- سه شنبه ۲۰ مهر ۹۵
- ۱۹:۴۴
اعضای خانواده علیرضا صلحی پزشک اصلاح طلب تبریزی جان باختند.
مرگ خانواده دکتر صلحی با غذای مسموم
بهنام نیکزاد از فعالان سیاسی تبریز و از دوستان این پزشک به خبرنگار ایلنا میگوید ظاهرا فردی به درمانگاه دکتر صلحی مراجعه کرده و پس از پرسیدن تعداد اعضای خانواده دکتر برای ایشان غذای نذری برده و احتمالا فوت افراد به علت خوردن غذای مسموم بوده است.
مرگ خانواده دکتر صلحی به خاطر غذای مسموم
او میگوید متاسفانه مادربزرگ و همسر دکتر صلحی فوت کردهاند و پدر و مادر ایشان در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان تحت نظر هستند. برادر ایشان نیز که پیش از این مرخص شده بود دوباره در بیمارستان بستری شده است.
دکتر علیرضا صلحی از فعالان سیاسی آذربایجان شرقی و عضو حزب اتحاد ملت بود که شهرتش به خاطر تجویز نسخههای خوش خط و توصیه به گوش دادن صدای شجریان به جای مصرف دارو بود.
محمد تیموری رئیس منطقه آذربایجان شرقی حزب اتحاد ملت نیز با انتشار بیانیهای مرگ خانواده پزشک تبریزی را تسلیت گفته است.
پزشک متعهد جناب آقای دکتر صلحی
درگذشت مادر بزرگ
مهربان و همسر گرامیتان همزمان با ایام سوگواری سالار شهیدان موجب تالم و
تاثر عمیق شد. ضمن عرض تسلیت از درگاه خداوند رحمان برای آن مرحومان مغفرت و
برای جنابعالی و بازماندگان صبر عظیم مسئلت میکنیم.
مسمومیت و فوت اعضای خانواده دکتر معروف و خوش خط تبریزی به دلیل خوردن غذای نذری مسموم!
مطالب مرتبط با موضوع
ثریا ابراهیمی معشوقه معروف استاد شهریار درگذشت +عکس
ثریا ابراهیمی (پری) معشوقه معروف استاد شهریار در آمریکا درگذشت.
شعر معروف استاد شریار برای معشوقه خود ثریا ابراهیمی
وقتی شهریار معشوقهاش را در سیزده بدر دید
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونینجگرم
خون دل میخورم و چشم نظر جام
جرمم این است که صاحب دل و صاحبنظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بیسیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والاگهرم