- شنبه ۲۹ آبان ۹۵
- ۲۰:۲۲
سریال ها و فیلم های ایرانی و خارجی با محوریت ایدز
هفته
نامه صدا: تلویزیون ایران در 20 سال اخیر گاه و بی گاه سراغ بیماری ایدز
رفته است و سریال هایی ساخته که گاه بیماری نقش مهمی در روند ماجرا داشته و
گاه فقط یکی از خرده داستان ها بوده است.
در سال های قبل که بیماری هنوز یک موضوع ممنوع بود طبیعی بود که حرف زدن
از آن کمی عجیب و نامتعارف به نظر برسد اما سریال «پریا» این فرصت را فراهم
آورد تا تماشاگر با موضوع بیشتر آشنا شود و به آن فکر کند. این جا مروری
داریم روی سریال هایی که درباره ایدز در تلویزیون ما ساخته شده است.
آخرین ستاره شب
آخرین ستاره شب
خیلی ها یادشان نیست؛ این سریالی بود که دو دهه قبل، یعنی سال 1373 تولید و پخش شد و هما روستا و داود رشیدی به همراه علی فرهبد (که همان زمان به خارج از کشور مهاجرت و شهرتش را فراموش کرد) نقش های اصلی را بازی می کردند. آن زمان بیماری ایدز، به اندازه امروز شناخته شده نبود و هنوز خانواده ها نمی دانستند که با چه جور بیماری ای طرف هستند. برای همین هم ساخت این سریال و نشان دادنش یک جور فاش کردن اسرار مگو بود و تابویی بود که خیلی ها ترجیح می دادند درباره اش حرف نزنند.
کارگردان سریال یادش می آید وقتی قصه را برای یکی از مدیران تلویزیون تعریف کرده او هم نمی دانسته که چنین قصه ای امکان پخش پیدا می کند یا نه. اما فیلمنامه اصغر عبداللهی داستان خوبی داشت و در آخر نظر موافق مدیران را هم جلب کرد.
سریال را منوچهر پوراحمد کارگردانی کرده بود که قبل تر سریال «خاله خانم» را هم ساخته بود. اما این یکی جدی بود و بسیار تاثیرگذار. داستان آن درباره محراب، پسر دو استاد دانشگاه بود که بعد از سال ها زندگی در اروپا به ایران بر می گردد و در انتها به دلیل ابتلا به بیماری ایدز جان خود را از دست می دهد. در آن زمان از روش های انتقال بیماری به هیچ وجه چیزی گفته نمی شد و گرچه در سریال پسر به دلیل تصادف و انتقال خون آورده به این بیماری مبتلا می شد اما در تمام سریال، این بیماری سهمگین و ترسناک نمایش داده شد.
تماشاگران آن یادشان هست که آن زمان چه حساسیتی درباره سریال به وجود آمد و با این که قصه اش لکنت هایی داشت خیلی ها گمان می کردند که دچار سانسور شده است. اما «آخرین ستاره شب» سریالی بود که دست کم تلنگری به جوانان زد و آن ها را کنجکاو کرد تا بیشتر درباره این مسائل بدانند و سوال بپرسند.
خط قرمز
دو سال بعد از «داستان یک شهر» ساخته شد. در دوره ای که به نظر می رسید جوانان ستاره کشورند و هر کس می خواست به نوعی آن ها را در آثارش شریک کند. «خط قرمز» داستان چند پسر جوان بود که از خانه فرار می کنند. این سریالی بود که برای اولین بار به فرار جوانان اشاره می کرد و برای اولین بار هم یک ترانه پاپ در تیتراژش بود. اما چون جوانان فراری نمی توانستند سرنوشت خوبی داشته باشند ویروس ایدز یکی از آن ها را گرفتار و زندگی شان را نابود می کرد.
«خط قرمز» مثل یک درس اخلاقی بود و تماشاگرش را با نتیجه یک عمل بی فکرانه رو به رو می کرد. اما به هر حال سریالی بود بسیار پرطرفدار که مثل اسمش، خط قرمز حضور جوانان لاابالی و کمی عصیان گر را می شکست و کمی هم به آن ها اهمیت می داد. البته ظاهرا فیلمنامه دچار سانسور و اصلاحات جدی شد. فکر می کنید دلیل انتقال بیماری را چه نشان دادند؟ باور نمی کنید، اما برخورد انگشت شخصیت با یک میخ خون آلود آلوده دلیل ابتلا به ایدز بود!
پابرهنه در بهشت
اولین ساخته بهرام توکلی بود؛ سال 1384. در آن سال ها کسی دنبال این نوع قصه ها نمی رفت اما بهرام توکلی ترجیح داد فیلمی بسازد درباره مردی که خودخواسته به یک مرکز نگهداری بیماری های لاعلاج می رود و تلاش می کند به افرادی که از مشکلات جسمی و روحی در رنج اند کمک کند.درد عنصری است که همیشه در فیلم های توکلی وجود دارد؛ گاهی جسمی است و گاهی روحی اما همیشه هست و مثل خوره به جان آدمی می افتد.
فیلم «پابرهنه در بهشت» خیلی صریح درباره ایدز نیست. یعنی نمی خواهد هشداری بدهد یا مثل فیلم های اجتماعی معمول، از آن نوع فیلم های ژورنالیستی به نظر برسد. فیلم، بیشتر درباره آدمی است که آن جا با بیماران سر و کله می زند و ایدز، در حاشیه است. این تنها فیلم ایرانی است که کمی تا اندازه ای به این موضوع می پردازد.
قصه ها
آخرین فیلم به نمایش درآمده از رخشان بنی اعتماد در اپیزود آخرش که بهترین اپیزود فیلم هم هست به ایدز می پردازد. داستان این اپیزود درباره دختر (باران کوثری) و پسری (پیمان معادی) است که در یک ون با یکدیگر هم کلام می شوند و هنگام طی یک مسیر با هم درباره عشق و علاقه و حتی ازدواج حرف می زنند. البته همه چیز مخفی تر و گنگ تر از آن چیزی است که ما گفتیم اما مسئله این اپیزود دختری است که مبتلا به بیماری شده و نمی خواهد به جواب های عاطفی پسر تن بدهد و او را گرفتار عشق کند. یک جور مقاومت است در برابر حس ترحم. اما وقتی می بیند که پسر جوان بیشتر از این ها دلبسته اوست کمی نرم می شود.
«قصه ها» بیشتر درباره روابط آدم هاست و این اپیزود امتداد فیلم «خون بازی» است که موضوعش اعتیاد است. بنی اعتماد این جا خیلی روی موضوع مکث نمی کند و بیشتر به نیروی عشق علاقه نشان می دهد و همین هم این بخش از فیلم را زنده تر و پویاتر از بخش های دیگر می کند.
ساعت ها
خب، داستان این فیلم خیلی صریح و مستقیم به بیماری ایدز نمی پردازد. فیلم داستان سه زن است. در سه دوره مختلف؛ ویرجینیا وولف، لوران براون و کلاریسا وارگان. و بیشتر از همه روی تنهایی و انزوای آن ها متمرکز است. اما داستان آخر، که داستان کلاریساست و یک جور قرینه داستان اولی است با موضوع ایدز گره خورده.
نویسنده ای که کلاریسا به او علاقه مند است و عاشق اوست مبتلا به این بیماری است و اگرچه کلاریسا از او مراقبت می کند اما مرد دیگر طاقت زنده ماندن ندارد و فکر می کند که باید یک جوری کلک خودش را بکند. او نمی تواند با شرایط بیماری اش کنار بیاید و آن قدر عرصه بر او تنگ شده که چاره ای جز خودکشی نمی بیند.
بیماری ایدز در این جا یک موقعیت دراماتیک است و باز هم در جهت توضیح وضع کلاریسا، شخصیت اصلی. اما به حر حال این فیلمی است درباره تنهایی و انزوایی که از آن گریزی نیست و نویسنده بیمار هم چاره ای ندارد جز این که با آن کنار بیاید یا جاخالی بدهد و کارش تمام شود. در این فیلم اد هریس نقش مرد نویسنده را بازی می کند و مریل استریپ کلاریسای بی نوای فیلم است!
باشگاه خریداران دالاس
فیلمی بی پروا درباره ایدز است؛ نه از جهت پرداختن به این موضوع که بیشتر به دلیل نمایش سوءاستفاده از این بیماری برای کسب پول. فیلم براساس زندگی واقعی مردی به نام ران وودروف ساخته شده که خودش مبتلا به ایدز شده. در این فیلم که متیو مک کانهی نقش ران را بازی می کند به موضوع تجارت داروهای ایدز در آمریکا و مکزیک اشاره می شود.
ران که دارویی برای بهبود وضعش مصرف می کند متوجه می شود که در مکزیک یک داروی دیگر تجویز می شود که هنوز مجوز پخش در امریکا را ندارد. او با مصرف این دارو حالش بهتر می شود و با قاچاق آن به آمریکا سعی می کند درآمدی به دست بیاورد.
او باشگاهی را به راه می اندازد تا مبتلایان بتوانند از داروی او مصرف کنند. فیلم اگرچه به موضوع ایدز اشاره دارد اما متمرکز است روی سیستم دارویی آمریکا و مقاومت هایی که در عرضه دارو وجود دارد. اما بیشتر از همه به حال و روز بیمار می پردازد که برای زنده ماندن تلاش می کند و نمی خواهد جانش را از دست بدهد. فیلم در این زمینه جسور و بی پرواست و راحت با بیماری رو به رو می شود و لکنتی در پرداختن به آن ندارد.
فرشتگان در آمریکا
سریالی ساخته مایک نیکولز که از روی یک نمایشنامه اقتباس شده و بازیگرانی مثل آل پاچینو، مریل استریپ و اما تامسون در آن بازی می کنند. داستان آن در سال 1985 می گذرد، دو سال بعد از معرفی بیماری ایدز، و این جا و در این فیلم آدم های مشهور و موفق درگیر بیماری نشان داده می شوند.
بیماری در آن سال ها شناخته شده نبود و معلوم بود که آدم های زیادی نمی توانند با آن کنار بیایند برای همین هم موضوع اصلی عدم ارتباط آدم ها با یکدیگر و تنهایی و انزواست. این سریال در آمریکا تبدیل به یک سریال کالت شده و مایک نیکولز به اندازه کافی کارگردان قدری هست که تماشاگران به خاطر او آن را تماشا کنند.
«فرشتگان در آمریکا» به خاطر شکل پرداختن به بیماری و دراماتیزه کردنش هواداران ویژه ای دارد. اگرچه این موضوع را به مسئله هم جنس گرایی هم ربط می دهد.
فارست گامپ
فیلم محبوبی است و شاید کمتر کسی یادش باشد که ایدز در این فیلم وجود داشته. اما واقعا در این فیلم هم ایدز را می بینید. در بدن زنی که فارست عاشقانه دوستش دارد و ذره ذره جلوی او آب می شود. او زنی است که دست به کارهای متهورانه می زند و ترجیح می دهد زندگی را در شکل تازه ای تجربه کند. اما بعد از مدتی تنها جایی که او را به آرامش می رساند کنار فارست گامپ کمی کندذهن است.
فیلم یک عاشقانه است درباره مطرودین، درباره کسانی که جامعه آن ها را پس زده و چاره ای ندارد جز اینکه با هم کنار بیایند و به هم عشق بورزند.
بیگانه ای در میان ما
خیلی ها این سریال را به یاد نمی آورند. «بیگانه ای در میان ما» ساخته احمد امینی منتقد و فیلمساز است که در 4 قسمت تولید شده بود. فیلمنامه آن را شعله شریعتی نوشته بود و آتنه فقیه نصیری، محمد حاتمی، ستاره اسکندری و رامبد شکرآبی در آن بازی می کردند.
داستان آن به نسبت باقی سریال ها جسورانه تر بود: زوج جوانی به نام رامین و مینو زندگی خوبی دارند. رامین مهندس آرشیتکت و مینو پزشک متخصص است. یک تماس تلفنی غیرمنتظره از طرف زنی به نام نازنین که پیش از ازدواج رامین با او آشنا بوده، آرامش زندگی آنها را به هم می زند. مشکلات آنها زمانی مضاعف می شود که فرید، شوهر نازنین نیز وارد ماجرا می شود.
داستان، علاوه بر پیچیدگی های دراماتیک، به شیوع بیماری هم از راه جنسی و هم از راه تزریق سرنگ آلوده اشاره می کرد و مهم تر این که راه های کنترل بیماری را نشان می دهد و از آن جالب تر این که تاکید می کند که بچه یک زن مبتلا به این بیماری می تواند سالم بماند.
سریال مسائل پزشکی را به خوبی در دل داستان قرار داده بود و موقعیت های دراماتیک ساخته بود.
جذابیت بیشتر آن هم این بود که بی خود و بی جهت همه چیز کش دار نشان داده
نمی شد ودر 4 قسمت معلیق و ترس و دلهره و آرامش را به مخاطبش می داد. این
سریالی بود که خیلی ها فراموشش کرده اند اما جذابیت آن هنوز هم کم نظیر
است.
شاید به خاطر اجرای متفاوتش (دوربین روی دست، مستندگرایی و...) شاید هم به خاطر قصه ای که در هشدار خلاصه نمی شد و واقعا یک «قصه» قرص و محکم داشت.
در ایران فیلم های زیادی درباره بیماری ایدز ساخته نشده است.
جز
دو فیلم که با فاصله حدود 10 سال تولید شده اند سینما کمتر سراغ این موضوع
ملتهب رفته، شاید چون میزان سانسور و خودسانسوری در این مورد خاص بسیار
زیاد است و تماشاگر سینما به پرداخت های سردستی بها نمی دهد. با این که
موضوع در جهان مسئله ای مهم است هنوز سینمای ایران رغبتی به آن نشان نمی
دهد. در سینمای جهان اما فیلم های متعددی ساخته شده. در مطلبی که می خوانید
به چند نمونه مشهور آن اشاره می کنیم.
مطالب مرتبط با موضوع
محمد صادق شایسته: مدتی پیش، پس از آنکه شهاب حسینی جایزه بهترین بازیگر جشنواره کن 2016 را به دست آورد یکی از کارشناسان فرهنگی عربستان با اشاره به موفقیتهای بینالمللی سینمای ایران به انتقاد از وضعیت موفقیتهای فرهنگی این کشور در مجامع جهانی پرداخت. نکتهای که نه تنها در خصوص عربستان صدق میکند بلکه میتوان به بسیاری از کشورهای عرب زبان دیگر هم تعمیم داداصولا برد بین المللی سینما در کشورهای عرب زبان بسیار محدود است.
مطالب مرتبط با موضوع
محمد صادق شایسته: مدتی پیش، پس از آنکه شهاب حسینی جایزه بهترین بازیگر جشنواره کن 2016 را به دست آورد یکی از کارشناسان فرهنگی عربستان با اشاره به موفقیتهای بینالمللی سینمای ایران به انتقاد از وضعیت موفقیتهای فرهنگی این کشور در مجامع جهانی پرداخت. نکتهای که نه تنها در خصوص عربستان صدق میکند بلکه میتوان به بسیاری از کشورهای عرب زبان دیگر هم تعمیم داداصولا برد بین المللی سینما در کشورهای عرب زبان بسیار محدود است.
در
طول یک قرن گذشته برخی کشورهای عربی در مقاطع زمانی مختلف توانستهاند با
ساخت چند فیلم توجه جهان را به سمت سینمای کشورهای عرب زبان جلب کنند.
مهمترین این کشورها مصر، لبنان، الجزایر، فلسطین و اردن بودهاند. باقی
کشورها نیز نهایتا یک یا دو اثر مهم و قابل دیدن در همه این سالها
ساختهاند و کمتر کارگردان عربی در منطقه هست که توانسته باشد مثل
کارگردانان سرشناس ایرانی از جمله کیارستمی، فرهادی و مجیدی اعتبار درخوری
در سینمای جهان داشته باشد.
جالب
است که در برخی کشورهای این حوزه، مثل عربستان حتی سالن رسمیسینما هم
ساخته نشده است. هر چند برخی از این کشورها مثل سوریه، لبنان، عراق، مصر و
الجزایر تا قبل از آغاز انقلابهای اخیر در کشورهای عربی و بحرانی نشدن
وضعیت کشورها در منطقه، سینمای داخلی نسبتا موفقی داشتند و هر ساله چندین
فیلم از تولیدات داخلی خودشان را روانه سینماها میکردند، اما از زمان شروع
درگیریهای قرن جدید در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا وضع سینما روز به
روز در این کشورها افول کرد، بهاندازهای که امروز در بسیاری از کشورهای
عربی حتی تولید داخلی هم وجود ندارد.
یک نکته مهم دیگر در خصوص سینمای جهان عرب در سالهای اخیر، نداشتن تنوع
موضوعی است، بیشتر کارگردانان مطرح امروز در جهان عرب درگیر تحولات سیاسی و
اجتماعی کشورهای خودشان و منطقه هستند و فیلمهایشان بیش از هر چیز دیگر،
زبانی اعتراضی دارد.
موضوعاتی مثل تبعات رفتار نژادپرستانه رژیم صهیونیستی با مردم فلسطین، رنج
هایی که مردم فلسطین و صلحطلبان مناطق اشغالی از وضعیت فعلی میبرند،
تاثیرات مخرب جنگ و ناامنی بر زنان و کودکان و شرایط زندگی کردن در فضای
ملتهب سالهای اخیر کشورهای عربی بیشتر مورد توجه فیلمسازان بوده و کمتر
فیلمسازی به سراغ ساخت اثر حوزههای مختلف رفته است.
عموم
فیلمسازان عرب زبان جهان هم عمدتا ساکن کشورهای خودشان نیستند. به این
دلیل و دلیلی مثل بودجه پایین کشورهای عربی برای فعالیتهای فرهنگی به خصوص
سینما، فیلمهایی که این کارگردانها میسازند عموما محصول مشترک است.
حالا
به بهانه این که سال گذشته یک فیلم عرب زبان به نام «Theeb» توانست به
عنوان یکی از نامزدهای اسکار بهترین فیلم خارجی زبان انتخاب شود ، مروری
کردیم بر برخی از مهمترین فیلمهای سینمای عرب در سالهای اخیر. البته
برخلاف این سینمای نه چندان پرمحصول و داستانی، عربها در سالهای اخیر یک
سری مستندهای مهم و دیدنی ساختهاند که اگر فرصتی بود به آن ها نیز خواهیم
پرداخت.
واجده
این
فیلم از هر جهت مهمترین اثر سینمایی معاصر کشور عربستان است. اولین نکته
در خصوص این فیلم که در سال 2012 ساخته شده حضور حیفا المنصور به عنوان
کارگردان فیلم است. المنصور را میتوان اولین زن کارگردان سینمای نه چندان
غنی عربستان دانست. او که پدرش هم شاعری جنجالی است یکی از چهرههای خبرساز
سینمای جهان عرب است.
«واجده»
اولین فیلم این کارگردان نیست و او قبل از ساختن فیلم سینمایی در زمینه
آثار کوتاه و نیمه بلند هم تجربههای متعددی داشته است، اما بی شک این فیلم
مهم ترین فیلم کارنامه این کارگردان 41 ساله است. «واجده» اولین فیلمیاست
که به عنوان نماینده عربستان به اسکار معرفی شده بود.
این
فیلم از لحاظ موضوعی شباهت زیادی به حس و حال فیلم «بچههای آسمان» اثر
تحسین شده مجید مجیدی دارد. فیلم داستان دختری 11 ساله به همین نام است.
«واجده» دلبسته یک دوچرخه سبز رنگ است که هر روز در راه رفتن به مدرسه با
آن مواجه میشود،.
با
این حال مادرش حاضر نمیشود این دوچرخه را برایش بخرد و همین مساله باعث
میشود داستان فیلم شکل بگیرد. ماجده دوچرخه را میخواهد؛ پس روشهای
مختلفی برای خرید آن پیدا میکند، از شرکت در مسابقات قرآن که جایزه نقدی
بسیار خوبی دارد تا درست کردن یک سری دستبندهای قیطانی برای همکلاسیهایش و
فروختن آنها با همراهی معلماش. او تلاشهای زیادی برای به دست آوردن
دوچرخه میکند.
ولی هر
بار به دلیلی به آرزویش نمیرسد و دست آخر یک اتفاق غافلگیر کننده او را
به دوچرخه میرساند و باعث میشود واجده بتواند با پسر همسایهشان
مسابقهای را که همیشه آرزویش را داشته برگزار کند. این فیلم در
جشنوارههای متعددی از جمله ونیز، ونکوور، سانفرانسیسکو و پالم اسپرینگز
به نمایش درآمد و مورد استقبال بالایی هم قرار گرفت. «واجده» با مشارکت
کشورهای عربستان سعودی، آلمان، امارات، اردن، هلند و آمریکا ساخته شده است.
اینک بهشت
شاید
مهم ترین چهره سالهای اخیر سینمای عرب هانی ابواسعد باشد؛ کارگردانی که
با فیلم هایش توانست حسابی نام سینمای فلسطین را در جهان بر سر زبان ها
بیندازد. او با کارگردانی فیلم «اینک بهشت» در سال 2005 تبدیل به اولین
کارگردان فلسطینی شد که به جمع نامزدهای نهایی دریافت اسکار بهترین فیلم
خارجی زبان راه یافت؛ اتفاقی که در سال 2013 با فیلم «عمر» - که خیلیها آن
را بهترین فیلم کارنامه کاری او میدانند- بار دیگر اتفاق افتاد.
«اینک
بهشت» که از بازی کایس ناشف و علی سلیمان به عنوان بازیگران اصلی بهره
میبرد داستان دو رفیق گرمابه و گلستان به نامهای سعید و خالد است که از
کودکی در فلسطین با هم بزرگ شدهاند. حالا آنها در جوانی تصمیم بزرگی در
زندگی خود میگیرند و برای انجام یک عملیات شهادت طلبانه خودشان را آماده
میکنند. فیلم داستان روزهای پایانی این دو در کنار هم است.
ابواسعد نشان داده وضعیت روحی و روانی جوانان فلسطینی که تحت تاثیر
درگیرهای فلسطین و رژیم صیهونیستی هستند تاثیر مهمیبر انتخاب موضوعات و
فیلمسازی اش دارد. شاید به همین دلیل چند سال بعد با موضوع تقابل جوانان
فلسطینی با نظامیان رژیم صهیونیستی فیلم تحسین شده دیگری به نام «عمر/Omar»
میسازد. «عمر» درمورد شخصیتی به همین نام با بازی آدم بکری است.
عمر
یک جوان نانواست که هرروزخودش را درتیررس نظامیان اسرائیلی قرارمیدهد و
از دیوارحائل بالا میرود تانادیا؛ دختری را که دوستش دارد ببیند، اما یک
بار توسط نیروهای رژیم صیهونیستی دستگیر میشود و آنجاست که مخاطب میفهمد
آن شاگرد نانوا یکی از جوانانی است که علیه رژیم صیهونیستی فعالیتهای
مسلحانه انجام میدهند. البته ابواسعد کارهای دیگری هم در کارنامه دارد،
اما این دو فیلم تحسین شدهترین و موفقترین آثار کارنامه او هستند.
درخت لیمو
یکی
از احساسی ترین فیلمهای عرب زبان در سالهای اخیر و محصول سال 2008. فیلم
داستان زن مسلمان فلسطینی به نام سلماست درسرزمینهای اشغالی زندگی
میکند. تنها داراییاش باغ لیمویی است که با خدمتکار پیر خانوادگی شان
ابوحسام سالهاست بعد از مرگ همسرش آن را اداره میکند.
آنها زندگی ساده وبیدغدغهای را میگذرانند،تا این که روزی متوجه میشوند
که همسایهای جدیدبه نزدیکی آنها نقل مکان کردهاست. همسایه جدید آنهاوزیر
دفاع رژیم صهیونیستی است که خیلی زود باعث میشود آرامش زندگی سلما به هم
بریزد. سرپرست گروه محافظان وزیردفاع اعلام میکند که باغ لیموی سلما
میتواند به لحاظ امنیتی برای خانواده وزیرخطرناک باشد و تبدیل به پناهگاهی
برای تروریستهایی شود که قصد حمله به وزیر یا خانواده او رادارند.
همین امر باعث میشود تا فرماندهی نظامیان رژیم صهیونیستی دستور دهد باغ
تخریب شود. سلما شکایت میکند، اما شکایت اوپذیرفتهنمیشود. اودست به دامن
وکیلی به نام زیاد میشود. زیاد وکالت سلما را میپذیرد و به دادگاه نظامی
شکایت میکند،امادادگاه رای قاطع به تخریب باغ سلما میدهد،اما سلما باز
هم ازپا نمینشیند.
سلما فیلم شیرینی است؛ مبارزه زنی فلسطینی برای گرفتن حق و حقوقش، زنی محکم
و دوست داشتنی که به سرعت میتواند حس همذات پنداری را در مخاطبان فیلم
برانگیزد. هیام هباس در این فیلم نقش آفرینی بسیار دلنشینی دارد.
این فیلم تحسین بسیاری از منتقدان جهان را برانگیخت و در جشنوارههای
معتبری چون برلین، آسیا پاسیفیک و جشنواره فیلم اروپا مورد تقدیر قرار
گرفت. ایرن ریکلیس؛ کارگردان فیلم تلاش زیادی کرده که طعنههای سیاسی اش
چندان بر فیلم سایه نیافکند و تقریبا در این کار موفق شده است.
حالا کجا برویم؟
«حالا
کجا برویم؟» محصول سال 2011 دومین تجربه کارگردانی نادین لبکی یکی از مطرح
ترین کارگردانان زن فعلی جهان عرب و کارگردان زن لبنانی است. این فیلم را
میتوان در زیر شاخه فیلمهای کمدی- درام قرار داد. داستان «حالا کجا
برویم؟» در یک روستای بی نام و نشان میگذرد. خیلیها این روستا را نمادی
از خود لبنان میدانند.
این
روستا موقعیت جغرافیایی بسیار خاصی دارد و دور تا دور آن به دلیل مینهای
موجود در اطرافش با سیمخاردار محصور شده است. تنه یک پل کوچک باعث ارتباط
این ده کوچک با همسایگانش است. اهالی این روستا هم مسیحیاند و هم مسلمان و
از قدیم هم شیخ و کشیش با هم ارتباط خوبی داشتهاند، اما کم کم پای
اختلافات عقیدتی به این روستا باز میشود و همین مساله تنشهای زیادی بین
اهالی باز میکند.
در
این بین دو پسر نوجوان به نامهای روکوز و نسیم با رد شدن از مسیر خطرناک
میدان مین نیازمندیهای روستا را از اطراف فراهم میکنند. آنها یک بار در
این رفت و آمد یک آنتن تلویزیون میخرند تا روستا تلویزیون هم داشته باشد،
اما ورود تلویزیون به روستا و گوش کردن اهالی به خبرهایی در مورد
درگیریهای قومیقبیلهای خارج از روستا فضا را متشنجتر میکند و بالاخره
با ایجاد یک سوءتفاهم همه چیز به سمت رخ دادن یک جنگ تمام عیار در روستا
پیش میرود.
حالا آن
عده از اهالی صلحطلب روستا که بیشترشان را زنان خانهدار تشکیل میدهند
تصمیم میگیرند هر کاری کنند تا آرامش دوباره به مردهایشان بازگردد. قبل
از آن که شعله آتش جنگ در حال وقوع به شکل مهارناپذیری زیاد شود. فیلم پر
از استعاره است، نگاه کارگردان به شدت متکی بر ذات انسانی است و در تمام
فیلم تلاش میکند بگوید قبل از هر چیز همه ما انسانیم و این مهمترین نقطه
مشترکی است که با اتکا بر آن میتوان از جنگ و خونریزی بیهوده جلوگیری کرد.
لبکی برای انتقال درست این مفهوم هم دست به دامن حس مادری و زن بودن
زدهاست. خود لبکی یکی از بازیگران اصلی است. لیلا فواد، کلود باز، موسی
وبا و آنتونی ال نوفیلی دیگر بازیگران اصلی فیلم هستند. این فیلم در
جشنوارههای کن، تورنتو و سن سباستین با استقبال بسیار خوبی مواجه شد. فیلم
اشارههای اساسی به جنگهای داخلی لبنان دارد و یکی از آثار مهم در این
زمینه به شمار میرود.
ذیب
اگر
قیاس معالفارقی کرده باشیم میتوانیم بگوییم فیلم تحسین شده ناجی ابونوار
که در سال 2015 ساخته شده شباهت زیادی با شاهکار جاودانه دیوید لین؛
«لارنس عربستان» دارد؛ داستان سفری در دل صحرا آن هم در ابتدای قرن 21 و
در کشوری بادیه نشین و عرب زبان. «ذیب» فیلمیاست که اصطلاحا به آن بیگ
پروداکشن میگویند.؛ فیلمهایی پرهزینه که معمولا بیشتر در سینمای آمریکا
شاهد ساخته شدن آنها هستیم.
شاید به همین دلیل کشور نه چندان متمولی چون اردن «ذیب» را با مشارکت
امارات، قطر و انگلستان ساخته است. ماجرای فیلم «ذیب» در ابتدای قرن بیستم و
در سال 1916 میگذرد؛ همان زمان که پایههای حکومت عثمانی لغزیده بود و
این سلسله پر فراز و نشیب به پایان دوران حاکمیت خود نزدیک میشد. فیلم،
داستان نوجوانی به همین نام است که در اوج بدویت و دوری از درگیریهای حاکم
بر جهان به زندگی صحرایی خود مشغول است.
زندگی
ذیب با ورودیک افسرانگلیسی بههم میریزد. این افسر انگلیسی قصد دارد به
چاه آبی در دل صحرا و کنارخط راهآهنبرسد. او ماموریت دارد خط راهآهنی را
که وسیلهای برای جا به جایی تدارکات نظامیارتش ترکهای عثمانی است
منفجرکند. افسر که نیازمند راهنمایی برای رسیدن به مقصد است ذیب وحسین
برادربزرگترش را با خود همراه میکند.
سفر پرمخاطره آنها دردل صحرا رخ میدهد و جدا از تقابل با طبیعت آنها با
نیروهای عثمانی،انقلابیها وراهزنان محلی رودررومیشوند.کل فیلم ازدریچه
چشم ذیب روایت میشود؛کودک شجاع بادیهنشینی که پدروبرادرش را ازدست
دادهاما زندگی دربیابان با مردانی جنگجو،به اوآموخته که چگونه برای بقا
مبارزه کند وتسلیم نشود.
ابوانوار برای ساخت این فیلم نزدیک به یک سال در صحرا زندگی کرد و تحقیقات
مفصلی در خصوص زندگی قبیله قدیمی «بدوین» اردن انجام داده است؛ قبیله ای
که شخصیت اصلی داستان فیلم متعلق به آنجاست.
منتقدان
بسیاری این فیلم را روایتی تکان دهنده از اوضاع جهان در زمان و مکانی
میدانند که پیش از این توجه چندانی به آن در سینما نشده است. جاسر عید،
حسین سلامه و حسن مطلق بازیگران اصلی این فیلم سینمایی هستند. ابونور با
این فیلم علاوه بر نازمد شدن در بخش اسکار بهترین فیلم خارجی زبان جایزه
بهترین کارگردانی را هم از جشنواره «ونیز» به دست آورد.
اسما
یک
فیلم تکان دهنده و تاثر انگیز در خصوص شرایط یک زن مبتلا به ایدز در مصر
در سال 2011. کشور مصر هم مثل بسیاری از کشورها با مقوله بیماری «ایدز»
آشنایی ندارد. آنها هنوز هم به کسی که مبتلا به این بیماری شده باشد به
دلیل ذهنیتی که از علت وقوع «ایدز» در ذهن خودشان دارند با نگاهی کاملا
منفی نگاه میکنند.
«اسما»
به کارگردانی امر سلاما؛ فیلمساز جوان مصری یکی از آثار تاثیرگذار سینمای
مصر در زمینه توجه به این بیماری است که به دلیل ساختار قدرتمندی که دارد
در بین فیلمهای عرب زبان چند سال اخیر تبدیل به یک فیلم شاخص و مهم شده
است.
اسما داستان زنی
به همین نام است، مستقل و پرانرژی که با پسری به نام مسعود ازدواج میکند.
بنابر اتفاقی مسعود به زندان میافتد و در آن جا به بیماری «ایدز» مبتلا
میشود، اما پس از آزادی از زندان این موضوع را به همسرش نمیگوید.
اسما پس از مرگ مسعود میفهمد به این بیماری مهلک دچار شده است. امر سلاما
در این فیلم در عین حال که تلاش کرده به اعتقادات و ذهنیات عامه مردم
احترام بگذارد، اما نتوانسته انتقادات تند و تیزش از رفتار جامعه مصر در
قبال چنین مصداق هایی را مخفی کند. فیلم بر تنهایی اسما تاکید دارد و آن را
به گونه ای به تصویر میکشد که نمادی اززنهای دیگر جامعه مصر هم در آن
دیده شود.
سلاما در
«اسما» عامدانه پوششی خاص برای شخصیت اصلیاش انتخاب کرده تا به نوعی نشان
دهد درگیر شدن یک انسان با این بیماری گاه ربطی به افسارگسیختگی رفتاری
ندارد. «اسما» که دومین تجربه بلند کارگردانی امر سلاما ست تحسین بسیاری از
منتقدان خارجی را برانگیخت و جایگاه قابل توجهی به این کارگردان جوان داد.