- سه شنبه ۲۵ آبان ۹۵
- ۱۲:۰۶
میخواستیم قضاوت نکنیم
آیا این تعداد زن در یک نمایش نمیتوانست کمتر باشد، در عوض جزئیات بیشتری از زندگی آنها ببینیم؟
وقتی ما سراغ سوژه تجاوز رفتیم، واقعا برخلاف آن چیزی که در رسانهها برجسته میشود، تجاوز را تجاوز نگرفتیم. این دیدگاه من و نویسنده بود. تجاوز را استعارهای دانستیم مبنی براینکه اتفاقی در حال رخ دادن است. اگر میخواستیم به تجاوز به معنای خودش بپردازیم، باید یک کار ژورنالیستی میکردیم درحالیکه این چنین نبود. تنها چیزی که درمورد تجاوز به صورت مستند در نمایش استفاده کردهایم، شخصیت مرد ژلهای بوده که در حد یکی دو خط از آن اطلاعات استفاده کردیم. علت استفاده از این شخصیت هم به دلیل دراماتیک بودن این فرد و کاری بود که انجام داده است.
در نمایش«پنج ثانیه برف» به تهران بودن مکان نمایش تاکید شده است.
من به این دلیل که مشهدی هستم و نزدیک به 12سال است که ساکن تهران شدهام، خیابان ولیعصر و پارک وی به بالا برایم جای عجیب و غریبی است و در طراحی هم آن را لحاظ کردیم و این نقطه میتواند نمادی از تهران باشد.
تلاش شما در این نمایش بر این بوده که از برخی المانهای این خیابان برای دست یافتن به معنایی بیشتر استفاده کنید، مانند درخت چنار، درست است؟
بله، چنار صرفا نماد شخصیتها نیست، بلکه نماد شهرو شخصیت است. در خیابان ولیعصر چنارها هر کدام تاریخی دارند. زمانی که چنارهای خیابان ولیعصر را قطع کردند، به دلیل شخصیت و تاریخ داشتن این درختها سروصدای زیادی به پا کرد. همه آدمها خاطرهای دارند و این درختها میتواند خاطره باشد.
در نمایش«پنج ثانیه برف» به مشکلات زیادی اشاره کردهاید، اما انگار همه چیز کمرنگ است. چرا اینگونه مشکلات را بیان کردهاید؟
ما خیلی در مورد این مسئله حرف زدیم. دلمان نمیخواست مشکلات را بزرگ کنیم. همین حالا در خیابان با هر کسی صحبت کنیم مشکلات بسیار زیادی دارد، اما ما نمیخواستیم خیلی گل درشت مسائل را بیان کنیم. به این دلیل که تئاتر کار میکنیم، قرار نیست در نمایش همه چیز را بزرگنمایی کنیم. ما از مسائلی حرف میزنیم که من و شما و همه آدمهایی که در شهر زندگی میکنند آن را تجربه کردهاند. مشکلات عجیب و غریب نیست و ما هم انسانهای عجیبی نیستیم. ما عمدا اینطور عمل کردیم و اینگونه مشکلا را نمایش دادیم. حالا چقدر درست بوده یا نه، نمیدانم، ولی از دیدگاه خودمان درست بوده است.
کاراکتر رضا در نمایش «پنج ثانیه برف» که اعدام میشود در حالتی بینابینی قرار دارد. یعنی بعد از اعدامش نمیدانیم از این اتفاق خوشحال باشیم یا ناراحت. به نظر رضا در نقطه وسط ایستاده است.
رضا واقعا به زنها تجاوز میکند. مرد ژلهای هم در عالم واقعیت تجاوز میکرده است. اگر شما فکر میکنید اینطور به نظر میرسد که مخاطب نمیداند از اعدام رضا خوشحال باشد یا نه، از نظر من اتفاق بسیار خوبی افتاده است. ما میخواستیم تماشاچی هم دلش به حال رضا بسوزد هم احساس کند به هر حال او باید به سزای اعمالش میرسید. ما میخواستیم خودمان قضاوت نکنیم و اینکار را به مخاطب بسپاریم.
کاری که رضا کرده است وحشتناک بوده. چرا او را وحشتناک نشان ندادید؟
در متن به اندازه کافی وحشتناک است، اما در اجرا نخواستم او را خیلی عجیب و غریب نشان دهم. غیر از اینکه در نورپردازی و رنگ قرمز و افکتهای صوتی چیز دیگری وجود ندارد که بخواهیم به واسطه آن صحنه را ترسناک کنیم. من اصلا نمیخواستم به هیچ وجه قضاوت کنم شاید به همین دلیل به نظر میرسد رضا آنقدر که باید وحشتناک نیست. فضا باید وحشتناک باشد، نه عجیب و غریب و اگر وحشتناک نیست، من باید تغییراتی ایجاد میکردم.
با وجود تمام این مسائل فکر میکنید تهران جای خوبی برای زندگی است؟
پاسخ به این سوال خیلی نسبی است. نمیتوانم بگویم که تهران را دوست دارم یا ندارم. به هر حال یک سری مشکلات وجود دارد و در کنارش نکات مثبتی هم هست پس نمیتوانم به این سوال پاسخ دهم.
رویا تیموریان:
دلم به حال الناز میسوزد
چه ویژگیهایی در نقشتان را بیشتر دوست داشتید؟
مشابه شخصیت الناز را میتوانیم اطرافمان زیاد ببینیم. افرادی که شهری نیستند و با کارهایی مثل عوض کردن اسم و… میخواهند شهری شوند. پدر این زن خالکوب بوده و این زن هم تلاش میکند تاتو امروزی را یاد بگیرد و مدام میخواهد با دیدگاههای امروزی هماهنگ شود تا به درجات بالاتری برسد. این زن حامی فرزندش و قربانی آمدن به شهر است.
آیا دلتان به حال شخصیتی که بازی میکنید، نمیسوزد؟
بعضی وقتها خیلی دلم برایش میسوزد. رضا به زنان تجاوز نمیکرده، به دلیل مشکلاتی که داشته لباس قربانیها را پاره میکرده حالا شاید آن اتفاق هم میافتاده. در متن هم آمده که الناز مدتها با مردی رابطه نداشته و به این مرد علاقهمند شده است. این دو نفر پناه هم شدهاند. رضا به زنان تعرض میکرده.
فکر میکنید آثار هنری در بیان این معضلات در جامعه تا کجا میتوانند پیشروی کنند؟
من هیچ محدودیتی در کار هنری قائل نیستم و فکر میکنم هر هنرمندی میتواند حساسیتها و دغدغههایش را بیان کند، تئاتر یا فیلم بسازد و…
فکر میکنید این نمایش چه واکنشی را در مخاطبان بر میانگیزد؟
به این دلیل که در جامعه ایران و کل جهان مشکلات زیادی وجود دارد؛ کودکان کار، زنان بی سرپرست و آسیب دیده و… طبیعی است که بیان مشکلات اولویت است. این افراد در اجتماع آسیبپذیرترند و توجه بیشتری هم به چنین مسائلی میشود. فکر میکنم وقتی مردم این نمایش را ببینند با خودشان میگویند کاش بستر فرهنگی قویتر میشد، قوانین بهتری داشتیم تا کمتر شاهد چنین اتفاقاتی باشیم.
فرشته صدرعرفایی:
از خودمان شروع کنیم
در مورد ویژگیهای شخصیت خود در نمایش «پنج ثانیه برف» بگویید.
شخصیتی که بازی میکنم، مادری است سرپرست خانواده و صاحب یک دختر. زندگی را با رانندگی تاکسی میگذراند. طی یک سالی که مسافری را میبرده و میآورده، برایش حسی عاشقانه نسبت به آن مرد بوجود میآید. حال کشمکش درونی این زن با خودش است که چقدر حق دارد به نیازهایش و دلش گوش کند. این زن همسرش را سالهاست که بطرز هولناکی از دست داده است.
فکر میکنید این زن از گذشته خود و فعالیتهایی که داشته، ناراحت است؟
قضاوتی از اندیشه زن نسبت به گذشتهاش نداریم. او احساس میکند چیزی را از او گرفتهاند. میگوید من رویای بزرگی در سرم داشتم. او بعد از مرگ شوهرش فقط مادر بوده و مسئول دخترش بوده و بعد از سالها دوباره احساس عاشقی دارد. سالهای جوانی و طراوتش را پای دخترش گذاشته و هم پدر بوده و هم مادر. حالا حس میکند نیاز دارد به خودش هم توجه کند.
از دیدگاه نویسنده روایتها به شکلی است که تجاوز را به اشکال مختلف نشان میدهد. شما فکر میکنید این تجاوز در جامعه ما چگونه است؟
جذابیت متن در نگاه به ریشه این خشونت است. ببیند نطفه اولیه خشونت از کجاست؟ از یک عشق؟ از زیباترین احساسات که تبدیل به کریهترین میشود. موجود معصومی که تبدیل به هیولا میشود و ما مقصریم به عنوان جامعه، تربیت، فرهنگ غلط! اگر میخواهیم جامعه خشنی نداشته باشیم، اول باید از خودمان شروع کنیم. دیگران و خودمان را دوست داشته باشیم. خشونت تساعدی تکثیر میشود، عشق هم همینطور.
برف و تمشک در این نمایش را نماد چه چیزی میدانید؟
به تماشاچی اجازه بدهیم که خودش برداشتش را بکند. مثل یک تابلوی نقاشی که عناصری را به تصویر میکشد تا فضا و حسی را و البته برداشتی را منتقل کند.
آزاده صمدی:
حس میکردم گلوی تماشاگر را گرفتهایم
شخصیتی که در این نمایش بازی میکنید چه ویژگیهایی دارد و شما چه تغییراتی در آن دادید؟
اکرم را زنی سنتی که درواقع تناقضاتی هم با خودش دارد، میدانم. او بین متجدد بودن و سنتی بودن گیر کرده است. در حقیقت بستر فکری او خانوادهای سنتی است، اما فکر میکند در فرآیند نگه داشتن خانواده و فرزند باید ویژگیهایی داشته باشد تا جذابیتش را برای شوهر و فرزندانش از دست ندهد. ابتدا به نظر زنی سطحی و شیرین آمد که کمی خاله زنکی دارد و این ویژگی را به عنوان نمک و فلفل به کاراکتر اضافه کردم. از این زنهایی که مولودی میرود، سفره میاندازد و تفکرات این چنینی دارد، اما در عین حال بدش نمیآید موسیقی گوش کند، در خانه قر بدهد و…
پرداختن به موضوعی مثل تجاوز چه تاثیری در جامعه دارد؟
این نمایش حرفش این است که همه اتفاقهایی مثل تجاوز و آدمهایی که این کار را میکنند، معلول شرایطی هستند و قضاوتی نمیکند، ولی در عین حال وقتی از روح و روان آدمها محافظت نمیشود باعث ترویج خشونت در جامعه میشود. اعدام هم باعث ترویج خشونت میشود. باید به چنین مسائلی زیربنایی فکر کرد. اینکه چطور میتوان جلوی این میزان خشم را گرفت.
واکنش مخاطبان از دیدن این رویدادهای خشن چگونه است؟
بعد از اجرا به شدت حالمان سنگین است، تصور کنید اگر این مسئله را بیشتر میکردیم حس میکردم گلوی تماشاگر را گرفتهایم و نفسش را حبس میکنیم. شنیدن یا خواندن این اتفاقات به هر حال آسان نیست و نمیتوان تصور کرد که این اتفاقات واقعا در کشور ما اتفاق میافتد.
سپیده صباغ:
دلم میخواست عباس را خفه کنم
تردید در شخصیتی که شما بازی میکنید بسیار بارز است. این تردید از کجا آمده؟
سارا دختر دانشجویی است که بین پنج زن قصه بیشتر حال و هوایش به فضای دانشجویی چند سال اخیر شباهت دارد و درگیریهایش شبیه درگیریهای جوانان دانشجوی امروزی است. او بین ماندن و رفتن تردید دارد. بلاتکلیف است و این بلاتکلیفی را امروز واقعا در بین جوانان جامعه میبینیم.
یکی از مهمترین مسائلی که در نمایش به آن اشاره میشود، بحث تجاوز است. سارا بعد از تجاوز زنده میماند. فکر میکنی زندگی او بعد از تجاوز چگونه است؟
بحثی در تمرین میکردیم که تجاوز یک اتفاق بومی نیست و مسئلهای جهان شمول است و در اروپا و آمریکا هم با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند. ما خیلی سعی کردیم در مورد این قضیه قضاوت نکنیم. در صحنهای که عباس دیالوگهایش را میگوید، دلم میخواست او را خفه کنم، اما با این حال دلم نمیآمد که ببینم او را بالای چوبه دار میبرند، به خاطر اینکه او هم معلول یک تجاوز است.
سارا لاهوت:
این نمایش نوعی دردودل است
من نقش دختر افغانی را بازی میکنم که به خاطر مشکلاتی که در کشور خودش داشته به ایران آمده است. نامزدش در افغانستان است و او بین رفتن و ماندن دودل مانده است.
به نظر شما بیان مسئله تجاوز آیا تاثیر مثبتی بر جامعه دارد؟
شاید برای دخترهای زیادی اتفاق افتاده باشد و هیچ وقت نتوانند در مورد این مسئله به هر دلیلی صحبت کنند. فکر میکنم نمایشی با چنین موضوعی یک نوع درد و دل است و مشکلی مربوط به زنها را بیان میکند و تماشاگر میتواند با نمایش همراه شود. هر کدام از زنها دردها و فشارهایی دارند که شاید تجاوز یکی از سختترین مشکلات زنان باشد.
مطالب مرتبط با موضوع
رویا تیموریان معتقد است: احرای تئاتر در تمام دنیا رنجهایی با خود
دارد و اگرچه در ایران مشکلات عدیدهی دیگری هم وجود دارد اما همچنان
میتوان در این کشور تئاتر اجرا کرد.
به گزارش ایسنا، کارگردان، نویسنده و بازیگران نمایش «پنج ثانیه برف» ۴
مهرماه در نشستی که در مجموعه تالار «حافظ» برگزار شد، از نمایشی که قرار
است از ۲۵ مهرماه در این تالار به روی صحنه ببرند، سخن گفتند و البته از
برخی اتفاقاتی که در تئاتر و هنر هم وجود دارد انتقاد و ابراز نگرانی
کردند.
رویا تیموریان به عنوان یکی از بازیگران این نمایش در ابتدای صحبتهای خود
با اشاره به فعالیت و تأثیرگذاری رسانهها و اینکه «خبرنگاران و
روزنامهنگاران رسالتی دارند که البته فکر میکنم سالیان سال است مورد
احترام نیستند» خطاب به خبرنگاران حاضر در نشست گفت: حضور شما در اینجا
صرفا برای تبلیغ نمایش ما نیست و پیشبرد مسائل فرهنگی، کاری است که شما
انجام میدهید و این رسالت اهالی رسانه است.
وی با اشاره به نمایش «پنج ثانیه برف» افزود: متن عباس جمالی برایم بسیار
جذاب بود چرا که درباره زنانی است که آسیبپذیرند و البته اینطور نیست که
بگویم فقط زنان با آسیبهایی روبرو میشوند اما نکته دربارهی این نمایش
این است که دغدغه «پنج ثانیه برف» دغدغه همه ماست آن هم نه به این خاطر
که زن هستیم چون به شدت تأکید میکنم که فمنیست نیستم و این را هم از این
جهت میگویم که تعریف خیلی از موضوعات در مملکت ما شکل دیگری پیدا کرده
است. این نمایش از این جهت دغدغه است که آن را یک مجموعه انسانی میبینم و
به من کمک کرد چیزهای جدیدی پیدا کنم.
او همچنین در پاسخ به پرسش ایسنا درباره اجرای نمایشهایی با موضوعاتی در
حوزه نقد اجتماعی آن هم در شرایطی که بسیاری از کارگردانان تئاتر سراغ
اجرای نمایشنامههای خارجی میروند و نیز حال و روز این روزهای تئاتر بیان
کرد: یکی از دلایلی که به این گروه علاقهمند شدم، نکتهای است که متأسفانه
این روزها کمرنگ شده است. در روابط اجتماعی، خانوادگی و حرفهای ما اصولا
چیزی به اسم آداب و اخلاقیات وجود دارد و وقتی این اخلاقیات، منش و آداب از
یک حرفه بیرون برود جامعه هم به طرفی میرود که هر کسی به خود اجازه
میدهد برخورد شخصی با دیگران داشته باشد.
تیموریان گفت: این مسئله در رسانههایی که پشت سرشان تفکر مذهبی هم وجود
دارد متأسفانه دیده میشود، به شکلی که بخش بزرگی از یک جامعه را مورد
توهین خود قرار میدهند و هیچ قدرتی هم نمیتواند جلوی آنها را بگیرد و از
نظر من این ماجرا معلول این است همه آن حرفهایی را که میزدیم از
سالهای قبلتر، امروز هم میزنیم.
او تقسیمبندی نشدن سالنهای اجرا برای افراد حرفهای، آماتور و نیمه
آماتور، مشخص نبودن روند تایید صلاحیت اساتیدی که در آموزشگاهها تدریس
میکنند، چند منظوره بودن فرهنگسراها که بارها تأکید شده به عنوان یک پُز
برای اجرای تئاتر از آنها استفاده نشود و سالنهای تئاتری غیراستاندارد را
از جمله مشکلاتی دانست که در حال حاضر میتوان به آنها اشاره کرد و ادامه
داد: با این شرایط آنچه در نهایت میّبینیم حضور جوانهای با استعدادی
است که البته چگونگی تأیید شدنشان مشخص نیست و همین افراد پنج سال دیگر
ادعای حرفهای بودن میکنند.
او در این باره تأکید کرد:حرفهای بودن به تعداد کار نیست بلکه کیفیت کار
اهمیت دارد. این در حالی است که یکی از مشکلات بزرگ اهالی تئاتر مسائل
اقتصادی است که سالیان سال است میخواهیم اداره تئاتر و بازیگری را در مجلس
شورای اسلامی به عنوان یک اشل تثبیت کنیم ولی فقط میبینیم که کمترین
بودجه، همواره برای تئاتر در نظر گرفته میشود.
وی گفت: وقتی اقتصاد ضعیف باشد آموزش هم ضعیف است و در نهایت افرادی وارد
یک حرفه میشوند که هیچ آداب و رسومی را از آن بلد نیستند و این اتفاقی
غمانگیز است.
رویا تیموریان ادامه داد: در حال حاضر پیچیدگیهایی بوجود آمده که علت آن
عدم برنامهریزی فرهنگی طولانی مدت برای این کشور و نیز عدم برنامهریزی
میان مدت و بلند مدت است و در این بین یکی از مشکلات بزرگ نبود یک بانک
اطلاعاتی از بزرگان حرفه تئاتر است که دانشجویان تئاتر هیچ اطلاعی از
کارهای انجام شده و پیشکسوتان این حوزه ندارند به طوری که اگر الان به یک
دانشجو از هنرمندانی همچون خانم شیخی یا آقای فرید بگوییم اصلا نمیدانند
آنها که بودهاند.
او در پاسخ به اینکه آیا در این شرایط میشود تئاتر کار کرد؟ گفت: همه جای
دنیا کار تئاتر به سختی و با رنج انجام میشود، اما ما مشکلات عدیده دیگری
هم داریم که لطمهزننده هستند. با این حال معتقدم میشود کار کرد ولی رنج
دارد و این رنج یک لذت و سرمستی هم با خود به همراه دارد.
فرشته صدرعرفایی یکی دیگر از بازیگران این نمایش هم با اشاره به سابقه
همکاری خود با عباس جمالی که با وجود تمرین به اجرا نرسید، گفت: امروزه
معضل اجاره سالنهای تئاتر بسیار بزرگ است و من خودم جرأت تمرین و روی صحنه
بردن یک نمایش را ندارم چون این کار به لحاظ مالی مسئولیت سنگینی است.
او ادامه داد: وقتی کسی چنین جرأتی میکند، فردی قوی است که میشود به او
اعتماد کرد و در حال حاضر که کار ما هم دوبار بازبینی شده است و شرایطی
داریم که نمیدانیم بالاخره تا روز اجرا به کجا میرسیم! ولی با این حال
خوب است، این اتفاق که همچنان افرادی هستند که متن مینویسند و برای تئاتر
انرژی میگذارند و این روند بسیار محترم است.
این بازیگر اضافه کرد: نمایش «پنج ثانیه برف» مرا در موضوع مسائل اجتماعی
راضی کرد، چون به حوادث و معضلاتی که اتفاق میافتد به شکل ریشهای نگاه
میکند یعنی به دنبال دلیل آنها میگردد و این نگاه انسانی است.
آزاده صمدی دیگر بازیگر این نمایش هم با اشاره به سابقه همکاری با عباس
جمالی و میرمنتظمی گفت: در متنهای این نویسنده (عباس جمالی) دغدغههای
اجتماعی خیلی پررنگ است و البته تجربه مونولوگ در این کار هم برایم خیلی
جالب بود.
در این نشست همچنین عباس جمالی به عنوان نویسنده نمایش «پنج ثانیه برف»
توضیح داد: ایده اولیه این نمایش از لابهلای خبرهای روز پیدا شده که به
“مرد ژلهای” مربوط میشود. البته قرار نیست این تئاتر مستند باشد و فقط
بنیانی از آن گرفته شده است.
او با اشاره به اینکه این نمایش چهارمین تجربه گروه تئاتر مشق در اجرای
مونولوگ است، تأکید کرد که داستانهای این نمایش خیالی و بدون استفاده
مستقیم از سوژه خبری اشاره شده هستند و همگی با هم تفاوت دارند.
جمالی همچنین خاطرنشان کرد: همیشه برای ما فکر یک بازیگر بر مطرح بودنش و
حتی گاهی بر تواناییهایش اولویت داشته است. در این نمایش هم میخواستیم
سوژه حساسی را راجع به زندگی زنان مطرح کنیم و باید با نویسندگانی آن را
اجرا میکردیم که این دغدغه اجتماعی را داشته باشند.
وی همچنین با انتقاد از اینکه چرا بسیاری از نویسندگان مثل علیرضا نادری یا
بهرام بیضایی متنی بر اجرا نمینویسند، گفت: مرکز هنرهای نمایشی متأسفانه
حمایتی از ما نمیکند اما انتظار دارند کارهایی که دوست دارند اجرا کنیم،
در حالی که شرایط به گونهای شده است که هر کارگردانی ترجیح میدهد نمایش
خارجی اجرا کند و درامنویسی ایران به نوعی در حال پاک شدن است.
مرتضی میرمنتظمی کارگردان این نمایش هم اشاره کرد که این نمایش پس از ۴۰
روز تمرین تاکنون دوبار بازبینی شده و مجوز لازم برای اجرا را هم دریافت
کرده است.