هفته
نامه چلچراغ - فاضل ترکمن: نوشتن از بهزاد فراهانی در پرانتزهای فراوان و
گیومههای بسته، آسان نیست. بهزاد فراهانی که فقط افتخار فراهان نیست و پدر
هنرمند ایرانزمین است… در روزهای تلخی با استاد قرار گفتوگو گذاشتم؛ در
خانه تئاتر که طبقه پایین آن تولیدی پوشاک بچه بود! اما بهزاد فراهانی
عمیقا امیدوار است و شدیدا زندگی را دوست دارد.
او ناتور اشکها و لبخندهاست. آنقدر با ذوق و شوق از ایران و ایرانی حرف
میزند که فکر میکنی دارد «ایرانهخانم» رضا براهنی را میخواند. به چه
قشنگی… با صدایی رسا، قدرتمند و شجاع…
مواجهه اول من با بهزاد
فراهانی در بزرگداشت عمران صلاحی بود. سال 85 فرهنگسرای ارسباران. از تسلط
شما به ادبیات کلاسیک خبر داشتم، اما نمیدانستم ادبیات معاصر را نیز بهجد
دنبال میکنید.
فکر
میکنم اگر قرار باشد چند بازیگر ایرانی نام ببریم که به ادبیات فارسی
اشراف کامل دارند، شما درصدر قرار بگیرید. درباره همین بگویید. درباره ریشه
علاقه شما به ادبیات فارسی. به کتاب…
من
هفت ساله بودم که در محضر یک روحانی شریف مکتبخانه میرفتم. در مکتب همین
بزرگوار گاهی به ضرب چوب و گاهی به ضرب تهدید ما را وادار کرد که بخش
عمدهای از «گلستان» را حفظ کنیم. کتابهایی که در کنارمان میگذاشت و ما
میخواندیم، برای بچههای هفتساله نبود. مثلا کتاب فرهنگ لغت فارسی به
عربی ابونصر فراهی. «همی گوید ابونصر فراهی/ کتاب من بخوان گر علم خواهی.»
در هفت سالگی درواقع بخش عمدهای از قرآن را خواندیم اغلب بچهها بیشتر
سورهها را از بَر بودند. تمام اصول دین، فرعیات و همه اینها را خوب
خواندیم و به ضرب چوب هم خواندیم! بعد اواخر مکتبخانه بود که هشت سالم شده
بود و «کیمیای سعادت» محمد غزالی را گذاشتند جلویم. خیلی سخت بود و ما فکر
میکردیم اکتفا میشود که یکدفعه رسید به «جوامعالحکایات» و واویلا شد!