- سه شنبه ۱۲ بهمن ۹۵
- ۱۳:۵۹
چراغهای ناتمام (مصطفی سلطانی)
اولین ساخته سلطانی – که پیش از این تجربههای متنوعی در سینما داشته – داستان نویسندهای درونگرا به نام جلال – با بازی مجید صالحی – است که دچار بحرانی درونی در زمینه نوشتن شده اما حاضر نیست قلماش را به خواست ناشران سرمایهداری که از او انتظار حرکت طبق مد روز را دارند بفروشد. تا این که با پیشنهادی مواجه میشود که شرایط او را به تدریج تغییر میدهد. سلطانی برای نمایش بحران درونی جلال، از شیوهای مبتنی بر استفاده از نریشن و نمایش عینی ذهنیات او بهره میگیرد. اما نتیجه، فیلمی عذابآور است. به نظر میرسد باز هم مثل بسیاری از فیلمهای ایرانی، شعار بر درام ارجحیت داشته است. به همین دلیل پتانسیلهایی که برخی از سکانسها به وجود میآورند به نفع شعار دادن کنار گذاشته میشود. به عنوان مثال در یکی از سکانسهای فیلم که به حضور جلال و خانوادهاش در خانه مدیر چاپخانه – که گویا شوهرخواهر جلال هم هست – میگذرد، بحث مال حرام پیش میآید و خواهر جلال با شنیدن آن بهتزده میشود. این تأکید بر چهره خواهر جلال، این حس را به وجود میآورد که با مقدمهای برای شکلگیری یک بحران فامیلی روبهرو هستیم. اما سکانس تمام میشود تا کارکردی بیش از اشاره به بحث نظر جلال در مورد مال حرام نداشته باشد. پس حضور خواهر جلال در فیلم قرار بوده چه تأثیری داشته باشد و اساساً حذف این سکانس به کجای فیلم ضربه میژد؟ از سوی دیگر، بعد از گذشت چیزی حدود 40 دقیقه از فیلم، تازه سر و کله یکی از شخصیتهایی در فیلم پیدا میشود که جلال قرار است درباره او ببیند و ماجرای زندگی او را از دریچه ذهن جلال میبینیم؛ ماجرایی که بعد از چیزی حدود 20 دقیقه به کلی از فیلم حذف میشود و در نهایت مشخص نمیشود که علت تمرکز بر این ماجرا دقیقاً چه بوده است. پایان فیلم هم که با آن نشانههای شدیداً گلدرشتاش، در حکم تیر خلاص ظاهر میشود. همه این تلاشها برای انتقال «پیام» در فیلمی اتفاق میافتد که چیزی بیش از همان دوگانه کهنه «فقیر قانع – سرمایهدار حریص و بیشخصیت» نیست. شخصیت اصلی مثلاً تعهد دارد و حاضر نیست قلماش را بفروشد. ولی نمیتواند جلوی حرف منطقی همسرش مبنی بر این که باید پولی وجود داشته باشد تا فرزندشان بتواند میوه بخورد پاسخ قانعکنندهای ارائه دهد و تازه بعد از چند دقیقه از این شاکی میشود که «آدم انتظار ندارد بعضی حرفها را از سوی عزیزانش بشنود». او جوری رفتار میکند که انگار بابت بحران روحیاش و ناتوانیاش در نوشتن از تمام اطرافیان خود طلبکار است و فیلم هم اوضاع را جوری نشان میدهد که انگار چند ناشر خونخوار میخواهند او را به دام «مد مبتذل روز» بیاندازند. میتوان سلطانی را به خاطر محافظهکار نبودن در اجرا ستایش کرد. چراغهای ناتمام نه یکی از خیل فیلمهای آپارتمانی این سالهای سینمای ایران است و نه فیلمی با لوکیشنهای محدود. سلطانی بیش از بسیاری از آثار سینمای ایران از لانگشات استفاده میکند و سعی میکند تصویر قابل درکی از جغرافیای وقوع حوادث ارائه دهد. اما این تمهیدات، وقتی با فیلمنامهای آشفته و دیدگاهی دمده طرف هستیم، فایدهای ندارند.