- پنجشنبه ۱۴ بهمن ۹۵
- ۱۳:۵۷
جنگ تخیلی در فیلم تخیلی
محمد مهدی شیخ صراف
نام
دریاچه ماهی یادآور کربلای 5 است. که آن هم بیشتر به محلی به نام کانال
ماهی در خاک عراق بازمیگردد. اما در کل فیلم فقط همین نام فیلم است که ما
را یاد آن عملیات می اندازد. وقتی در ابتدای فیلم صحبت از لو رفتن عملیات
با حضور شهدای غواص در این محور می شود به ما می فهماند که با یک عملیات
تخیلی در نقطه ای تخیلی مواجه هستیم چون کربلای 5 نه لو رفته بود نه یگان
غواص عمل کننده در آن حاضر بود. این تخیل در ترسیم کاراکتر اصلی فیلم هم
ادامه می باید و وقتی به اوج می رسد که به ماجرای تفحص هم می رسیم. کسی که
به فکر شهدا نیست اما کاش مسئولین کمیته جستجوی مفقودین این فیلم را ببینند
تا ازین پس جلوی چنین تصویرسازی های تخیلی از خود و همکارانشان در عملیات
های تفحص را بگیرند.
از
عملیات و شهدای مفقودالاثر که فاصله بگیریم می رسیم به یک فیلم سوررئال که
رضا روشن قهرمان آن مدام در مسیر مردی مومن و صاحب کرامت و یک روانپریش
موجی دور افتاده از جامعه در رفت و آمد است. هرچند بازی نادر فلاح بی نقص و
تاثیر گذار است اما متاسفانه دست آخر درپایان فیلم فرضیه دوم به پیروزی می
رسد. آن هم وقتی رضا روشن که روزی در بنیاد تعاون پیکر شهدا را سروسامان
می داده حالا در میان نماهای متعدد هلی شات در دریاچه ماهی تخیلی وسط آب می
رود و دنبال مین والمر نو صحیح و سالمی(!) می گردد که او را به رفقای
شهیدش برساند که قبلا خودشان را در یک عملیات لو رفته قربانی کرده اند و
معلوم نیست چرا به او گفته اند تمام این سالها ساکت باشد و باز معلوم نیست
چرا حالا او را به آنجا فراخوانده اند تا این مرگ احمقانه را برایش رقم
بزنند که نه تنها شهادت که حتی شهادت گونه هم نیست؟!
کار
وقتی بدتر می شود که قبل از این فرجام تخیلی قهرمان فهمیده ایم اسماء زن
باردار رضا او که برایش جای شهدا در نقشه های پرینت شده ابوالخصیب و شلمچه
را علامت گذاری می کند تا برای گروه تفحص بفرستد باز هم تخیلی بیش نبوده
است! هرچند این غافلگیری مخاطب در نوع خود جالب و خوش ساخت از آب درآمده
اما صرفا تکمیل کننده پازل تخیلات خانم فیلم ساز فیلم اولی است از فرایند
های یک جنگ تخیلی که راه به جایی ندارد. کار وقتی سخت می شود که نمی دانیم
این وسط همسر هنرمند شهید مفقودالاثر و پسر وکیل و دختر در آستانه طلاق را
که به ناگاه متحول می شوند را باید کجای دلمان بگذاریم!

وقتی جهانِ فیلم مسئله فیلمساز نیست!
حامد یامینپور
وقتى
فیلمنامه و شخصیت و موقعیتهایى که در آن روایت مىشوند توسط خود فیلمساز
فهم نشوند و فیلمنامه نیز توضیح درستی از موقعیت و پیشینهی شخصیتها بدست
ندهد، بنابراین بازیگران هم باید در یک سرگردانى ناگزیر ملغمهاى از
نقشهاى پیشین خود را اجرا کنند. اتفاقى که در فیلم "دریاچه ماهى" هم
افتاده است و این فیلم را به مسیرى اشتباه برده است.
فیلم
مىخواهد زندگى رزمندهاى را به تصویر بکشد که کرامت دارد و با عالمى
بالاتر از این دنیاى ظاهرى مرتبط است و میتواند غیب را ببیند. مسئله اى که
البته دردسرهایى را هم برایش به وجود آورده و رفتارهاى خارج از قاعدهى
حاصل از این مسئله او را تا پاى بازداشت موقت در جبهه هم مىبرد.
تصویر
کردن احوال معنوى انسانها مستلزم شناخت دقیق زندگى و رفتارهاى آنهاست.
رفتارهایى که البته شاید آن قدر که فیلمساز در "دریاچه ماهى" تخیل کرده
بروز ظاهرى نداشته باشند. اگر چه ما در این فیلم خیلى هم عمل معنوى ویژهاى
از حاج رضا(نادر فلاح) نمىبینیم و مشخص نمىشود این توجه ویژه به چه دلیل
به او شده و این احوال حاصل کدام طریقتاند. فیلم و فیلمساز از واقعیت
عوالم معنوی و صاحبان واقعی کرامت به قدری دورند که در اثر حاج رضا از سنین
کودکی صاحب کرامت است. بی هیچ دلیل و منطقی.
از
همین رو کارگردان با دادن آدرس غلط به مخاطب بیش از آن که یک فرد معنوى و
اهل سلوک را نشان دهد یک فرد بیمار به لحاظ روانى به تصویر مىکشد که جز
چند اکت نمایشى و زدن حرفهاى شاعرانه و شبهعرفانى و دیدن خواب چیز دیگرى
ندارد.
همین
تصویرها هم کافى است تا مخاطب نتواند با فیلم ارتباط مداومى داشت باشد و به
جهان متفاوتى که فیلمساز قصد نشان دادن آن را دارد وارد شود و این یعنى
همه چیز از نیت ساخت این فیلم تا این مجموعهى تصویرى به اکران درآمده هدر
شده به حساب میایند. فیلمی که بعد از "چراغهای ناتمام" مصطفی سلطانی باید
آن را دومین فیلم دفاعمقدسی شکستخورده جشنواره سیوپنجم دانست. آثاری
شخصیتمحور که هر دو از منطق بیبهرهاند و بگرفته از تخیل الکن سازندگان
آنها.
