- دوشنبه ۲۰ دی ۹۵
- ۱۵:۲۶
نسخه
تهیهکننده "قاتل اهلی" را، بعد از همه این جنجالها و داستانها، و بحث
بین مسعود کیمیایی کارگردان و منصور لشکری قوچانی تهیهکننده دیدم، و با آن
چه انتظار داشتم، متفاوت بود. این نسخه 90 دقیقهای، دقیقتر از کیمیایی
چند سال اخیر داستان تعریف میکند، و سیاسیتر از آنای بود که انتظار
داشتم. یک ماجرای چند شاخه، با محوریت یک نیروی امنیتی سابق، که حالا وارد
بازار شده، و درگیر فرزندها و فرزندخواندههایش است. "شاه لیر" مسعود
کیمیایی است، با همه محدودیتهایش. سلطانی، احاطه شده در پولشویی و فساد
اقتصادی. از بهترین فیلمهایش نیست، اما منسجم است، و سکانس بزرگ ندارد،
اما از صحنههای خندهدار هم خبری نیست. قرار نیست منتظر "رد پای گرگ"
باشیم، اما با "متروپل" هم سروکار نداریم. از مونولوگهای طولانی شخصیتها
با خودشان (و نه با تماشاگر سینما)، خیلی نمیبینیم و سکانسهای فیلم،
سریعتر و دوندهتر از آنای بودند که انتظارش را داشتم. بحث فساد و
پولشویی رخنه کرده در قلب جامعه امروز، در "قاتل اهلی"، فقط یک ایده سیاسی
تزیینی نیست. اما فیلمساز خیلی شعار نمیدهد و برعکس آثار سالهای اخیر،
مسیر قصه را، قربانی افاضات و اضافات معمول نمیکند. یک صحنه خیلی خوب
درگیری روی پلههای یک ساختمان بلند هم دارد.
مسعود کیمیایی البته، همچنان به بروز خودش راضی نمیشود. قلب کیمیایی نه با
میانسال مذهبی سابقا امنیتی رانتدار درگیر ماجراهای اقتصادی است (پرویز
پرستویی فیلم، هر چند که فیلمساز، سعی میکند تحویلاش بگیرد)، نه با پسر
موزیسینی که آوازهای اعتراضی میخواند و با دختر قصه قرار میگذارد (پولاد
کیمیایی فیلم، هر چند که کارگردان ما، دوست دارد به او نزدیک باشد). خود
کیمیایی، اما با امیر جدیدی قصه است، "پسر"ی که حالا بنز سوار میشود، اما
برای رانندههای کامیون عروسی میگیرد، و همه سعیاش را میکند تا پای مرگ،
حرمت نان و نمکای را که با شخصیت اصلی خورده حفظ کند. صاحب انگیزه شخصی،
که امیدوار است مسیر فردیاش، با خیر عمومی، در یک طرف باشد. کیمیایی،
بازیگرها و کاراکترهایی را که دوست دارد، از راه رفتنشان فیلم میگیرد، و
با جدیدی فیلماش هم، همین معامله را کرده است. مطابق معمول، با استفاده از
شخصیتهای دیگر و در دل سکانسهای دیگر، سعی کرده روی آن چه دوست دارد خاک
بپاشد و پنهاناش کند. اما خوشبختانه، این اتفاق به تمامی نیفتاده است. به
این اضافه کنید دو ترانه کم و بیش شنیدنی، که پولاد اجرا میکند.
مشکل اصلی فیلم البته رویکرد قصه به شخصیت اصلی داستان، جلال سروش (پرویز
پرستویی) است. (اسماش هم شبیه این اسمهای مستعار است.) ملغمهای است: یک
مامور سابق، که مدام دعا میخواند و ذکر میگوید و انگشتر عقیقاش را نشان
میدهد، اما به شکل مشکوکی، به سرعت خیلی پولدار شده و فرزنداناش هم حال و
روز موجه و درستی ندارند. از قانون حرف میزند، اما جا به جا از رانتاش
استفاده میکند. ظاهرا شخصیت اصلی است، اما دوربین فیلمساز، حتی وقتی خودش
نمیخواهد، به سمت سیاوش مطلق (امیر جدیدی) برمیگردد. (اسم این یکی هم،
البته متاسفانه، شبیه اسمهای مستعار است.)
"قاتل اهلی" فیلم بزرگ کیمیایی نیست. اما این نسخهای که من دیدم، اثر جمع و
جور و شستهرفتهای است که میشود قصهاش را دنبال کرد، نکتههایی را
گرفت، و اگر بتوانیم تناقضهای موجود در شخصیت اصلی را کنار بگذاریم
(رانتخوار مهربانی که قرار است آدم خوب قصه باشد!) بخشهایی از آن را دوست
داشت. نسخه تهیهکننده "قاتل اهلی" که من دیدم، صاحب انضباطی است که به
نفع فیلم تمام شده. کاش این اتفاق زودتر میافتاد. ذهن هنرمند، در دهههای
گذشته، نیازمند چنین انضباطی بود. حیف که تحتتاثیر و در خدمت جریانهای
دیگری قرار گرفت، از جمله خودآگاه مخربی که متاسفانه، بیشتر از هر ناظر
بیرونی دیگری، لحظه به لحظه به او گفته، آدمی که دوست داشته، یک "لات
بیسروپا" است، و نه بیشتر. منافع و امتیازات به کنار، هنرمندی که خودش را
نشناسد، برای خود ماندن، بیش از همیشه باید منتظر لحظههای کوتاه، بماند.

