سینا ولی اله در 17 اکتبر 1976 در محله سیزده آبان تهران به دنیا آمد. پدر وی تراشکار بود و دو همسر داشت . سینا فرزند سوم و آخر خانواده است که از همسر دوم پدرش به دنیا آمده است. پدر سینا یک منزل دوطبقه داشت که هر کدام از همسرانش در یک طبقه زندگی می کردند و همین امر موجب شده بود تا همواره در خانه درگیری و دعوا بین دو همسر وجود داشته باشد. در چنین محیط پر تشنجی، سینا به هنر روی آورد و از سن هشت سالگی نقاشی های جذاب و زیبایی می کشید. موضوعاتی که وی برای نقاشی های خود انتخاب می کرد در بیشتر موارد موضوعات جنسی بود. وی از همان سنین کودکی علاقه شدیدی به مسائل جنسی داشت و همین علاقه باعث شد تا بتواند تصاویری استثنایی از اندام زنان زیبای عریان یا نیمه عریان خلق کند. در سن دوازده سالگی تابلوی زیبایی از بدن نیمه عریان سوفیالورن  کشید ولی پدرش که به لحاظ فرهنگی پایین بود این تابلو را دید و پاره پاره کرد و پس از آن به شدت سینا را تنبیه بدنی  کرد. همین امر موجب شد تا چشم چپ سینا کور شود و عمل جراحی که روی چشمش صورت گرفت به تخلیه چشم چپ او انجامید. این مساله ضربه سنگین روحی برای سینا بود و موجب شد تا برای همیشه از نقاشی متنفر شود. وی ادامه فعالیت هنری خود را در عرصه گویندگی و اجرا ادامه داد.

در سن هجده سالگی به کلاس های گویندگی رفت و از اساتید مهم او ناصر ممدوح و منوچهر والی زاده بودند. هم چنین وی به مدت یک سال در عرصه تئاتر فعالیت کرد ولی مجددا به کار گویندگی ادامه داد. در سن 23 سالگی توانست به عنوان گوینده برنامه رادیویی «هدف» در ایران فعالیت کند. اما دیری نپایید که به دلیل برقرار کردن رابطه با یکی از همکاران خانم و تولد فرزندی نامشروع که محصول این رابطه بود، از رادیو اخراج شد. همین مساله موجب شد تا نسبت به وضعیت حاکم بر ایران بدبین شود. وی در سن 25 سالگی در حالی که دانشجوی رشته مهندسی صنایع بود به دلیل فعالیت سیاسی با حراست دانشگاه مشکل پیدا کرد و در نهایت از دانشگاه انصراف داد. پس از انصراف از دانشگاه، با فردی به نام احمد زارعی آشنا شد و پس از مدتی متوجه شد که زارعی با مسعود رجوی و مجاهدین خلق در ارتباط است. زارعی سینا را با مسعود رجوی و ایده های مجاهدین آشنا کرد. پس از مدتی سینا از طریق سایبری با خود مسعود رجوی ارتباط برقرار کرد و به دلیل استعداد بالایی که در زمینه رسانه و گویندگی داشت، مورد توجه رجوی قرار گرفت. همین مساله موجب شد تا رجوی به او پیشنهاد خروج از کشور و تاسیس یک شبکه ماهواره ای را بدهد. سینا که به دلیل از دست دادن چشم چپ خود و تغییر چهره اش اعتماد به نفس خود را از دست داده بود و در عین حال پول لازم برای خروج از کشور و تاسیس یک شبکه ماهواره ای را نداشت، در ابتدا پیشنهاد رجوی را نپذیرفت اما مسعود رجوی این اطمینان را به او داد که کلیه هزینه های وی را تامین کند. هم چنین مسعود رجوی هزینه لازم برای پیوند چشم مصنوعی برای سینا ولی الله را پرداخت نمود. سینا ولی الله در سن 29 سالگی با حمایت مالی مسعود رجوی از کشور خارج شد و به ترکیه رفت. پس از سه ماه زندگی  در ترکیه و آماده شدن مقدمات زندگی وی در انگلستان به این کشور مهاجرت کرد. مسعود رجوی پس از ملاقات های مکرر با سینا، وی را به رابرت مرداک معرفی کرد تا دوره لازم جهت مدیریت رسانه را ببیند.  در همین زمان، سعد محسنی (که هم اکنون نیز از مدیران ارشد فارسی 1 است) به همراه سینا در کلاس های رابرت مرداک شرکت می کرد. در نهایت سعد محسنی و سینا ولی الله با حمایت رابرت مرداک و مسعود رجوی، شبکه ماهواره ای فارسی 1 را در مرداد 1388 راه اندازی کردند. اما پس از راه اندازی فارسی 1 مشکلاتی برای سینا به وجود آمد. زیرا وی با زنی انگلیسی ازدواج کرد اما پس از مدتی فهمید که همکار او در ایران که با وی رابطه برقرار کرده بود، فرزند نامشروع را سقط نکرده است. سینا فهمید دختری به نام مه دخت دارد که مادرش نیز حاضر به نگهداری از او نمی باشد در نتیجه تصمیم گرفت دخترش را به انگلستان بیاورد. اما همسر انگلیسی سینا، دختر اورا نپذیرفت و همین امر منجر به جدایی او از سینا شد. اما با همه این مشکلات سینا هم چنان با قدرت به زندگی خود ادامه می دهد و در کا رخود موفق است

نظر بهادر مولایی درباره خطای بهداد سلیمی در المیپیک

بهادر مولایی یکی از آینده های وزنه برداری ایران چند روز قبل از آغاز المپیک در تصادفی در جاده هراز به شدت آسیب دید وی همچنین پدر بزرگ خود را در این تصادف از دست داد. بعد از 40 روز از این اتفاق به دیدار مولایی در بابلسر رفتیم. او هنوز روی تخت است و اجازه راه رفتن ندارد.

*از روز انتخابی المپیک شروع کنیم. آن روز چه اتفاق هایی رخ داد که شورای فنی تو را خط زد؟

از هفته آخر اردوی کلای چای یک سری باند بازی و اتفاق ها در تیم رخ داد. دوستان سناریویی آماده کردند تا افراد مورد نظر خودشان را به المپیک ببرند و این اتفاق ها تا دقیقه 90 رخ داد. دوستان سناریو را چنان چیدند که زمانی برای اعتراض نباشد و تیم برای مراسم بدرقه برود.