- سه شنبه ۶ مهر ۹۵
- ۲۲:۵۸
10تن از برترین مبارزان تن به تن در دنیایDC
دنیای DC سرشار از کارکترهایی است که بدون قدرت های ماروایی یا فوق قوی، موفق به کسب نام در میان اسامی بی شمار این دنیا شده اند. شمار بسیاری از این افراد نیز مبارزین هنرهای رزمی هستند؛ که در پی تراژدی هایی به این راه رفته اند و شخصیت هایی سیاه،سفید و خاکستری را به وجود آورده اند.
در این لیست ۱۰ تن از برترین مبارزین تن به تن دنیای DC به همراه توضیح مخنصری نام برده و معرفی شده اند.
۱۰-دث استروک:
مدت کوتاهی پس از پیوستن به ارتش، اسلید ویلسون مهارت هایی قابل قبول و مهارتی ذاتی در جنگیدن را از خود به نمایش گذاشت و در اندک زمانی چندین شیوه ی مبارزه را به طور کامل یاد گرفت.
همین استعداد باعث شد تا سرمی که برای استفاده ی آزمایشی تدارک دیده شده بود به او تزریق شود و قابلیت های فیزیکی اورا به حدی فراتر از قابلیت های انسانی افزایش دهد. اما ماموریت بی مجوز برای نجات دوستی نزدیک عواقب سنگینی برای اسلید در بر داشت و منجر به اخراج او از ارتش شد.
پس از این واقعه اسلید لباسی مخصوص برای خود تهیه نمود و تحت پرسونای دث استروک به فعالیت خود ادامه داد؛ اسمی که هم اکنون عنوان بهترین آدمکش دنیای DC را نیز به دنبال خود دارد.
۹- میمون نقره ای (silver monkey) :
قاتلی بی رحم برای استخدام و عضو سابق
برادری قبیله ی مشت میمون (monkey fist) . در میان قبیله ی مشت میمون رتبه ی
میمون نقره ای بعد از میمون بنفش(لیدی شیوا) که در مرتبه ی اول قرار دارد
از بقیه ی مبارزان بالاتر است و قطعا مهارت های بدنی و دانشی او نیز از
همین قاعده پیروی میکند. بهترین مثال برای نشان دادن لیاقت او برای کسب این
رتبه اشاره به زمانی است که فرستاده شد تا برای آزمایش مهارت های خودش با
کانر هاوک مبارزه کند و او از این جدال پیروز در بیرون آمد؛البته کانر هاوک
در مبارزه ی دومی که با میمون نقره ای داشت موفق شد او را به سختی شکست دهد.
۸-کانر هاوک :
کاراکتری که بخاطر ارثیه ی درهم و برهمش(ژن های پدر و مادرش !) دوران کودکی سختی را گذراند و بلاخره بعد از مدتی به معبدی در دره ی ناپا فرستاده شد تا توسط موبدان معبد آموزش ببیند.
بدلیل دستکاری های ژنتیکی دکتر سیوانا کانر پا را از محدودیت های انسانی فراتر گذاشته و قابلیت های تقویت شده ای (برای مثال قدرت شفای کارآمد) را به او هدیه داده است.ترکیب این قدرت های با مهارت رزمی خارق العاده و قابلیت تقلید هرگونه شیوه ی رزمی از کانر را به یکی از بهترین مبارزان دنیای DC تبدیل کرده است.
۷-کنستانتین دراکن:
کسی که غم مسخره شدن توسط بچه های دیگر
را برای قد و قواره اش با کشتن و ارتکاب قتل فراموش کرد. با ادعای اینکه او
هیچ مشکلی در بزرگ شدنش نداشته بدون شک میتوان اورا پدیده ای بینظیر در
هنر(!) قتل دانست.لازم به ذکر است که وی کشتن را یک شغل هنری می داند و
برای دانستن سطح مهارت او میشود به این مورد اشاره کرد که او دوبار کانر
هاوک را بدون هیچ سختی شکست داد.
۶-ببر برنزی:
پسری که والدینش را از توسط یک معتاد از دست داد و بعدها خودش شخصا قاتل مذکور را به ضرب چاقو به قتل رساند.
بنجامین ترنر جوان که از خشم خود ترسیده بود به دنبال معلمی برای یاد گرفتن نحوه ی کنترل این خشم میگشت که در نهایت با پیدا کردن او- سنسی و تمرین دیدن در کنار افرادی همچون ریچارد دراگون درمان مشکل خود را یافت.
۵-کاساندرا کین :
دختر لیدی شیوا و دیوید کین که از بچگی ایزوله بوده و از هر انسانی دور بوده است و در نهایت توسط زبان احساسات و خشونت پرورش یافت.
نحوه ی بزرگ شدن او به او کمک میکند تا هرگونه حرکت فیزیکی را بخواند و مانند مادرش قابلیت پیش بینی تمام ضربات حریف را داشته باشد و آنرا پیشاپیش بداند.
جدای از این قابلیت کاساندرا تعداد زیادی از شیوه های مبارزه را بلد است و حتی چند شیوه ی مبارزه را خود ابداع کرده است. همه ی این توصیفات به اضافه ی یک پیروزی در مقابل لیدی شیوا اورا به یکی از مرگبارترین مبارزان دنیای DC تبدیل کرده است.
۴-بروس وین/بتمن :
یک کودک یتیم شده ی دیگر مانند ببر برنزی
ولی با فرقی بسیار چشمگیر ؛این کودک در دنیایی آرمانی و بسیار زیبا که توسط
دیوارهایی به نام مارتا و توماس وین محافظت میشد زندگی می کرد ولی با مرگ
این دو،این دنیا به کابوسی دائمی برای این کودک تبدیل شد. پس بروس وین
تصمیم گرفت تا با وقف کردن زندگی خود برای رسیدن به کمال قابلیت های ذهنی و
جسمی و نجات دادن بی گناهان از این کابوس بیدار شود.
بروس تحت نظر اشخاصی مانند: ریچارد دراگون،لیدی شیوا و دیوید کین آموزش خود را گذرانده است و ترکیب این مهارت های رزمی با نبوغ او، اورا به کابوسی برای هر مبارز تن به تن تبدیل کرده است.
۳-لیدی شیوا :
از نظر بعضی مرگبارترین قاتل دنیای DC،ساندرا ووسان، استاد بسیاری از شیوه های رزمی است و قابلیت پیش بینی تک تک حرکات و ضربه های حریف خود را دارد و همین کفایت می کند که بگوییم با تک تک کسانی که در لیست فوق قرار دارند مبارزه کرده است و تک تک آنهارا شکست داده است. به گفته ی بتمن او شاید بهترین مبارز زنده در کل دنیا باشد.
۲-ریچارد دراگون:
ریچارد دراکونوسکی سابقا چیزی بیشتر از دزدی خرده پا نبود ولی بعد از به سرپرستی گرفته شدن و آموزش دیدن تحت نظر او – سنسی در کنار دوستش بن ترنر(ببر برنزی) تبدیل به یکی از برترین مبارزان دنیا شد. او حتی لیدی شیوا را دوبار شکست داده است.
ریچارد دراگون در طی این سالیان مربی و معلم تعدادی از بهترین مبارزان دنیای دیسی همچون بتمن،باربارا گوردون،نایت وینگ،بلک کنری،کانر هاوک،هانترس و حتی لیدی شیوا بوده است.
۱-کاراته کید:
یک رزمی کار جوان و عضوی از لژیون ابرقهرمانان !
ول آرمور استاد تمامی سبک های مبارزه شناخته شده تا قرن سی و یکم است. او به قدری در هنرهای رزمی پیشرفته است که میتواند به کمک مهارت هایش مانند کریپتونی ها یا داکسامیتی ها پرواز کند و نقطه ضعف هر گونه بنا،سازه یا انسانی را پیدا کند و حتی با موجوداتی در سطح قدرت سوپرمن درگیر شود و پیروز بیرون آید.مطالب مرتبط با موضوع
معرفی کاراکتر راس الغول
راس شیطان
رأسالغول حدود ۷۰۰ سال پیش در یک قبیله عشایر نشین که در سرزمین عربستان زندگی میکردند، به دنیا آمد. او در دوران نوجوانی، شیفته علم شد اما به علت کوچ قبیلهاش نتوانست به مطالعه علوم مختلف بپردازد. رأس بعد از کوچ قبیلهاش تصمیم میگیرد که از خانوادهاش جدا شود و قبیله را ترک کند تا راهی شهرهایی شود که بتواند در آن جا به مطالعه و کشف علوم بپردازد. رأس بعد از فراگیری چندین علم، پزشک شد و سپس با عشق زندگی خود، «سورا Sora» ازدواج کرد. رأس که عاشق کشف رمز و راز علوم بود، در یکی از اکتشافات خود به طور ناگهانی «چشمهی لازاروس Lazarus Pit» را پیدا میکند، گودالی که آب آن شفا بخش بوده و میتواند مرده را زنده کند و بدترین زخمها را درمان کند. بعد از این که رأس موفق به کشف گودال شد متوجه شد که در شهر، شاهزاده مجنون و دیوانه شهر در شرف مرگ است. رأس که از جنون او خبر نداشت برای نجات شاهزاده، او را درون گودال لازاروس قرار میدهد. او بعد از لحظاتی از چشمه بیرون میآید اما به دلیل جنونی که داشت سورا، همسر رأس را خفه میکند و او را به قتل میرساند. بعد از این اتفاق روند تکاملی رأس به سوی یک قاتل حرفهای آغاز میشود.
تکامل شخصیت
بعد از مرگ سورا، پادشاه که رأس را مقصر جنون پسرش و مرگ همسر رأس میدانست، دستور داد که رأس را دستگیر کنند و همراه با جسد همسرش درون زندان بیاندازند. اما بعد از مدتی رأس توانست به کمک پسر یک پیرزن از زندان فرار کند. بعد از این که او از زندان فرار کرد، تلاش کرد تا با استفاده از گودال لازاروس همسر خود را به زندگی بازگرداند اما موفق نشد زیرا زمان زیادی از مرگ او گذشته بود. اتفاقی که برای سورا افتاد کاملا رأس را نابود کرد و او هر لحظه به فکر انتقام مرگ همسرش بود. رأس همراه با پسری که او را از زندان نجات داد راهی قبیلهی خود شد. بعد از رسیدن به قبیله، رأس از عموی خود که رئیس قبیله بود درخواست کرد که به او کمک کند تا انتقام مرگ سورا را از پادشاه بگیرد. عموی او درخواست رأس را میپذیرد و برای کشتن پادشاه توطئه میچینند. رأس که کاملا بر علم پزشکی چیره بود، ویروسهای مرگآور زمان خود را خوب میشناخت. رأس پارچههایی را به یکی از کشندهترین ویروسهای موجود آلوده میکند و به عنوان هدیه برای شاهزاده میفرستد. شاهزاده با استفاده از پارچهها بیمار شد و پادشاه برای درمان او به دنبال رأس میگشت. پادشاه با پیدا کردن رأس به او دستور میدهد تا پسرش را درون گودال لازاروس قرار دهد اما رأس به خاطر کینهای که از شاه و پسرش داشت خواسته او را قبول نکرد و هردوی آنها را به قتل رساند و اینگونه انتقام همسرش را هم گرفت. در نهایت رأس به تمام افراد قبیلهاش دستور میدهد تا تمام شهر را به خاک و خون بکشند. بعد از کشتن تمام افراد توسط افراد و پیروان رأس چیزی جز جسد مردم و خرابهی خانهها باقی نمانده بود. رأس با دیدن این قتل عام با غم و اندوه فراوان پیش خود گفت: “آیا این است سرنوشت زمین؟” مدتی بعد از این ماجرا، رأس برای خود عنوان «رأسالغول» به معنی سر شیطان یا رهبر شیطان برگزید. (لازم به ذکر است که به دلیل وجود صورتی فلکی با نام رأسالغول ترجمه سر شیطان بهتر است.) رأسالغول در محلی به نام «ووداستاک Woodstock» با زنی دورگه، چینی و عربی، آشنا میشود و با او ازدواج میکند که ثمره این ازدواج تولد دختری به نام تالیا است.
خط داستانی
خیزش انجمن قاتلان و پادشاهی رأسالغول
رأسالغول تصمیم میگیرد تا به سفر در دنیا بپردازد و از شهرها و کشورهای دنیا دیدن کند. رأسالغول و عمویش و آن پسرک که ناجی رأس از زندان بود، همگی با استفاده از چشمه لازاروس توانستند سالیان سال زنده بمانند. در یکی از همین سفرها، در شهر لندن پسر جوان شروع کرد به نوشتن درمورد راز و رمز گودال لازاروس. رأسالغول وقتی که متوجه کار او شد بسیار خشمگین شد و او را از این کار منع کرد اما پسر با پافشاری بر کارش، خود را به کشتن داد. پسر جوان و رأس باهم درگیر شدند و در نهایت رأس توانست او را به قتل برساند. رأس بعد از مبارزه با پسر ضعیف شد و برای این که دوباره نیروی خود را به دست آورد پا به گودال لازاروس میگذارد. هنگامی که او به لندن بازمیگردد متوجه میشود که عمویش تمام سوابق تاریخیش درمورد لازاروس را به سرقت برده است. رأس با ادامه دادن سفر خود، توانست در کشورهای مختلف هنرهای رزمی و شمشیرزنی را بیاموزد و درنهایت خود به استادی توانا تبدیل شد. بعد از فراگیری علوم و فنون رزمی رأس متوجه شد که جرم و جنایت انسانها باعث نابودی زمین است پس با تشکیل سازمانی تحت عنوان «انجمن قاتلان League of Assassins» برای نابودی عدهی زیادی از انسانها آماده شد. او با تأسیس این انجمن به پادشاهی تبدیل شد که از سایهها بر دنیا حکمرانی میکند و برای آیندهی ساکنان زمین تصمیم میگیرد!
عقیدهی رأسالغول و دیدگاه تیرهاش به دنیا او را بدل به شیطانی کرد که معتقد است بخش اعظمی از انسانها مانند ویروس هستند و جز تباهی چیزی برای کرهی زمین به ارمغان نمیآورند پس بهترین راه برای رهایی از آنها، قتل عام آنهاست. رأسالغول تا به امروز برنامههای زیادی برای نابودی بشر ترتیب دیده است، برای مثال او «شهر گاتهام Gotham City» را نماد جرم و جنایت میداند و میخواهد که تمام ساکنان آن را به قتل برساند برای همین ویروسی به نام «البولا Elbola» را در شهر گاتهام پخش میکند اما بتمن توانست در نبرد با او، او را شکست دهد و او را از رسیدن به اهدافش باز دارد. رأس همچنین با «بین Bane» متحد بود و حتی او را وارث پادشاهی خود میدانست اما تالیا، دختر او با این تصمیم رأسالغول مخالف بود.
نبرد با شوالیهی تاریکی
وقتی که تالیا درگیر عشق بتمن بود، رأس بتمن را برای جانشینی خود مناسب دید. به همین منظور او تصمیم میگیرد تا هویت پنهان بتمن را پیدا کند. رأس با تکیه بر هوش خود نتیحه گرفت که بتمن همان بروس وین است. رأس توانست غاربتمن را ردیابی کند. رأس پیش بتمن میرود و به او میگوید که دخترش و رابین توسط یک غریبه ربوده شدهاند. بتمن بعد از مدتی متوجه میشود که اینها همه نقشه و توطئهی رأس بوده است. بعد از این رأس به بتمن میگوید که تو باید وارث و جانشین من شوی اما بتمن درخواست رأس را رد میکند و میگوید که هدف سازمان تو نسل کشی است و من نمیخواهم که بخشی از آن باشم. بعد از این که بتمن درخواست رأس را نپذیرفت، بتمن تبدیل شد به دشمنی برای رأسالغول و انجمن قاتلان!
دختر دیگر
در قرن ۱۸ وقتی که رأسالغول به روسیه سفر کرد، در آن جا ازدواج کرد که ثمرهی این ازدواج دختری به نام «نیسا رعتکو Nyssa Raatko» بود. مادر نیسا داستانهای عاطفی و جذابی در مورد رأسالغول برای نیسا تعریف میکرد که همین باعث شد نیسا مصمم شود که پدر خود را پیدا کند. بعد از جستوجوهای فراوان، نیسا بالاخره توانست مقر پدر خود را در شمال آفریقا پیدا کند. رأسالغول با دیدن او بسیار خوشحال شد و تحت تأثیر قرار گرفت و او را شایسته یک مقام بالا در سازمان خود دید. اما این سازش نیسا با رأسالغول خیلی دوام نیاورد و بعد از مدتی نیسا به مخالفت با آرمانهای رأسالغول و سازمانش پرداخت و تصمیم گرفت که آن جا را ترک کند. رأسالغول گمان میکرد که سالهای بعد نیسا همراه با فرزندان خود بازمیگردد تا جانشین او شوند اما نیسا این تصمیم را نگرفت و رأسالغول نیسا را طرد کرد. در طول دوران جنگ جهانی دوم، رأسالغول با نازیها متحد بود و این درحالی بود که نیسا و خانوادهاش در یک اردوگاه متروکه بودند و نظامیان از آنها کار میکشیدند. رأسالغول که از وجود دخترش در اردوگاه خبر داشت به او کمک نکرد و او را در حالی که تمام اعضای خانوادهاش کشته شده بودند و خودش به شدت شکنجه میشد رها کرد و اینگونه نیسا از رأسالغول متنفر شد و کینه او در دلش باقی ماند.
بعد از این که رأسالغول، نیسا را در اردوگاه رها کرد و به او و خانوادهاش کمک نکرد، نیسا شروع به توطئه علیه پدرش کرد. نیسا بعدها با خواهر ناتنی خود، تالیا آشنا شد اما در واقع این نقشهی انجمن قاتلان بود که نیسا توسط تالیا شستشوی مغزی شود تا سوپرمن را به قتل برساند و امید را از مردم جهان بگیرد. اما بتمن از این نقشه باخبر شد و جلوی نیسا و انجمن قاتلان را گرفت. با این حال وقتی نیسا به حال اولیه خود بازگشت هم هنوز پدزش را به خاطر اتفاقات جنگ جهانی دوم نبخشیده بود اما رأسالغول به نیسا میگوید که اتفاقات جنگ همگی بخشی از نقشهی او بوده است! از آن جا که تالیا و نیسا عقاید و هدفهای رأسالغول را قبول نداشتند، رأس به آنها گفت که او با کشته شدن و مرگ مشکلی ندارد. سپس نیسا با فرو کردن شمیشر در قلب رأسالغول او را میکشد و هردو خواهر به رهبری انجمن قاتلان رسیدند. بعدها انجمن در برابر بتمن اعلان جنگ میکند و تالیا به بتمن میگوید که دیگر او را دوست ندارد، اما تالیا از بتمن درخواست میکند که جنازه رأسالغول را به دوردستها ببرد و آن را بسوزاند تا رأس دیگر نتواند به زندگی برگردد!
بازگشت
تالیا پسرش، دیمین را به استرالیا برد تا تاریخچه رأسالغول را با کمک خدمکارش «شبح سفید White Ghost»، به او بگوید. اما شبح سفید تلاش میکرد تا از بدن دیمین به عنوان میزبان برای بازگشت رأسالغول استفاده کند. اما بتمن باردیگر با فهمیدن این نقشه، مانع آن شد و شبح سفید را شکست داد. بعد از این که شبح سفید از بتمن شکست خورد، اتفاقی درون گودال لازاروس افتاد و رأسالغول توانست در بدنی جدید به زندگی بازگردد، اما چون او زخمی بود روح رأسالغول را نمیپذیرفت و رأس نیاز به بدنی جدید داشت. رأسالغول بدن دیمین را برای بازگشت انتخاب کرده بود اما دیمین درخواست او را قبول نکرد و با گفتن این اتفاق به بتمن او را از نقشهی رأسالغول برای بازگشتش به زندگی باخبر ساخت. در همین حال، رأسالغول برای برگشتن به حیات و گرفتن کنترل دوباره انجمن قاتلان از دست سنسی هر کاری میکند. رأسالغول رابین و دیمین را میرباید و بتمن را بر سر دو راهی انتخاب قرار میدهد. رأس با این کار میخواهد که بتمن بدن جدیدش را از بین دیمین و رابین انتخاب کند. اما این نقشهی رأسالغول هم شکست میخورد. رأس که دیگر چارهای ندارد به اجبار در بدن فردی دیگر دوباره متولد میشود. او بزودی به سمت شهر گاتهام میرود و به بتمن میگوید که پایگاه عملیاتی انجمن قاتلان را در گاتهام بنا میکند!
بتمن با تکیه برهوش خود به سرعت مکانی را که رأسالغول در آن بود را پیدا کرد. رأسالغول که چندینبار مغلوب بتمن شده بود با او به جنگ پرداخت، اما طی نبردی سخت بتمن پیروز میشود و رأس را با هویت جعلی و لباس مبدل به «تیمارستان آرکهام Arkham Asylum» منتقل میکند. او به مسئولان تیمارستان میگوید که او دچار اختلال شخصیت چندگانه است. بتمن باردیگر به افراد تیمارستان میگوید: “او ادعا میکند که سوپرمن و عیسی مسیح است و حتی میگوید که رهبر میلیونها نفر قاتل حرفهای در جهان است!” و بعد از اینکه این نکات را به آنها گفت تذکر داد که مراقب او باشند و از داروهای مسکن قوی برای مهار او استفاده کنند! اما این روش بتمن برای نگهداری رأسالغول مناسب نبود، زیرا او بعد از مدتی از تیمارستان آرکهام فرار کرد. او بازگشت و باردیگر کنترل انجمن خود را به دست آورد و خود را برای ایجاد مقر در گاتهام آماده کرد. رأسالغول که اینبار نمیخواست از بتمن شکست بخورد شروع به جاسوسی از یاران بتمن و حتی ابرقهرمانان دیگر کرد، تا مطمئن شود که شایعه مرگ کارآگاه حقیقت دارد یا خیر. او همچنین تلاش میکند تا «دیک گریسون Dick Grayson» را تحت فشار قرار دهد تا نتواند به بتمن کمک کند برای همین یک گروه از نینجاهای حرفهای برای دستگیری دیک به شهر میفرستد. اما دیک تمام نینجاها را شکست میدهد و بعد از صحبتی کوتاه با رأسالغول، هردو به توافق میرسند که ملاقاتی با یکدیگر داشته باشند.
در طی این ملاقات، رأسالغول دربارهی مرگ خانوادهی دیک و بروس با دیک صحبت کرد، اما دیک که حرفهای رأس را قبول نداشت با عصبانیت پناهگاه رأس را ترک اما رأس با پرتاب یک تیغه شمشیر نبردی را با دیک شروع کرد. دیک که از مرگ بروس خشمگین بود میتوانست رأس رو باب میل خود رأسالغول شکست بده. رأس شمشیر را به عنوان یادگاری به دیک میدهد که یادآور گذشتهی آنها باشه. اما دیک پیشنهاد او را رد میکند و به رأس میگوید که آن را پیش خود نگه دار تا یادت بماند که ما به هم میرسیم! بعد از این صحبت دیک با رأسالغول، رأس احساس میکند نقشهاش تکمیل شده و یکی از سرکردههای خود را مامور میکند تا شمشیر رو برای دیک،کارآگاه جدید، تا وقتی که برگردد در غار بگذارد!
علاوه بر دیک، رأسالغول با «تیم دریک Tim Drake» که درحال حاضر تحت هویت «رابین قرمز Red Robin» شناخته میشود که کل اروپا را برای اثبات این که بروس زنده است و فقط گم شده نیز ملاقات کرد. رأس به تیم پیشنهاد میدهد که به انجمن قاتلان بپیوندد و با رأس همکاری کند، تیم نیز پذیرفت و به او ملحق شد! تیم برای اثبات این که بروس زنده است به بیابانهای عراق نیز سفر کرد. بعد از مدتی، رأسالغول تحت حملهی رقیب خود به نام شورای عنکبوت قرار گرفت که اکثز مردمانش توسط این سازمان قتل عام شدند و تیم نیز نزدیک بود در یکی از این حملات جان خود را از دست بدهد.
بعد از ماجرای حملهی شورای عنکبوت به انجمن قاتلان، رأسالغول تیم دریک را رهبر گروهی میکند تا شورای عنکبوت را از بین ببرد و تیم که هدفش دسترسی به اطلاعات محرمانه رأسالغول و نابودی پایگاههای انجمن قاتلان بود، این مسئولیت را قبول کرد. تیم توانست ضربهی محکمی به انجمن بزند که همین موضوع باعث شد رأسالغول به تیم وعدهی انتقام دهد و به او گفت: “همانطور که تو میراث من را نابود کردی، من هم میراث بروس وین را نابود خواهم کرد!” رأسالغول برای انتقام از تیم اقدام عجیبی میکند. او با تیم ملاقات میکند و به او میگوید که قاتلانی برای کشتن دیک گریسون، دیمین وین، «استفانی بروان Stephanie Brown»، «آلفرد پنیورث Alfred Pennyworth»، «سلینا کایل Selina Kyle»، «اوراکل Oracle»، «ویکی ویل Vicky Vale»، «جیم گوردون Jim Gordon»، «لوسیوس فاکس Lucius Fox» و «جولی مدیسون Julie Madison» گماشته است، اما تیم با کمک دوستان خود آنها را پنهان کرد تا از خطرات احتمالی رأسالغول در امان باشند. تیم از نقشهی رأسالغول باخبر میشود. هدف رأسالغول از این اقدامات این بود که با استفاده از منابع مالی عظیم بروس وین، بتواند سازمان و لیگ قاتلین را دوباره احیا کند! لوسیوس فاکس نیز که از هدف و نقشهی رأسالغول مطلع شد، تمام اموال بروس را به نام تیم دریک کرد تا او بتواند از این اموال نگهداری کند که به دست رأسالغول نیفتد. رأسالغول اینبار هم شکست خورد و نتوانست اهداف خود را عملی کند، او بازگشت اما بازگشتی با شکست!