‌ها در کهکشان مارول تبدیل کرده است.

از دیگر بارزه‌های اسپایدرمن شوخ طبعی او در عصبانی کردن دشمنانش است و گاهی اوقات در مبارزه با آن‌ها اجازه می‌دهد که حریفش برنده میدان باشد. در کنار مشکلات اسپایدرمن بودن او همچنین در دنیای غیرقهرمانی خود باید با مشکلات شخصی نیز دست و پنجه نرم کند که یکی از اصلی‌ترین آن‌ها بعد از مرگ عمویش تأمین مخارج زندگی خود و زن عمویش می است. در صحنه‌ای از کمیک در حالی که اسپایدرمن برای اولین بار با یک اسلحه تهدید می‌شود و در حین مبارزه با مجرمان به حس عنکبوتی خود پی می‌برد. دستگیر کردن این تبهکاران اسپایدرمن را به باور این مسئله که باید با استفاده از قدرتش به دیگران کمک کند سوق می‌دهد.

اسپایدرمن ویل را می‌بیند

اسپایدرمن ویل را می‌بیند

اتفاقات بین دستگیری قاتل عمویش بن و تبدیل شدن پیتر پارکر به اسپایدرمن ۳۰ سال پس از خلق او و در شماره ۱۶ تا ۱۸ کمیک فانتزی شگفت‌انگیز در دسامبر ۱۹۹۵ توسط کرت بیوسیک Kurt Busiek ادامه پیدا کرد. بعد از دستگیری قاتل عمویش، پیتر اسپایدرمن بودن را به دلیل رفتار غیرمسئولانه‌اش که منجر به قتل عمویش شد رها کرد. بر خلاف میل باطنی پیتر، ماکسی شیفمن Maxie Shiffman مدیر برنامه‌هایی که پیتر در زمان مبارزات ابتدایی‌اش در کشتی انتخاب کرده بود، تبلیغاتی برای پیداکردن اسپایدرمن منتشر کرد. بن تنها نان‌آور خانه بود و بعد از مرگش پیتر و زن عمویش با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کردند. در همین گیر و دار مرد فروشنده‌ای با نام آقای ویل Mr. Vale سعی کرد تا با فریب دادن زن عمو می تعدادی لوازم خانه را به آن‌ها پیش فروش کند، پیتر در آن زمان برای رفع اتهاماتش در طول روز زمانی را به پوشیدن لباس اسپایدرمن اختصاص می‌داد و در شهر گشت می‌زد که در یکی از همین گشت‌زنی‌ها با آن مرد فروشنده برخورد کرد که باز هم سعی داشت بیوه دیگری را فریب دهد. پیتر آقای ویل را تا یک انبار تعقیب کرد و با گروهی سازمان‌یافته از تبهکاران به سرکردگی فردی به نام مرده‌شور The Undertaker که کارشان اخاذی از زنهای بیوه است برخورد کرد. اسپایدرمن با این تبهکاران مبارزه کرد و همه را به پلیس تحویل داد. از نظر تاریخی این اولین باری بود که اسپایدرمن با یک اسلحه تهدید می‌شد، به طور دقیق‌تر این اولین باری بود که اسپایدرمن حس عنکبوتی خود را کشف کرد. دستگیری این مجرمان پیتر را مجاب کرد که اعتقاد پیدا کند در مرگ عمویش حکمتی در کار بوده، استفاده از قدرت‌هایش برای کمک به دیگران.

اسپایدرمن در مقابل جوئی

اسپایدرمن در مقابل جوئی

بعد از آن اسپایدرمن به کارهایی از جمله مبارزه با تبهکاران و کمک به مردم پرداخت و به چهره‌ای مشهور در رسانه‌ها بدل شد اما همچنان به این مسئله برای کسب درآمد نگاه نمی‌کرد. حتا بعد از اینکه شیفمن پیشنهادی میلیونی برای کسب درآمد از طریق شهرتش داد پیتر مسئولیت‌پذیری را به پول ترجیح داد و پیشنهاد را رد کرد. شجاعت و قهرمانی اسپایدرمن برایش یه طرفدار واقعی به نام فلش تامپسون Flash Thompson نیز ساخت. بعد از آن پیتر با نوجوانی هم سن وسال خودش و دارای قدرت‌های فرابشری با نام جوزفین «جوئی» پولاسکی Joey Pulaski آشنا شد. اما بعد از مدتی مشخص شد که جوئی برای کینگ‌پین The Kingpin کار می‌کند و این آشنایی در اثر شکست جوئی توسط پیتر و دستگیری‌اش به هم خورد. اگرچه جوئی نوجوانی فریب‌خورده به تصویر کشیده شد اما از نظر تاریخی اولین ابرانسانی بود که اسپایدرمن با او رودرو شد.

بعد از شکست جوئی شهرت اسپایدرمن بیش از پیش شد. بعد از اینکه در یکی از روزها پیتر زن عمویش را در حال بحث و جدل با صاحب‌خانه‌شان دید به طور جدی تصمیم به کسب درآمد گرفت. او با ماکسی شیفمن که مصاحبه‌ای برای اسپایدرمن در تلویزیون ترتیب داده بود تماس گرفت و در تلویزیون مقابل جی. جونا جیمسون J. Jonah Jameson روزنامه‌نگار پدر جان جیمسون John Jameson فضانورد قرار گرفت. زمانی که مجری تلویزیون قصد معرفی میهمانان برنامه را داشت ابرشروری با نام سوپرشارژر Supercharger به او حمله می‌کند، سوپرشارژر برای معرفی این‌که چقدر خطرناک کرد اعلام کرد که تمامی حضار را می‌کشد.

از آنجایی که اسپایدرمن قبل از آن با هیچ ابرتبهکاری روبرو نشده بود فکر می‌کند که برای مبارزه با یک ابر تبهکار باید قهرمانان واقعی با این قضیه روبرو شوند و به همین دلیل با گروه ۴ شگفت‌انگیز The Fantastic Four تماس می‌گیرد اما بعد از اینکه سوپرشارژر به یکی از افراد جمعیت حمله می‌کند خود او وارد عمل می‌شود چون… «این کاری است که ابرقهرمانان انجام می‌دهند».

به‌روزرسانی

مهم‎ترین مجموعه های داستانی


تبدیل شدن به یک قهرمان

پیتر در حال عزاداری برای مرگ عمویش

پیتر در حال عزاداری برای مرگ عمویش

اولین رویارویی پیتر با یک ابرتبهکار با جاسوسی کمونیست با نام کامیلیون Chameleon بود که می‌توانست خودش را به شکل هر شخصیتی دربیاورد. او سعی داشت تا با تغییر شکل خودش به اسپایدرمن اسنادی مهم را به سرقت ببرد که توسط پیتر مغلوب شد و باعث شد تا نگرش منفی که بر اثر این اتفاق مردم نسبت به اسپایدرمن پیدا کرده بودند از بین برود. پس از مدتی پیتر در سمت عکاس مشغول کار در روزنامه دیلی بیوگل Daily Bugle شد و عکس‌هایی از اسپایدرمن را به سردبیر آن جی. جونا جیمسون J. Jonah Jameson فروخت که البته اکثر اوقات این تصاویر بر علیه اسپایدرمن استفاده می‎شد. پیتر پس از مدتی با دومین دشمن خود به نام کرکس The Vulture روبرو شد. از آن‌جایی که اسپایدرمن هنوز خام و بی تجربه بود از او شکست خورد اما زمانی که کرکس بیش از حد مغرور شد، اسپایدرمن با ابزاری که خودش ساخته بود او را شکست داد. بعد از آن اسپایدرمن با خطرناک‌ترین دشمنش، مردی دیوانه با بازوان اختاپوس به نام دکتر اختاپوس Doctor Octopus رودررو شد. در اولین رویارویی آن‌ها به دلیل اعتماد به نفس پایین پیتر، اسپایدرمن از دکتر اختاپوس شکست خورد اما پس از نصایح دلگرم کننده هیومن تورچ Human Torch به مبارزه ادامه می‌دهد. اسپایدرمن با مشتی که به چانه دشمنش وارد می‌کند در نهایت موفق می‌شود او را نقش زمین کند. بعد از آن او با کسانی چون مرد شنی Sandman، مارمولکی کشنده با نام لیزرد Lizard که مربی و دوست پیتر، فردی با نام کرت کانرز Curt Connors بود، Enforcers، Electro، Mysterio، کریون شکارچی Kraven the Hunter، دکتر دووم Doctor Doom و دشمن اصلی‎اش یعنی گرین گابلین Green Goblin مبارزه می‌کند و در آن‌ها پیروز می‌شود.

دکتر اختاپوس پس از چند شکست از اسپایدرمن مصمم می‌شود تا دشمنش را شکست دهد و گروهی به نام شش خبیث Sinister Six، گروهی متشکل از ۶ دشمنی که نسبت به اسپایدرمن کینه دارند را تشکیل می‌دهد. اختاپوس به صورت جدا هر فرد را به مبارزه با اسپایدرمن می‌فرستد تا یک نفر در نهایت افتخار مرگ او را کسب کند اما مطمئن می‎شود که هر بار آن‌ها از اسپایدرمن شکست بخورند. بعد از خسته کردن اسپایدرمن و دزدیدن زن عموی او و اولین معشوقه‌اش (منشی دفتر دیلی بیوگل) بتی برنت Betty Brant، اختاپوس با چیدن طعمه‌ای برای پیتر او را به مبارزه می‎کشاند. در نهایت پیتر از این مبارزه پیروز بیرون می‌آید و دو گروگان را نیز نجات می‌دهد. پیتر و بتی پس از مرگ برادر بتی رابطه‌شان را قطع می‌کنند چون بتی از این‌که پیتر را در راه گرفتن عکس‌هایی از اسپایدرمن از دست بدهد می‌ترسد. در طول دوران قهرمانی پیتر با ابرقهرمانان زیادی چون دردویل، کاپیتان آمریکا، ایکس من و … همکاری می‌کند.



معرفی کاراکتر | مارشن من‌هانتر Martian Manhunter

توسط : در تاریخ : چهار شنبه, آگوست 26th, 2015

من‌هانتر مریخی.

خاستگاه


79672-153741-martian-manhunter

جان جنز

یک نسخه از خاستگاه او به کاراکتر جان جنز بازمی‌گردد. او شکارچی جنایتکاران است، او نماد اقتدار و حافظ صلح در سیاره مریخ است و در مهارت‌های گوناگونی تمرین دیده است؛ مهارت‌هایی شامل تلپاتی، تغییر شکل و دستکاری انرژی، و اینکه او دارای زیرکی یک کارآگاه و قلبی مهربان است، جان جزو بزرگترین شکارچیان انسان‌های جانی تاریخ است و سال‌ها از خانه‌اش محافظت کرده است.

در سال ۱۹۵۵، یک دانشمند زمینی به نام «دکتر سائول اردل Dr. Saul Erdel» در هنگام مخفیانه آزمایش کردن یک تکنولوژی بیگانه (احتمالا یک تکنولوژی مریخی)، به صورت اتفاقی جنز را از مریخ به زمین کشید. ظهور ناگهانی یک بیگانه با قد ۲متر و ۱۳ سانتی‌متری، چنان شوکی به دکتر وارد کرد که قلبش از کار ایستاد و موجب شد تا جان برای برگشت به خانه‌اش با مشکل مواجه شود و در زمین تنها بماند.

جنز تصمیم گرفت که وقتش را همان‌طور که سال‌ها این کار را در مریخ انجام می‌داد صرف کمک به مردم زمین و محافظت از حقیقت و عدالت کند. در طول سال‌ها او به شکل‌های متفاوتی ظاهر شد. کارآگاه، جاسوس، ابر قهرمان، دیپلمات، رییس یک کمپانی و…  جان همیشه از قدرت و قابلیت‌های خارق العاده‌اش برای محافظت از ضعفا و کمک به آنها استفاده کرده است.

داستان جان در زمان شروع به انتشار کمیک‌های New 52 کمی متفاوت است. حکایت سری جدید ۵۲ از مارشن منهانتر در صفحه‌های پایانی کمیک لیگ عدالت آمریکا Justice League of America نوشته شده است. اکنون نژاد مریخی‌ها یک نسل تله پاتی کننده است. بر خلاف حکایات قبلی، مریخی‌های سبز و سفید با دیگر سیاره‌ها در صلح و آرامش زندگی می‌کنند.

جان باید رهبر بعدی ملت خود باشد، بنابراین باید با خود قول و قرارهایی بگذارد (مناسک گذاری را به عهده گیرد) که خودش را از ملتش جدا کند و معنای واقعی تنهایی را متوجه شود. نژاد مریخی‌ها با اینکه یک نژاد همگانی بوده مفهوم کلی‌اش را از دست داده است و جان باید تعلیم ببیند تا مردمش را رهبری کند.

پس از بازگشت به سیاره‌اش، جان مشاهده می‌کند بهشتی که زمانی می‌شناخته حالا سوخته و فقط خاکسترش به جا مانده. او هیچ حضور فیزیکی و غیر فیزیکی را حس نمی‌کرد. او به معنای واقعی کلمه تنها بود. هنگامی که روی ویرانه‌های سوخته بهشتی که زمانی می‌شناخت، ایستاده بود، نام «منهانتر یا شکارچی انسان» را از آن جایی که اکنون تنهاست و به دنبال کسی است که این بلا را سرش آورده است، برای خود برگزید.

آفرینش


مارشن منهانتر توسط جوزف ساماکسون (نویسنده) و جو سرتا (طراح) خلق شد و اولین بار در کمیک‌های کارآگاهی شماره ۲۲۵ ظاهر شد.

سیر تکاملی کاراکتر


در ابتدا، او بعنوان یک کارآگاه با قدرت‌هایی فوق العاده به تصویر کشیده شد. همزمان با طلوع دوران نقره‌ای و محبوب شدن ابر قهرمانان، بیشتر و بیشتر صفات رایج ابر قهرمان‌ها در او ظاهر می‌شد. در دهه ۱۹۶۰، جان یکی از اعضای بهترین تیم ابر قهرمانان دی سی بود؛ لیگ عدالت آمریکا. و داستان‌های انفرادی‌اش از مبارزه با گنگسترها و خلاف‌کارها به تهدیدهای عجیب علمی تخیلی/فانتزی و یا سفر در دنیا با عنوان «مارکو اگزاویر Marco Xavier» یک ابر جاسوس و مبارزه با جاسوسی شرور بنام «کرکس Vulture» تغییر کرد.

در دوران برنزی یا دوران نوین می‌بینیم که جان لیگ عدالت آمریکا را ترک می‌کند و به مردمش در مریخ دوم می‌پیوندد. او گاهی اوقات در بعضی کمیک‌ها حضوری افتخاری داشت، ولی در جریان دهه ۱۹۷۰ غیبتی طولانی پیدا کرد. با تغییر بزرگی که در بین اعضای لیگ عدالت آمریکا در اوایل دهه ۱۹۸۰ پیش آمد، او در آرک داستانی جنگ دنیاها War of the Worlds سال ۱۹۸۴ دوباره به این تیم پیوست و برای چندین دهه بعد به یکی از اجزای اصلی لیگ عدالت تبدیل شد. سپس خصوصیات او دستخوش تغییراتی شد. از میان خصوصیات جان، بر روی عناصر نوآر کارآگاهی و همچنین بیگانگی او در میان زمینی‌ها تاکید بیشتری شد.

بعد از آرک داستانی «بحران در زمین‌های بینهایت Crisis On Infinite Earths» جان تبدیل به فردی مهم‌تر در یونیورس دی سی شد و در کراس اورهایی چون آرک‌های داستانی اسطوره‌ها Legends، تهاجم Invasion، هزاره Millennium ظاهر شد. او همچنین در کمیک‌های لیگ عدالت بین المللی Justice League International هم معمولا بعنوان رهبر گروه ظاهر می‌شد. یک سری داستان کوتاه، خاستگاه او را در حضورش در لیگ عدالت مورد بررسی و دومین سری کمیک‌های خاستگاه او را در دهه شصت، در جریان انقلاب فرهنگی مورد بررسی قرار می‌دهد.

با ریبوت لیگ عدالت آمریکا توسط «گرنت موریسون Grant Morrison»، لیگ عدالت به پله‌های بالاتر شهرت رسید، منهانتر مریخی به بزرگترین نقش آفرینی‌اش در این دوره دست یافت و به همین دلیل او در یک سری دیگر انفرادی ظاهر شد که ۳۷ شماره از آن چاپ شد. «جان آستراندر John Ostrander» نویسنده، تاریخ مریخ را گسترده‌تر کرد، او بین مریخ و سیاره «آپوکالیپس Apokolips» یک جنگ راه انداخت. بعلت این جنگ، تعاملات بین مریخ و زمین و دسیسه «ملفیک Malefic»، نژاد مریخی‌ها در آستانه نابودی قرار گرفت. همچنین، او نژاد مریخی‌ها و زحلی‌ها را با هم مرتبط کرد و نام افرادی که با هویتی مخفی به قصد جستجو از فضای بیرونی به آنجا می­‌آمدند را گسترده‌تر کرد.

همزمان با بحران‌هایی که در دهه ۲۰۰۰ اتفاق افتاد، کمیک‌های انفرادی جان لغو شد و او بیشتر و بیشتر از گود خارج می‌شد. رویداد داستانی «یک سال بعد One Year Later» برای او یک مینی سری جدید به همراه داشت که در آن، جان دید محافظه کارانه‌ای دارد. در ابیات آغازین آرک داستانی«آخرین بحران Final Crisis» جان کشته شد تا چند سال بعد در آرک داستانی «سیاه‌ترین شب Blackest Night» به زندگی برگردانده شود. در داستان انفرادی‌‎اش در مجموعه آرک‌های داستانی «روشن‌ترین روز Brightest Day» او به نگرش عقلانی دلسوزانه خود باز می‌گردد.

جان در سری New 52 ریبوت یونیورس دی‌سی، دنیای بیگانگان نقش سفیر را به خود می‌گیرد. استورم واچ بعنوان بخش اولیه تیم وارد یونیورس می‌شود. بنیان‌گذار لیگ عدالت، حالا کارش را در سایه‌ها و پشت صحنه‌ها انجام می‌دهد. او اغلب با استفاده از تلپاتی ذهن کسانی که به آن‌ها کمک کرده است را پاک می‌کند ولی هنوز هم او را به عنوان عضو سابق لیگ عدالت یا عنوان نسبتا عمومی «ابر قهرمان» می‌شناسند. نویسنده لیگ عدالت آمریکا، «جف جانز Geoff Johns» گفته است:

…من مارشن منهانتر را تبدیل به خطرناکترین کاراکتر یونیورس دی سی خواهم کرد.




معرفی کاراکتر | سوپرمن Superman

توسط : در تاریخ : شنبه, آگوست 29th, 2015

به‌روزرسانی شد

دومین سری از مقالات جامع معرفی کاراکترها را امیر حسین‌زاده یکی از اولین مقاله‌نویسان و نویسندگان فانتزی کمیک از کاراکتر سوپرمن آماده کرده است. حجم این مقالات بسیار بالاست به همین دلیل در بازه‌ی زمانی مختلف و طی چند مرحله به صورت جامع به تاریخچه ۷۶ساله کاراکتر سوپرمن و کمیک‌هایش خواهیم پرداخت.


خاستگاه


در حال ترک کریپتون

در حال ترک کریپتون

هرچند خاستگاه سوپرمن تاکنون چندین و چند بار در کمیک‌های گوناگون گفته شده اما اصل داستان بطورکلی ثابت مانده است. داستان سوپرمن روایتگر سرنوشت کودکی تازه متولد شده با نام کال-ال، فرزند دانشمندی به نام جور-ال Jor-El و همسرش لارا است که در سیاره‌ای خارجی با نام کریپتون Krypton زندگی می‌‌کنند. وقتی جور-ال متوجه می‌شود کریپتون در معرض نابودیست، کال-ال را داخل سفینه‌ای به سمت زمین ارسال و سفینه در مزرعه‌ای در ایالت کانزاس آمریکا سقوط می‌کند.

جاناتان و مارتا کنت، خانواده‌ای کشاورز سفینه و بچه داخلش را پیدا کرده و او را به عنوان فرزند خود می‌پذیرند. هر چه کودک بزرگ‌تر شد قدرت و توانایی‌هایش که انرژی خود را از خورشید زمین دریافت می‌کردند به همراه آن رشد کرد. در زمان بزرگسالی، کلارک به کلان‌شهر آینده، متروپلیس Metropolis، عزیمت و به عنوان خبرنگار میدانی در روزنامه دیلی پلنت Daily Planet مشغول به کار می‌شود، او لقب سوپرمن رو برای خود انتخاب می‌کند.

آفرینش


چهره‌ی مدرن سوپرمن در اکشن کامیکس شماره‌‌ی 902

چهره‌ی مدرن سوپرمن در اکشن کامیکس شماره‌‌ی ۹۰۲

سوپرمن توسط نویسنده‌ای آمریکایی به نام جری سیگل Jerry Siegel و طراح آمریکایی متولد کانادا به نام جو شوستر Joe Shuster در سال ۱۹۳۳ خلق شد. برخلاف مدلی که هم اکنون در کمیک‌ها به تصویر کشیده شده این شخصیت در ابتدا به صورت شروری بی‌مو، دارای قدرت‌های تلپاتیک که قصد تصرف دنیا را دارد معرفی شد. نام او سوپر-من (ابر-مرد) بود و در مجله‌ی مستقل علمی تخیلی در داستانی به اسم حکمرانی سوپرمن(Reign of Super-man) توسط همین دو نفر در ۱۹۳۳ چاپ شد. بعدها سیگل و شوستر تصمیم گرفتند تا دوباره داستان را تغییر دهند و خط تیره‌ی میانی نام شخصیت را حذف کردند و او را به صورت یک قهرمان به تصویر کشیدند، طراحی جدید شخصیت هیچ شباهتی به طرح اولیه آن نداشت.

تلاش‌های اولیه‌ی آن دو برای فروختن ایده‌ی این شخصیت کاملا ناموفق بود. برای مثال، سیگل سعی کرد تا داستان‌ها را به شرکت Tip Top Comics بفروشد اما این درخواست رد شد و دلیلش هم شخصیت خیالی و عدم علاقه خوانندگان به آن اعلام شد. منبع الهام سیگل و شوستر افراد تاریخی و افسانه‌ای مثل سامسون، هرکول، موسی و … بود. در آن زمان شخصیت‌های قهرمان مدرنی چون داک سویج Doc Savage و باک راجرز Buck Rogers طرفداران بیشتری داشتند. این شخصیت‌ها باعث شدند آن‌ها از ایده‌هایشان مبنی بر تصرف دنیا توسط سوپرمن صرف نظر کنند و او تبدیل به شخصیتی شد که قصد دارد دنیا را تبدیل به جای بهتری برای زندگی کند. شخصیتی که در عین مبارزه با جرایم خیابانی با افرادی مثل هیتلر و استالین نیز مبارزه می‌کند. سیگل و شوستر تمام تلاششون را به کار بردند تا این شخصیت را تاجایی که امکان دارد برجسته و متفاوت طراحی کنند، به همین منظور برای لباس او از تلفیقی از لباس‌های فضانوردان در داستان‌های علمی تخیلی عامه و لباس سیرک‌بازان قوی هیکل استقاده کردند که بعدها تبدیل به لباسی مشخص برای همه ابرقهرمان‌ها شد. از آن‌جایی که این دو نفر شیفته‌ی سینما بودند شخصیت را کلارک کنت نامیدند. ترکیبی از نام کلارک گیبل و کنت تایلور، از هنرپیشگان معروف سینما در دهه‌ی نود. مقداری هم از ویژگی‌های هاروید لوید به او اضافه شد.

همچنین گفته می‌شود شوستر طرح اصلی چهره‌ی سوپرمن را براساس بازیگر معروف، داگلاس فیربنکس طراحی کرده است. این زوج هنری تصمیم گرفتند ابتدا سوپرمن را در فرمت کمیک‌استریپی به چاپ برسانند که در نهایت موفق شدند تا امتیازش را به شرکت کمیک‌های کاراگاهی Detective Comics که بعدها به کمپانی DC تغییر نام داد بفروشند و این شرکت تا سال‌ها کمیک‌هایی با حضور سوپرمن را چاپ می‌کرد. در ماه ژوئن سال ۱۹۳۸، سوپرمن در کمیک مختص به خودش به نام اکشن کامیکس Action Comics حضور یافت و از آن زمان به بعد او نه تنها یکی از معروف‌ترین و نمادین‌ترین شخصیت‌های کمیک در تمام دوران بلکه به عنوان یکی از محبوبت‌ترین شخصیت‌های تخیلی جهان نیز شناخته می‌شود.

بسیاری از تاریخ نگاران کمیک و محققان دانشگاهی درباره تاثیراتی که افسانه‌ها و مذهب بروی شخصیت سوپرمن داشته‌اند مقالاتی نوشته‌اند. سیگل و شوستر از طرفداران داستان‌های علمی تخیلی بودند و کارهایی مثل جان کارتر شباهت‌های آشکاری با نسخه‌ی اولیه‌ی سوپرمن دارند. آن‌ها همچنین از مذهب یهود و افسانه‌هایش مثل موسی و موجودی افسانه‌ای به نام گولم Golem که از ملت یهود محافظت می‌کند در طراحی این شخصیت استفاده کردند(سیگل و شوستر هر دو از پدر و مادری یهودی و مهاجر متولد شدند). در واقع سوپرمن براساس سه شخصیت خیالی یا افسانه‌ای شکل گرفته است: باک راجرز، موسی و هرکول. در سال‌های نخست انتشار عناوین سوپرمن، وی همچون سایر ابرقهرمان‌ها در سال‌های جنگ جهانی دوم توسط دولت آمریکا به عنوان ابزاری برای تبلیغات مورد استفاده قرار می‌گرفت. از همان‌جا بود که این شخصیت به عنوان نماد حقیقت، عدالت و آزادی ایده آل آمریکایی معرفی شد.

تحولات شخصیت


دوران طلایی

سوپرمن دوران طلایی توسط جو شوستر

سوپرمن دوران طلایی توسط جو شوستر

در دوران طلایی سوپرمن، جور-ال، دانشمند ساکن سیاره کریپتون که متوجه شده بود که سیاره محل سکونتشون در حال نابودی است سعی کرد تا به همکاران دانشمندش درباره این اتفاق قریب‌الوقوع خبر بدهد و آن‌ها را آگاه کند اما تنها نتیجه‌ای که در بر داشت این بود که  همه به چشم یک دیوانه به او نگاه کردند و توسط جامعه علمی مورد تمسخر قرار گرفت. به عنوان آخرین تلاش او به همراه همسرش «لارا» فرزندشان «کال-ال» را درون سفینه‌ای قرار دادند و به سمت فضا پرتاب کردند. سفینه مدت‌ها در فضا سرگردان بود تا این که به داخل کره زمین سقوط کرد و جاناتان و مارتا کنت سفینه را پیدا کردند.

خانواده کنت در ابتدا قصد داشتند تا نوزاد را به پرورشگاه تحویل دهند اما در آخرین لحظات دلشان به رحم آمد و تصمیم گرفتند او را به عنوان فرزند خودشان بپذیرند، آن‌ها اسم نوزاد را «کلارک» گذاشتند. همین‌طور که کلارک بزرگتر می‌شد قدرت‌های شگفت‌انگیزش نیز شروع به ظاهر شدن کردند و پدر و مادرش قبل از مرگشان به او لقب سوپرمن دادند و از وی خواستند که از قدرت‌هاش در راه عدالت استفاده کند. بعد از فوت پدر و مادرش او به عنوان خبرنگار روزنامه «دیلی‌استار Daily Star» (که بعدها به عنوان دیلی‌پلنت Daily Planet شناخته شد) استخدام شد و به شهر متروپلیس نقل مکان کرد. این‌جا جایی بود که اون می‌توانست در قلب حوادث باشد و از اخبار مطلع شود. دوران قهرمانی سوپرمن با جنگ جهانی دوم همزمان شد، او توانست هیتلر و استالین را به سازمان ملل در ژنو ببرد تا برای جنایت‌هایشان محاکمه شوند.

او همچنین تبدیل به محافظ متروپلیس شد اما برخلاف رفتارهای قبلی این‌بار کاملا پرخاشگر و شریر بود، اکثر اوقات دشمنانش ضعیفترش را به قتل می‌رساند و از خسارت‌های عظیمی که به شهر وارد می‌کرد هیچ باکی نداشت. این رفتار وی تا پایان دهه ۱۹۴۰ ادامه یافت تا این که ادیتور جدید ویتنی السورث Whitney Ellsworth مانع کشتن افراد توسط سوپرمن شد، حتی باعث شد تا سوپرمن عهد کند هرگز کسی را نکشد و اگر این کار را کند بازنشسته شود. تعداد زیادی از کاراکترهای پشتیبان داستان‌های سوپرمن در این دوران معرفی شدند. افرادی همچون «لوییس لِین Lois Lane» خبرنگار و همکار سوپرمن که تبدیل به عشق سوپرمن و بعدها همسر او شد و همچنین «لکس لوتُر Lex Luthor» مهم‌ترین و اصلی‌ترین دشمن سوپرمن.

دوران نقره‌ای

سوپرمن دوران نقره‌ای توسط کورت سوآنز

سوپرمن دوران نقره‌ای توسط کورت سوآنز

در این دوران، کمپانی دی‌سی تصمیم گرفت تا به جای به روز کردن سوپرمن دوران طلایی از دو سوپرمن استفاده کند. به همین خاطر، شخصیت جدیدی به نام «سوپربوی Superboy»، شخصیتی که نسخه‌ی جوان‌تر کال‌-ال بود و به آینده در سال ۳۰۰۰ سفر می‌کند تا به گروهی با نام «لژیون ابرقهرمانان Legion of Superheroes» کمک کند با شر و بدی مبارزه کنند را معرفی کرد. همچنین «سوپرگرل Supergirl» که در ابتدا به عنوان دختر عموی سوپرمن در سال‌های پایانی ۱۹۵۰ معرفی شد و به عنوان دستیار وی به همراهی تعدادی از ابرحیوانات (مثل کریپتو، بیپو، استریکی و کامت) ظاهر شد.

تعداد زیادی از نمادین‌ترین دشمنان سوپرمن در این دوران خلق شدند و بیشتر آن‌ها پایه و اساسی علمی تخیلی داشتند. شخصیت‌هایی همچون «برینیاک Brainiac» و «بیزارو Bizzaro». سوپرمن همچنین در شکل‌گیری گروه «عدالت آمریکا Justice League of America» نقش داشت که یکی از اولین تیم‌ها با حضور شخصیت‌هایی از تمام برندها بود. در دهه‌ی ۱۹۶۰، خاستگاه وی نیز رونمایی شد: سوپرمن در کریپتون به دنیا آمده، پدرش جور-ال Jor-El (نام پدر او در دوران طلایی Jor-L بود) و مادرش «لارا لور-وان Lara Lor-Van» نام داشتند. پدر وی که از جامعه علمی طرد شده بود وسیله‌ای ساخت تا وی و خانواده‌اش را از فاجعه‌ای قریب‌الوقوع دور کند. اما نابودی سیاره زودتر از آن‌چه که اون پیش‌بینی کرده بود شروع شد و آن‌ها فقط توانستند فرزندشان را به فضا بفرستند.

سفینه کال-ال در اسمال‌ویل SmallVille فرود آمد و توسط جاناتان و مارتا کنت یافت شد (نام نسخه‌ی اولیه‌ آن‌ها ایتان و سارا کنت بود) آن ها او را به فرزندخواندگی قبول کردند و نام نوزاد را کلارک (که نام قبل از ازدواج مارتا بود) گذاشتند. کلارک وقتی بچه بود متوجه قدرت‌هاش شد (دوران کودکی‌اش با نام سوپربیبی Superbaby شناخته می‌شود) و وقتی بزرگ‌تر شد کنترل بیشتری روی قدرت‌هاش پیدا کرد. وی مادرش را راضی کرد تا برای وی یک لباس بدوزد و با نام سوپربوی با ظلم و ستم مبارزه کند و همان زمان بود که به عضویت لژیون ابرقهرمانان در سال ۳۰۰۰ درآمد (برای اطلاعات بیش‌تر حتماً کمیک سوپرمن: سرآغاز پنهان را مطالعه کنید). دستیار وی سگی به اسم کریپتو بود که او هم توسط جور-ال در یک سفینه اولیه و قبل از کلارک از کریپتون فرار کرده بود و بنابراین دارای قدرت‌هایی همچون پسر پولادین بود.

دوستان کودکی وی «لانا لنگ Lana Lang» و «پیت راس Pete Ross» به عنوان شخصیت‌های کمکی او ظاهر شدند و به خو گرفتن وی با کره زمین بیشتر کمک کردند. وقتی جاناتان و مارتا به خاطر بیماری که حتی سوپربوی نیز نمی‌توانست درمانش کند جان خود را از دست دادند، کلارک به شهر متروپلیس رفت و در دانشگاه متروپلیس مشغول تحصیل شد و در عین حال به ماجراهای خودش در حین زندگی دانشجویی نیز ادامه می‌داد. وقتی موفق به گرفتن مدرک در رشته روزنامه‌نگاری شد لقبش را به سوپرمن تغییر داد  و موفق شد تا شغلی در روزنامه دیلی‌پلنت برای خودش دست و پا کند. سوپرمن دوران نقره‌ای بیشتر به خاطر قدرت مافوق تصورش و همچنین ظاهر شدن قدرت‌هایی که سوپرمن قبلا از آن‌ها بی‌بهره بود شهرت دارد.

دوران برنزی

در این دوران نیز داستان‌های سوپرمن ادامه یافت و به غیر از تغییرات جزئی کاملا با دوران نقره‌ای منطبق بود.

مهم‌ترین مجموعه‌های داستانی


برای مردی که همه چیز دارد

در روز تولد سوپرمن، بتمن، رابین( جیسون تاد) و واندرومن به قلعه تنهایی Fortress of Solitude سوپرمن می روند تا کادوهای تولدش را به او هدیه کنند. اما به محض ورود متوجه می شوند که سوپرمن در  حالتی از  زندگی نباتی به سر می برد  که علت آن گیاهی به اسم بلک مرسی Black Mercy است که به عنوان کادوی تولد توسط مانگل Mongul برای سوپرمن فرستاده شده بود وقتی بتمن و واندرومن در مورد این گیاه تحقیق می کنند بالاخره مانگل از مخفیگاه خود بیرون می آید . مغول و واندرومن مشغول نبرد با همدیگر می شوند و بتمن و رابین هم شروع به جستجو برای یاقتن راه حل درمان سوپرمن می کنند.

در این حین سوپرمن نیز درون رویای خود وارد دنیایی خیالی از کریپتون شده بود. در این دنیا او ازدواج کرده بود و با همسر و فرزندانش زندگی خوبی را می گذراند. تنها مشکلی که در این دنیا وجود داشت اختلاف او با پدرش بود. به خاطر اشتباه پدرش جور-ال در مورد نابودی سیاره، وی صندلی علمی خودش را از دست داده بود و توسط همکارانش مورد تمسخر قرار می گرفت. جور-ال که تصمیم گرفته بود کریپتون را به وضع قبلی برگرداند و همچنین جایگاه خود را دوباره به دست آورد دست یاری به طرف عده ای از تندروهای سیاسی دراز کرد و به کمک آن ها دست به شورشی بر علیه وضع موجود زد. بعد از مدتی کال-ال به این نتیجه رسید که این دنیا واقعی نیست و از خواب بیدار شد.

سوپرمن که هنوز درک درستی از واقعیت پیدا نکرده بود و اندکی از اتفاقات پیش آمده گیچ شده بود شروع به مبارزه با مانگل می کند و هنگامی که به نظر می رسید دارد مبارزه را به دشمن خود واگذار می کند رابین بلک مرسی را به سمتش پرتاب می کند که باعث می شود این توهم در او به وجود بیاید که وی دنیا را تسخیر کرده و اکنون مالک دنیاست. سرانجام واندرومن و بتمن که از تمامی ماجراها فارغ می شوند موفق می شوند تا کادوهای تولد وی را به او تقدیم کنند. ماکتی از شهر در بطری کاندور از طرف واندرومن و شاخه گلی که اکنون دیگر له شده بود به اسم کریپتون.

مرگ سوپرمن

سوپرمن علیه دومزدی - مبارزه تا سر حد مرگ

سوپرمن علیه دومزدی – مبارزه تا سر حد مرگ

موجودی مرموز بر روی زمین سقوط می کند. با تلاش بسیار این موجود از اعماق زمین خودش را به سطح می رساند و در مناطق روستایی اطراف متروپلیس دست به غارت می زند و هر کسی که سر راهش قرار بگیرد را به قتل می رساند. گروه لیگ عدالت بدون همراهی سوپرمن وارد صحنه می شوند اما موجود به راحتی آن ها  را شکست می دهد  و درحالی که  یکی از دستانش هم به پشتش بسته شده و نمی تواند از آن استفاده کند موفق می شود به بیشتر اعضای گروه عدالت صدمات شدیدی وارد کند. مرد فولادی خودش را به شهر می رساند تا جلوی هیولا که اکنون با اسم Doomsday شناخته می شود را بگیرد اما متوجه می شود که قدرت هایشان با هم دیگر برابر هست و قهرمان ما  توانایی این که نگذارد هیولا به مرکز شهر برسد را ندارد. دو گلادیاتور با هم گلاویز می شوند و سرانجام با ضربه ای مرگ آور که همزمان به همدیگر وارد می کنند باعث از پای درآمدن یکدیگر می شوند. این اتفاق غم و اندوه شدیدی را در بین طرفداران این قهرمان محبوب ایجاد کرد.

بازگشت سوپرمن

سلطنت سوپرمن

سلطنت سوپرمن

بعد از مراسم تدفینی که توسط تمامی قهرمانان حاضر در دنیای دی سی صورت گرفت سوپرمن با آرامش در تابوت خودش به خواب ابدی فرو رفت اما راه و روش او هرگز نخواهد مرد. چهار موجود که هر کدام خودشان رو ادامه دهنده راه آخرین فرزند کریپتون می‌دانستند از نقاط مختلف سر بلند کردند. سوپر بوی جوان، نابود کننده شرور، سایبورگی مرموز و مرد فولادی. به زودی معلوم شد که سوپرمن از دنیا نرفته است  و وی طی اتفاقاتی دوباره به دنیای زندگان بازگشت ولی هیچ یک از قدرت هایش را به همراه نداشت و مبارزه‌ای نیز در پیش داشت که باید به اتمام می‌رساند. بعد از مشخص شدن چهره واقعی سایبورگ که در واقع دیوانه ای تغییر زنتیکی یافته بود.  نابود کننده با سوپرمن متحد می‌شود و باعث برگشتن تمامی قدرت های از دست رفته سوپرمن می‌شود. و سوپرمن موفق می‌شود این مبارزه را هم به نفع خود به پایان برساند.

آخرین فرزند

لر-زاد

لر-زاد

یک شهاب سنگ در حال برخورد به متروپلیس است و سوپرمن بعد از متوقف کردن شهاب سنگ به این نکته پی می‌برد که کانتینری  کودکی را با خود حمل می‌کند. دپارتمان مسائل افراد غیر طبیعی با سوپرمن ملاقات می‌کنند تا در مورد این کودک با او صحبت کنند، با اطلاع از این که این کودک از افراد سیاره کربپتون هست توجه سوپرمن به این قضیه جلب می‌شود و به این فکر فرو می‌رود که دولت به این کودک چه نیازی دارد و می‌خواهد با او چه کند. نگرانی سوپرمن وقتی که کودک بدون اطلاع وی منتقل می‌شود به حقیقت مبدل می‌شود و سوپرمن که از این کار به خشم آمده کودک را از ماشین برمی‌دارد و به مزرعه خانوادگی کنت در اسمال ویل کانزاس می‌برد.

ناامید از پیدا کردن جواب در قلعه خود به لوئیس پیشنهاد می‌دهد تا کودک را به عنوان فرزند خوانده بپذیرند اما لوئیس کمی در قبول ابن موضوع احساس ناراحتی می‌کند. بعد ها معلوم می‌شود که کودک می‌تواند به زبان انگلیسی حرف بزند. اخبار ناپدید شدن کودک کریپتونی در همه جا منتشر می‌شود و در کنفرانسی خبری سوپرمن اعلام می‌کند که کلارک کنت و لوئیس لین کودک را به فرزندخواندگی قبول خواهند کرد اما ناگهان بیزارو از راه می‌رسد و با سوپرمن درگیر می‌شود. این مبارزه باعث به خطر افتادن جان مردمی که در محل کنفرانس بودند می‌شود و سرانجام سوپرمن  با کمک نفس خارق‌العاده خود  بیزارو را به نقطه‌ای دوردست پرتاب می‌کند. در همین حال در منطقه‌ای دیگر زاد Zod، نُن Non، و اورسا Ursa ظاهر می‌شوند.

با وارد شدن آن ها به قلعه سوپرمن. ژنرال زود هوش مصنوعی قلعه را قعال می‌کند و تمامی اطلاعات موجود را به دست می‌آورد. سپس با حمله به سوپرمن در محل کارش دیلی پلانت اعلام می‌کند که نام کودک که اکنون توسط کلارک و لوئیس کریس نام گذاشته شده در اصل لر-زاد Lor-Zod  و فرزند ژنرال زاد می‌باشد. زاد سپس سوپرمن را در Phantom Zoneاسیر می‌کند. سوپرمن با کمک مون-ال موفق به فرار می‌شود و بعد از بازگشت متوجه می‌شود که کره زمین توسط کریپتونی ها تسخیر شده است. سرانجام با کمک لکس لوتر موفق می‌شود همه را به داخل پرتال هدایت کند اما هنوز یک نفر برای بسته شدن پرتال لازم است و او هم کسی نیست جز کریس.

برینیاک

سوپرمن و برینیاک

سوپرمن و برینیاک

سوپرمن هواپیمای بدون سرنشین برینیاک را که برای نابودکردن مرد پولادین فرستاده شده بود پیدا و منهدم می‌کند. با آزمایش هواپیما در قلعه‌اش متوجه این نکته می‌شود که تمامی رویارویی هایی که تاکنون با برینیاک داشته فقط عروسک هایی بودند که توسط هوش مصنوعی واقعی کنترل می‌شدند. سوپر گرل با شنیدن اسم برینیاک  یه سوپرمن خبر می‌دهد که وقتی وی در کریپتون بود سوپر کامپیوتر به شهر کاندور حمله کرد، شهر را کوچک و سپس دزدید.

سوپرمن به سوی فضا پرواز می‌کند تا قبل از رسیدن وی به زمین او را متوقف کند و سرانجام وقتی در کهکشانی دور از سیاره ما با وی که در حال دزدیدن سیاره ای بوده روبرو می‌شود، سوپر کامپیوتر با فعال کردن یک ابرنواختر باعث انفجاری شدید شده و باعث از حال رفتن قهرمان ما می‌شود. با به هوش آمدن سوپرمن که خود را درون سفینه برینیاک می‌بیند شروع به جستجو در سفینه می‌کند و در این حین به اتاقی برمی‌خورد که از شهرهای درون بطری پر شده و شهر کاندور نیز در بین این شهرها جای دارد. قهرمان ما توانست با برخی از اقوامش که هنوز جانشان را از دست نداده بودند و درون بطری زندانی شده بودند گفت و گو کند.

برینیاک سرانجام پرده از راز کارهایش برمی‌دارد که قصد دارد شهر ها رو بدزدد و بعد با فعال کردن یک ابرنواختر سیاره را نابود کند. و همچنین اعلام می‌کند که هدف بعدی وی کره زمین می‌باشد. گروه عدالت با نیروهای برینیاک مبارزه می‌کنند و سوپر گرل هم  موشکی که قصد نابودی خورشید زمین را دارد می‌گیرد. برینیاک که هویت مخفی سوپرمن را می‌داند موشکی  به سمت مزرعه کنت شلیک می‌کند. با وجود این که به کسی آسیبی نمی‌رسد اما جاناتان کنت دچار حمله شدید قلبی می‌شود و سوپرمن با یکی از معدود لحظاتی روبرو می‌شود که نمیتواند جان کسی را از چنگال مرگ نجات بدهد. جزئیات کامل این داستان را در این‌جا بخوانید.

به‌روزرسانی

حق قانونی

3101197-brcover

طرح جلد سری کمیک حق قانونی

این داستان به عنوان جایگزین رسمی مینی سری قبلی مرد پولادین Man of Steel نوشته جان برن که از سال ۱۹۸۶ به عنوان ریشه‌های سوپرمن شناخته می‌شد به بازار عرضه شد. در حالی که بیشتر ویژگی‌های رایج ریشه‌های سوپرمن دست نخورده باقی مانده بود، اضافات و تغییرات اندکی نیز لحاظ شده بود. این بار کلارک در سن ۱۸ سالگی بعد از دریافت چندین مدرک دانشگاهی سفرهای خود به دور دنیا را به عنوان یک خبرنگار بدون مرز آغاز کرد در حالی که قبلا مستقیما از اسمال ویل به متروپلیس می‌رفت. در سن ۲۵ سالگی کلارک مشغول فرستادن گزارش از مقاومت‌های مردم در برابر ظلم مسئولان فاسد در آفریقای غربی بود و آن جا بود که بعد از مرگ ناگوار یک دوست، پی برد که باید بعد از بازگشت به خانه به عنوان یک محافظ از خود گذشته و نگهبان عمل کند.

در زمان بازگشت به خانه کلارک تصمیم گرفت تا با ایجاد یک هویت جدید با جنایات مبارزه کند و به عنوان سوپرمن از دنیا محافظت به عمل بیاورد. پدر و مادرش که او را به فرزندی پذیرفته بودند به او کمک کردند تا شاکله یک نسخه کاملا جدید از خودش را شکل بدهد. همه رفتارهایش از جمله نحوه ایستادن، لباس پوشیدن، حالت بدن و حتی صحبت کردن تا هرگونه شک و شبهه که مردم ممکن بود نسبت به هویت مخفی او پیدا کنند را از او دور کند. یک ویژگی کاملا متفاوت این داستان نسبت به سایر داستان‌ها این بود که سوپرمن به جای این که به سرعت توسط مردم متروپلیس مورد استقبال و پذیرش قرار بگیرد، به خاطر نقشه‌های لکس لوتر به صورت یک بیگانه و فرد غیر قابل اعتماد جا افتاد. لوتر بعد از یافتن میراث او و ترجمه کردن امواج ارسال شده گمشده توسط پدر و مادر بیولوژیکی اهل کریپتون او تلاش کرد تا برای سوپرمن پاپوش درست کند. لوتر یک ارتش مصنوعی از مهاجمان اهل کریپتون درست کرد که قصد داشتند به زمین حمله کرده، آن را تسخیر کنند و به عنوان یک زیرمجموعه تحت فرمان خود دربیاورند. همه این کارها و تلاش‌ها برای متقاعد کردن مردم متروپلیس و دنیا به این بود که سوپرمن نه تنها یک ناجی نیست بلکه اولین نفر از یک نیروی متخاصم است.

سوپرمن با کمک لویس لین و جیمی اولسن حصار اطراف متروپلیس را که قدرت‌هایش را محدود کرده بود از بین می‌برد و ارتش لوتر را متوقف می‌کند و این راز را برملا می‌کند که در حقیقت خود لوتر پشت پرده تمام این حملات بوده. بعد از این ماجرا سوپرمن به عنوان یک قهرمان در متروپلیس و دنیا شناخته می‌شود. بعدها کلارک شغل خبرنگاری در روزنامه دیلی پلنت را پیدا می‌کند و در کنار لوییس لین مشغول به کار می‌شود.

برای آشنایی با دیگر کاراکترها به این بخش مراجعه کنید.












ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مجله اینترنتی سیمرغ شهر اخبار بازیگران بیوگرافی بازیگران اخبارسینمای ایران اخبار سینمای جهان اخبار تلوزیون ایران اخبار تلوزیون جهان اخبار موسیقی ایران اخبار موسیقی جهان


مجله اینترنتی سیمرغ شهر حذف
اخبار روز حذف
اخبارسینما حذف
اخبار موسیقی حذف
اخبارتلویزیون حذف
اخبار فناوری مصالب طنز وسرگرمی حذف
بیو گرافی بازیگران حذف
اخبار داغ سلبریتی های ایرانیx
بیوگرافی بازیگران سینما و تلویزیون ایرانx
فرهنگ وهنر ایران
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پر بحث تر
نویسندگان
موضوعات
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan